۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

8 خرداد، از بهترین روزهای امسال

امروز چه روز خوبی بود. بعد از حدوداً دو ماه دوندگی، امروز مجوز نشریه را از دانشگاه گرفتم. اگر اوضاع بر همین منوال باشد، به نظر نخستین شماره نشریه اندیشه در دور جدید، ابتدای هفته آینده منتشر خواهد شد. اتفاق خوب دیگر که امروز رخ داد، خبری بود که بیش از سه ماه انتظار شنیدنش را می کشیدم. بالاخره آن مشکل نیز حل شد و امید روزهای بهتر می رود.

پی نوشت:

آقای "عزیز بد قول" نشان داد، قول‌‌هایش دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

دوم‌خرداد را باید پاسداشت

دوم‌خرداد برایم یادآور خاطرات فراوانی‌ست که از یاد بردنش بسیار بعید می‌نماید. شاید از آن جهت که این روز، حماسه‌ای بود که زندگی مرا تحت‌الشعاع قرار داد، شاید از آن جهت که زندگی را در ایران تغییر داد، شاید هم از آن جهت که نگاه به ایران را در جهان تغییر داد. هرچه بود، فراوانی و شفافیت خاطرات ضبط شده توسط ذهن کودکانه‌ام، تصویری ماندگار در پساپرده افکارم نشانده. آن زمان که برای لحظه‌های سرخوشی و فرار از مدرسه، حاضر شدم به سید محمد خاتمی خیر مقدم بگویم، ندانستم اثر آن چند ثانیه، سایه‌ای همیشه همراه بر زندگی من خواهد شد. سایه‌ای که به من آرامش داد تا تفکر کنم، تا تامل کنم، تا بخوانم و بدانم آنچه را باید. فضایی که تا پیش از آن وجود نداشت. سایه‌ای آرام‌بخش، جایگزین آفتابی سوزان بود که التهاب و هیجان را بیشتر می‌طلبید. شور را بر شعور ارجح می‌دید!

اما از دوم‌خرداد به بعد، خیلی چیزها مثل سابق نبود. تمام آن تغییرات، نه بواسطه رفتن یک نفر و آمدن دیگری، بلکه بواسطه جایگزینی جریانی با جریان دیگر بود که گویا ادبیاتی جدید داشت، افکاری جدید داشت، رفتار و گفتاری جدید داشت. تجددی که برای خیلی ها جذاب بود، حتی برای من و امثال من که با ادبیاتی مشهور به ادبیات دفاع مقدس رشد یافته بودیم. ادبیاتی که شاید بسیاری از آن اعمال و افکار و گفتار را بر نمی‌تافت. تفکری که از اصل خود دور افتاده و در دست عده‌ای مصادره به مطلوب شده بود. همه چیز آنطور گفته می‌شد که خود می‌خواستند نه آنطور که به واقع باید طرح می‌شد. فراوان پیش می‌آمد که بی اندیشه به آخرت و عاقبت، حقیقت را قربانی مصلحت می‌کردند. شاید بتوان یکی از بزرگترین دلائل گرایش به اصلاحات را وجود چنین فضایی دانست. بماند که امروز نیز همان تفکر(بازتولید شده و به توان رسیده) مجدداً سوار بر قدرت است و کماکان، اشتباهات گذشته را تکرار می‌کند، پر ادعا و بدون توجه به خدا، دین خدا و خلق خدا!

به نظر می‌رسد اینبار با به قدرت رسیدن جریانی که خود را اصولگرا قلمداد می‌کند، کشور چه از بعد داخلی و چه از بعد خارجی، در معرض خطر بزرگتری نسبت به قبل قرار دارد. موارد فراوانی بر این مدعا صحه می‌گذارد که از آن جمله، سو رفتار و تزلزل در آرا و نظرات بین المللی، تلاش بی شائبه برای حذف کامل جریان رقیب و یکدست کردن کشور، ایجاد بستر مناسب برای پرورش باندهای فاسد اقتصادی در درون دولت و مواردی از این دست را می‌توان نام برد. حتی گاهی مشاهده می‌شود این جریان در تلاش است هم‌طیف‌های معتدل خود را نیز از گردونه قدرت خارج کند. البته گمان می‌کنم در صورت موفقیت در جبهه اول، اصولگرایان منطقی هدف بعدی این افراد تندرو قرار خواهند گرفت.

