tag:blogger.com,1999:blog-78715554215397210662023-11-15T08:01:14.562-08:00حجت نظری - سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعیخورداد، نام ششمین روز ماه و به معنای تندرستی و سلامتی، در زبان اوستایی ستحجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.comBlogger27125tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-68269676199554455522011-08-19T04:35:00.000-07:002011-08-19T04:39:02.817-07:00رد پای آیتالله خامنهای در جبهه پایداری!<p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">لازم به ذکر است این یادداشت برای برخی سایتها ارسال شده که هیچ یک از سایتهای<span style="font-weight: bold;"> دانشجو نیوز، ادوار نیوز، کلمه و </span>حتی <span style="font-weight: bold;">روز آن لاین </span>حاضر به انتشار این مطلب نشدند؛
<br />
<br />رد پای آیت الله . . .
<br /></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">مدتی پیش، اتحادی از اصولگرایان با عنوان "جبهه پایداری"، پیرو یک گردهمایی در بنیاد صدرا، طی بیانیهای ورود خود را به جامعه سیاسی ایران اعلام نمود. این جلسه، در بنیاد حکمت صدرا برگزار شد که ریاست آن را سید محمد خامنهای، برادر رهبر جمهوری اسلامی ایران بر عهده دارد. این اقدام ممکن است شاعبه حمایت رهبری از جبهه پایداری را تشدید نماید. بدان معنا که ایشان، پس از قطع امید از بازگشت احمدینژاد به رویه گذشته، در تلاش برای جمع آوری اطرافیان و نیز حفظ آرای وی به نفع خود، مجمعی از هوادارن و اطرافیان احمدینژاد، که هر یک به دلیلی از وی دل کندهاند را در یک حلقه گرد آورده است. البته برای نتیجهگیری و قضاوت در خصوص کمیت و کیفیت اعضای این جبهه، هنوز کمی زود به نظر میرسد زیرا جز بیانیه اعلام حضور، برون داد دیگری در خصوص مسایل کلان یا خرد کشور از سوی جبهه پایداری منتشر نگردیده است. هرچند در همین ابتدای کار، برخی هشدار انشعاب داده، برخی این جبهه را به کوچکی یک حزب سیاسی و برخی بزرگتر از یک جبهه، که یک جناح تصور میکنند، اما برای قضاوت در خصوص سرانجام کار، زمان بیشتری نیاز است.</span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">برای نمونه، میتوان برخی اظهارنظرها در این گردهمایی را واکاوی نمود؛</span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">محمدتقی مصباح یزدی در این خصوص بیان میدارد، این جبهه، «به معنای نفی و تضاد با دیگران نیست و حتا به معنای دکان دیگری نیست. چرا که در طول همه این سالها، چیزی جز افترا و فحش از به وجود آمدن این دکانها نصیب کسی نشده است» ! بیتردید جناب مصباح میدانند دکان به محلی اطلاق میشود که از آن کسب درآمد گردد! با فرض عالم بودن ایشان، باید نتیجه گرفت آقای مصباح اعتقاد دارند بساط همفکراناش تا به امروز، مجامعی برای کسب درآمد بوده نه کارزار سیاسی برای خدمت به خلق و مملکت! به هر ترتیب، آقای مصباح معتقد است این دکان، دکان دیگری نیست؛ یعنی انشعاب بی انشعاب.</span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">در آن سو، غلام علی حداد عادل، در بخشی از سخنان خود، ضمن ابراز نگرانی از احتمال انشعاب، از آیندهای «شبیه به مجلس ششم» یا چیزی به زعم ایشان«بدتر از آن» هشدار داده و گفت: «اگر دیدیم انشعاب ما باعث میشود که هم ما شکست بخوریم و هم آنهایی که با ما اختلاف سلیقه دارند شکست بخورند، نباید انشعاب کنیم.» وی همچنین هشدار میدهد که نکند فضایی به وجود آید «که تبعات آن چیزی شبیه به مجلس ششم یا حتا بدتر از آن» شود.