همه این تاسف خوردن‌ها وقتی بیشتر می‌شود که چشم عاقل و به دور از تعصب، سیر تزلزل اقتصادی، رفاهی، ورزشی، سیاسی، بین‌المللی و . . . نظاره می‌کند و جز سوختن و نهایتاً سخن گفتن، کاری از وی ساخته نیست. بماند که در موارد متعددی، سخن گفتن هم هزینه‌هایی همچون حبس، جریمه نقدی و . . . داشته است. البته این خود مصداق فقدان آزادی و نغض قانون اساسی، در فصل حقوق ملت است.

علی هذا، بر من و امثال من وظیفه‌ای سنگین‌تر است که مانع از سکوتمان می‌شود. این وظیفه را پدرم، همان زمان که شروع به جنگیدن کرد برایم به ارث گذاشت. او با جنگیدن خود به من آموخت در مقابل ظلم و ستم و بی عدالتی باید جنگید و با شهادتش به من آموخت در راه هدف متعالی جان باختن، خرسندی و رضایت الهی را دربر دارد. من با همین آموزه‌ها، اصلاحات را نبردی می‌بینم برای بازگرداندن مدعیان اصولگرایی، به اصول حقیقی اسلام و انقلاب. زیرا وقتی دقیق می‌شوم، پیروی از آن اصول والا دیده نمی‌شود و وقتی اصول را غایب یافتم، چطور باور کنم کسی به آنها گرایش داشته باشد؟! چطور ادعای عدالت گستری و مهرورزی دولت را باور کنم وقتی در این پنج سال، آنقدر به مردم فشار اقتصادی وارد شده که هر روز فقیر، فقیرتر و غنی، غنی‌تر می‌شود! امروز که هر سه قوه عملاً در دست یک جریان است، دیگر نمی‌توان بلف‌های فراوان سیاسی را باور کرد. چطور انتظار دارید تمام آن ادعاها را باور کنم، در حالی که دولت مدعی مبارزه با مفاسد اقتصادی، در بدنه خود از افرادی استفاده می‌کند که همچنان پرونده فساد اقتصادی آنها در قوه قضائیه مفتوح است! و اگر نبود دستور رهبری، شاید بزودی قوه قضائیه، حقایق مستوری را برملا می‌کرد.

برخی اتفاقات، مرا بر آن می‌دارد تا باور کنم اینگونه افراد، به اصول خویش هم گرایش ندارند، چه رسد به اصول انقلاب! لذا دوم‌خرداد و آن حماسه و آن تفکر را نعمتی برای این کشور و این انقلاب می‌دانم که باید آن را پاسداشت و همواره، در تلاش برای بهبود، از اشتباهات گذشته پند گرفت. حتی در این پند گرفتن، باید بر آن باشیم تا در مواردی، اصلاحات را نیز اصلاح کنیم. زیرا مقدمه هر موفقیت، می‌تواند نگاهی عمیق و نقادانه به چگونگی پیروزی‌ها و شکست‌های گذشته باشد.
حجت نظری - 2 خرداد 1389

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

مطالبه و خواست شما در جنبش سبز چیست؟

درود بر دوستان گرامی
مساله‌ای ذهنم را به خود مشغول کرده بود که به نظرم رسید با دوستان مشورت کنم، بلکه به جواب برسم؛ می‌خواهم بدانم دوستانم که عضو جنبش سبز هستند، هرکدام چه انتظار و مطالبه‌ای در ذهن دارند؟ کمی ساده‌تر: مطالبه شما در روند فعالیتهای جنبش سبز چیست؟ می‌خواهید به کجا برسید؟
پیشاپیش از پاسخ شما تشکر می‌کنم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

شايعه زلزله توسط رئيس دولت كودتا و تاثير بر يك كودك !!