</span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">در مقابل، خانم زهره الهیان، در مورد تشکیل جبهه پایداری عنوان میدارد این جبهه «در جهت مشارکت حداکثری و بصیرت بخشی در جامعه در انتخابات آتی مجلس تشکیل شده است» در حالی که صادق محصولی علت و انگیزه تشکیل جبهه پایداری را ایجاد یک گفتمان واحد میداند. محصولی ابراز میدارد «این جبهه، یک حزب سیاسی نیست و در واقع یک گفتمان است و تحت نظر فقهای بزرگوار فعالیت میکند»</span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">به نظر میرسد گردانندهگان این به ظاهر اتحاد، هنوز خود توجیه نیستند که قرار است چه اقدام یا برون دادی داشته باشند! چرا که الهیان این اتحاد را در حد یک حزب سیاسی، با وظیفه «بصیرت بخشی در جامعه در انتخابات آتی» تنزل میدهد و در مقابل، محصولی جایگاه آن را در حد یک جناح سیاسی بالا میبرد. شاید همین چندگانه گوییها و اختلافها، که بیشک در روند اجرایی بیشتر رخ خواهد نمود، حداد عادل را بیم ناک از انشعاب میکند. از فحوای برخی صحبتها میتوان چنین فرض نمود که شاید یکی از علل سردرگمی عزیزان، استخوانی در گلو به نام محمود احمدینژاد باشد!</span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">از دیگر نکاتی که از پیش تاکنون، فراوان بر آن تاکید شده و در میان برخی شخصیتهای حاضر در این گردهمایی نیز طرح شد، تلاش برای بازگرداندن احمدینژاد به خیمه اصولگرایان بود. اما گویا این تمایل یک طرفه، برای آقای احمدینژاد چندان محلی از اعراب ندارد. تجربه نشان داده آقای رییس، از مرشد و مراد خود برای همنشینی با اصولگرایان گذر نخواهد نمود. با وجود اینکه خود نیز بر این مهم واقف گشتهاند که احمدینژاد را بازگشتی نیست، عجب دارم از این پای کوفتن! شاید از بابت شرمندهگی در قبال هوادارانشان باشد. شاید</span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">اصرار چند باره و بیش از اندازه اصولگرایان بر وجود تفاوت و تمایز میان احمدینژاد و جریان انحرافی، کاری بیهوده به نظر میرسد. زیرا طی ماههای گذشته، اصولگرایان بارها تلاش کردهاند با این حربه، احمدینژاد را از یار غارش جدا کرده و به سمت خود بکشانند. اما احمدینژاد به کرات در مقابل صحبتها و خواستههای ایشان ایستاده و در شفافترین موضع، کابینه را خط قرمز خود قلمداد کرده که بیشک منظور وی از کابینه، اسفندیار رحیممشایی بوده است. به هر ترتیب، این موضع احمدینژاد معنایی جز آن ندارد که خط قرمز او، نه مردم است، نه ایران، نه نظام و نه حتا رهبری! خط قرمز او اسفندیار رویین تن است! لذا ممکن است در حمایت از مرشد، از خیلی کسان و خیلی چیزها بگذرد.</span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">البته به نظر میرسد اصرار اصولگرایان نیز از روی میل و خواست واقعی نباشد. شاید برای توجیه حمایت پیشین از احمدینژاد، به گمان خود، برای پاسخ گفتن به افکار مخاطب خویش، میان احمدینژاد و اطرافیان وی تفاوت قایل میشوند.</span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">پافشاری بیش از اندازه اصولگرایان، در نخستین همایش جبهه پایداری، بر یاری و همراهی جریان انحرافی با جنبش سبز یا به قول ایشان «فتنه»، جای بسی تامل دارد. تاکیدی که هم در برخی از سخنرانیها مطرح گشته و هم در بیانیه اعلام موجودیت که پایان اجلاس صادر شد، به آن تصریح شده است. در بخشی از این بیانیه آمده «جریان انحرافی، همراه فتنه است»! باید دید آقایان اصولگرا با این تناقض چه میکنند؛ وقتی جنبش سبز و جریان انحرافی را همگام و همراه و یاری رسان یکدیگر میدانند، چرا برخورد امنیتی و قضایی که با بسیاری از اندیشمندان یا بدنه جنبش سبز صورت گرفت، به همان شدت با جریان انحرافی صورت نمیگیرد؟ چه عذر و بهانهای وجود دارد که مانع از اجرای قانون برابر، در شرایط برابر میشود؟ توجیه این تبعیض آشکار چیست؟ نکند چشم به راه بازگشت احمدینژاد، حاضرند مملکت، قانون و آینده مردم را ذبح کنند تا مجبور به عذرخواهی از ملت، بابت انتخابات گذشته و قایله پس از آن نشوند! یا نکند توصیهای فرا قانونی، مانع از اجرای قانون میگردد؟</span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">در نگاهی دیگر، جبهه پایداری در بیانیه اعلام موجودیت، وجود خود را در تضاد با گروه و جریانی دیگر(جریان انحرافی و جنبش سبز) تعریف کرده است. بدان معنا که خود وجودی مستقل و غیر وابسته ندارد. این نشان دهنده آن است که عزیزان بی جهت شعار تک حزبی و یک دست سازی جامعه سر میدهند و نمیتوانند بدون مخالف ادامه حیات داشته باشند. نکته دیگر آنکه سعی دارند با تخریب بیش از پیش چهره تیم اسفندیار رحیممشایی در میان اصولگرایان، اندک هواداران باقی مانده را نیز از آنها جدا ساخته و برای بهره برداری، به تیم خود فراخوانند. اما در نیل به این هدف اندکی با مشکل مواجهاند. مشکل بزرگ آنها شخص احمدینژاد است.</span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">شاید انگیزه رهبری از به وجود آوردن این جبهه، گذراندن روزهای باقی مانده تا انتخابات ریاست جمهوری سال92 و حفظ موقعیت خویش در میان طیف اصولگرا باشد. دولت در همین برزخ بماند تا تاریخ انقضایش به سر رسد. شاید هم به واقع قصد بازگرداندن احمدینژاد و جدایی وی از مشایی، بساطی با این همه هزینه را روی دست ایشان نهاده است. احتمال اینکه اصولگرایانی در این سطح، بدون مشورت با ایشان، دست به این اقدام زده باشند، کمی دور از ذهن مینماید. شاید و شاید و شاید . . .</span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; font-family: arial;"><span style="font-size: 130%;">باید دید این اقدام جدید، میتواند طفل گریزپای اما عاشق قدرت را به دامان پدر بازگرداند یا معشوقهی رویین تن، باز هم در این مصاف پیروز خواهد بود؟! باید دید نظر احمدینژاد به کدام یک نزدیکتر است؟! اما تنها نکته واضح در هر دو سوی این نزاع، تلاش برای کسب قدرت مضاعف است. این میان، نه مردم از اهمیت چندانی برخوردارند نه ذرات گرانبهای خاک میهن و سرمایههای آن که روز به روز، در حال اضمحلال بیش از پیش است. حقیقت عریان، این است که سوداگر قدرت، به اژدهایی همیشه گرسنه میماند که برای بقا و دوام خویش، همه چیز را، حتا مغز آینده سازان این ملک را میبلعد!</span></p>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-71269876634570726642011-08-02T05:22:00.000-07:002011-08-02T05:23:09.015-07:00آقای خاتمی؛ تکلیف خود را روشن کنید!<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">با توجه به ارسال نامه به دفتر آقای خاتمی(پیش از انتشار) به نظر می رسد این قلم شرط ادب و اخلاق را رعایت نموده است. البته بنا به دلایلی، نامه دیر تر از زمان نگارش، منتشر می گردد.