در خيابان كودكي 12 ، 13 ساله را ديدم كه با زبان كودكانه، با پدر از شنيده‌هايش مي‌گفت. با همان مطلق انگاري كودكانه، بقدري محكم حرف مي‌زد كه گويي از اخبار دقيق و كاملاً موثقي سخن مي‌گويد.
مي‌گفت:((قرار است زلزله بيايد، شايد هم آمريكا مي‌خواهد به ما نگاه كند و بعد زلزله بيايد، حتماً خانه‌ها خراب مي‌شود. شايد هم خانه‌هاي خرابه را خراب كند(يحتمل منظورش خانه‌هاي فرسوده بود) مثلاً ممكن است خانه همسايه ما هم خراب شود))!!! پدر هيچ نمي‌گفت و فقط مي‌شنيد. نمي‌دانم در فكرش چه مي‌گذشت، به زندگي خود مي‌انديشيد؟ به حرفهاي فرزندش، به اخباري كه معلوم نبود از كجا آمده و تا چه اندازه صحت دارد؟ نمي‌دانم، هرچه بود و به هرچه مي‌انديشيد، هيچ نگفت و فقط شنفت!
من هم به زبان هيچ اما در انديشه، با خود گفتم؛ اين اخبار از كجا به اين كودك رسيده؟ اولين جايي كه به ذهنم رسيد، مدرسه بود. يا از طريق دوستان و يا يك معلم بي‌مسوليت! حالا آنها اين شايعات را از كجا آورده بودند؟ احتمالاً مستقيم و يا غير مستقيم از رسانه ميلي! اين احتمال نيز دور از ذهن نبود كه كودك، خود با ديدن اخبار و يا ساير برنامه‌هاي رسانه ميلي، از اين اراجيف آگاهي يافته و ناخواسته، به شايعات كودتاچيان دامن مي‌زند!
به هر ترتيب، اين را مي‌توان از مصاديق بارز استفاده ابزاري از مخاطب ناآگاه بشمار آورد! بنده بارها شاهد چنين جنايات هولناكي بوده‌ام. جنايت فقط جرم و جنحه و تخلف نيست. به عقيده من، جنايات فكري، نسلي و يا نسلهايي را از بين مي‌برد! لااقل آنها را فلج مي‌كند و از رسيدن به كمال مطلوب تا حد زيادي بازمي‌دارد. اينجاست كه شهيد بهشتي مي‌فرمايد((گناه بي‌سوادي مردم، به دوش دولتهايي‌ست كه از آن بي‌سوادي سود مي‌برند))
حال وظيفه ما، بيشتر برايمان آشكار مي‌شود. وظيفه قشر دانشگاهي، وظيفه قشر فرهنگي، وظيفه روزنامه‌نگاران و بطور كلي، هر طيف و گروه و صنفي كه مي‌تواند بر كسري از جامعه اثر گذار باشد. امروز از بزرگترين وظايف ما آگاهي بخشي، براي رهايي از چنگال دهشتناك ديكتاتوري‌ست. همانطور كه دكتر شريعتي فرمود((بخوان و بخوان و بخوان)) و حقير نيز عرض مي‌كنم، بنويس و بنويس و بنويس! باشد كه شاهد روزي بدون ديكتاتور، در اين دنياي فاني باشيم. به اميد آن روز
پي نوشت :
از همه عزيزان، بابت تاخير طولاني پوذش مي‌طلبم. علل زيادي در بين است كه يكي از آنها، دسترسي بسيار كم بنده به كامپيوتر، در اين مدت بوده‌است. يكي ديگر هم فيلتر شدن بلاگر كه كار را بسيار سخت كرده اما علي‌رغم همه سختي‌ها، نمي‌تواند مارا از نوشتن بازدارد! و دلايل ديگر . . . باز هم عذر تقصير بابت تاخير