</span> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">حضرت حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><div> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">سلام علیکم؛</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">صحبت فراوان با شما دارم. صحبت سالهای گذشته و پیشرو که برخی شایستهی بازگویی و برخی نیز جایگاهی بی مایهتر از آن دارند که واگویه گردند. درددلهایی از آنچه شاید به گوشتان رسیده و شاید خیر. شاید این مطالب توان عبور از دژ اطرافیان شما را نداشته و در گلچین مطالب رسیده به حضرتعالی، به نوعی دستخوش تغییر یا حذف گشتهاند.</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">جناب آقای خاتمی</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">گهگاه مطالبی به نام شما منتشر میشود که از سویی کیهان و از دیگر سو برخی هواداران جنبش سبز را به تب و تاب میاندازد. کیهان از آن جهت که تصور میکند باید کوچکترین تحرک در منتقدان و مخالفان را در نطفه خفه کند و مردم از آن جهت که بیمناک میشوند و هراسان. ترسان از ارادهای که شاید به دنبال بقای حیات سیاسی شخص یا گروهی خاص، بر سر منافع عمومی پای میز مذاکره(معامله) بنشیند. بنده به شخصه بعید میدانم غرض حضرتعالی از برخی صحبتها، تمایل به گفتگو با حکومت باشد. زیرا شما را عاقلتر از آن یافتهام که فریب عمروعاصها به این راحتا اثرگذار افتد. واضح و مبرهن است که شرط نخست و لازم برای مذاکره، رسمیت داشتن جایگاه هر یک از طرفین در نگاه دیگریست. در شرایطی که حکومت به انحای گوناگون، سعی در پایان یافته جلوه دادن جنبش اعتراضی مردم ایران دارد، حتا اندیشهی مذاکره نیز کاری بیهوده مینماید. ضمن اینکه در این شرایط، مذاکره کننده از سوی مردم، باید حساب قطره قطرهی خونهای ریخته شده و ثانیه ثانیهی عمر تلف شده فرزندان این ملک در زندان و نیز سرمایههای هدر رفتهی مادی و معنوی میهن عزیز را در ذهن داشته باشد تا خدای ناکرده، بیم تبانی نرود. البته این مهم از عهدهی هرکسی بر نمیآید.</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">آقای خاتمی</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">صحبت از انتخابات، آن هم در فضایی که فراوان عزیزان ملت با خون یا عمر خود، برای احقاق حق و استقرار تفکر خویش در جامعه، هزینهها پرداختهاند، کاری پسندیده نیست. بنده از نزدیک نظر حضرتعالی را در خصوص شرکت یا عدم شرکت در انتخابات شنیدهام. لذا معتقدم خبر منتشر شده از سامانهی شخصی شما، یک بداخلاقی سیاسی و رفتاری فریبکارانه است. نمیدانم این بداخلاقی را باید پای شما نوشت یا اطرافیان، اما در هر صورت مسوولیت از گردن شما برداشته نیست. هنگامی که شما به صراحت از عدم شرکت در انتخابات سخن میگویید، یا به گفتههای خویش اعتقاد دارید یا خیر. اگر با اعتقاد اعلام موضع نمودید، چرا خبر منتشر شده، با بحثهای طرح شده در تضاد بود؟ اگر به موارد مطرح شده در جلسه اعتقاد نداشتید و گفتید، فکر نمی کنید شعور حضار را به سخره گرفتید؟ آیا این کار را توهین به میهمانان خود نمیدانید؟</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">آب در آسیابی نریزید که موجب فخر فروشی دشمنان ملت گردد. بارها و بارها شاهد بودهایم که برخی، حضور ملت در پای صندوق رای(به خصوص برای سالهای 84 و 88) را ضمن ابراز خوشنودی و شعف، به پای خویش ریختهاند. نکند رفتاری کنید که تنور انتخابات ناسالم را گرم کرده و روزی در سالهای آتی، شرکت در انتخابات 90 را نیز همچون شرکت در انتخابات 84 اشتباه بدانید. تجربه نشان میدهد برخی اصلاحطلبان، چندان به پیش شرطهای خود وقعی ننهاده و در صورت عدم تحقق شرطهای خود نیز، ممکن است در انتخابات ناسالم شرکت نمایند! البته پس از شرکت، هایوهویها برقرار است. بنده، با توجه به فضای موجود، معتقدم انتخابات سالم و آزاد، آرزویی دست نیافتنی و بسیار دور است. بیتردید، پس از انتخابات 90 هم شبهه در برگزاری آن مطرح میشود و با تمام تجربیات گذشته، فضای حاضر و پیشرو، حتا صحبت از شرکت در انتخابات کاری عقلانی نمینماید. در شرایطی که ارباب قدرت، مست و غره از سرکوب و کنترل به هر شیوه ممکن است، لزومی در دادن امتیازاتی از جمله انتخابات سالم و آزاد به ملت نمیبیند! خواهش میکنم بیش از این، اعتبار خود و جناح متبوعتان را در نگاه جامعه تخریب نکنید.</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">نمیتوانم تصور کنم که نگاه اقتدارگرا، تن به برگزاری انتخابات آزاد بدهد، اما سوال بنده این است که اگر انتخابات آزاد شود، به همین راحتا همهی گذشته و حال را فراموش میکنید و آهنگ انتخابات سر میدهید؟ شاید شما و اطرافیانتان از آن زمره افراد باشید که عمر و بقای خویش را در انتخابات ببینید، همانطور که خیلیها در هفتههای گذشته پس از مدتها زبان گشوده و در خصوص انتخابات و مسایل مربوط به آن اظهارنظر میکنند. کسانی که دو سال و چند ماه گذشته را در خواب زمستانی سپری کردهاند! سوال اساسیتر این است که بر فرض، بیشتر کرسیهای مجلس از چنگال اقتدارگرایان بیرون آید و به نمایندگان واقعی مردم برسد، ریاست جمهوری نیز همچنین. با تمام این فرضهای محال تصور میکنید کاری از پیش میرود؟ تردید نکنید این مجلس خیالی نیز، همچون مجلس ششم در تصویب کوچکترین شعارها ناتوان خواهد بود . . .</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">جناب آقای خاتمی</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">چهگونه میتوان چشم بر گذشته بست و بیتوجه به تجربهی گذشته، از آینده سخن گفت؟ ممکن است همانطور که پیشتر خواسته بودید، یک یا چند نفر از خون عزیزان خود بگذرند، اما چهگونه میشود از سلب آزادیهای اولیه، که دایرهی شمول آن کل جامعه را در بر میگیرد گذشت نمود؟ آیا میشود شکستن کمر جامعه، زیر بار تحریمهای فراوان جهانی را نادیده انگاشت و بیمهابا و دستپاچه، از آینده سخن گفت؟ آیا میشود جنایاتی که ضمن تخریب نام مقدس اسلام، ملت ایران را از درون پوسانده است فراموش کرد؟ آیا میشود تولید بنزین زیانبار، به بهانه خودکفایی و ایستادهگی در مقابل تحریم را نادیده گرفت؟ آیا می شود از عقب ماندن کشور از پیشرفت چشم پوشید؟ برخی از این ظلمها نه فقط در حق شما و من، که در حق نسل آینده ایران روا شدهاند. گذشت زیباست، اما در برخی موارد نمیتوان گذشت نمود.</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">آقای خاتمی</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">این گفتهها تنها بخشی از دردهایی است که دلم را میفشارد. حیف میدانم که تنها به نق زدن و گلایه اکتفا نموده و فقط نفی کنم. لازم و وظیفه میدانم آنچه در نظرم صحیح میآید، به عنوان پیشنهاد خدمتتان عرض کنم. نخست خواهش میکنم تکلیف خود را با خود، ملت و به خصوص با اطرافیان خویش روشن سازید. گویی نفوذ اطرافیان بر شما، به قدری زیاد است که صحبتهای علنی شما را نیز آنگونه که خود مصلحت بدانند باز میگویند. خواهش دارم در صدد اصلاح این ردیف اصلاحطلبان یا اصلاح مفهوم اصلاحطلبی برآیید!</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">دیگر آنکه از نظر بنده، لازم نیست شما به عنوان یک همراه با نفوذ در جنبش سبز(بخش اصلاحطلب آن) وارد کنشها و درگیریهای سیاسی شوید. بنده معتقدم برای استفادهی صحیح از نفوذ خود در بخشی از جنبش، بد نیست بدون حاشیه و شفاف، مطالبات مردم را طرح کنید و از دعوای سیاسی با حکومت بپرهیزید. مطالباتی از جنس آنچه مردم میگویند و میخواهند. چیزهایی را طرح کنید که نیاز مردم و غالب جامعه باشد نه خواستههای سیاسی صرف که خوش آیند عدهای محدود و محصور باشد. دعوای سیاسی را بگذارید برای کنش گران. شما میتوانید نقش یک ایدئولوگ یا یک رهبر را برای منتقدین و معترضین ایفا نمایید اما این مهم، شرایط و صفاتی خاص میطلبد. از جمله آنکه نباید تمام جامعه را در کسانی ببینید که از گروه یا تفکری خاص، با شما دیدار میکنند یا به شما خبر یا مشورت میرسانند. این افراد، تنها بخشی از جامعه هستند که به هر دلیلی امکان ملاقات یا ارتباط با شما برایشان فراهم است. شاید غالب جامعه، نگاهی متفاوت داشته باشد. غرض توضیح خصایص یک رهبر نبود، تنها اشارهای مختصر به یک معضل داشتم.</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">در پایان جا دارد عرض کنم، عدهای که خود توان عرض اندام و جولان نداشته باشند، با پیش انداختن و اسطورهسازی کسی که زمینهی بت شدن داشته باشد، سعی میکنند از جایگاه و سیطرهی بت، استفادهی خویش را ببرند! بازیچه دست این تفکر نشوید که خطری به مراتب بزرگ تر و عمیق تر از نگاه بنیادگرایانه بر جای خواهد نهاد. اگر چنین شود، شاید هیزم آشتی شوید که بالهای ایران را بسوزید! این سطور را در حالی با شما باز گفتم که میدانم در صورت انتشار، باید منتظر آماج حملات "شریعتمداری"های اصلاحطلب باشم! اما در راه عقیده، این را نیز به جان میخرم.</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">شاد باشید و سربلند</span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">حجت نظری 5/5/1390</span></p> </div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-37568834083383923652011-07-11T09:04:00.001-07:002011-07-11T09:06:59.448-07:00آقای لاریجانی، شما مسوول بازگرداندن امنیت به جامعه هستید<div dir="rtl" style="text-align: justify;"><p><span style="font-size:130%;">نامه بنده با صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه؛<br /></span></p><p><span style="font-size:130%;">فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا</span></p> <p><span style="font-size:130%;">حضرت آیت الله آملی لاریجانی</span></p> <p><span style="font-size:130%;">سلام علیکم؛</span></p> <p><span style="font-size:130%;">چندیست در نظر دارم از جهت وظیفه یا در بدترین حالت، از جهت رفع تکلیف و آرامش دل، مواردی را با شما باز گویم. سالگشت فاجعه 18تیر را از آن سو مناسب یافتم که ظلمی که در این روز بر فرزندان این ملک رفته، هرگز از فکر و جان ایران و ایرانیان برون نخواهد شد. بسیار مادرانی که عزادار یا دل چرکین شدند و بر شمار این مادران، در سالهای پس از 78 نیز بیش و کم افزون شد. بماند، غرض توضیح واضحات و بازگویی اتفاقات 78 و 88 نیست. همچنین، در آستانه چهلامین روز درگذشت مرحوم عزت الله سحابی هستیم که در ادامه، بخشی از عرض بنده پیرامون مراسم تشییع و کشته شدن فرزند آن بزرگوار خواهد بود.</span></p> <p><span style="font-size:130%;">حضرت آیت الله</span></p> <p><span style="font-size:130%;">به گمان بنده، شما انسانی دینمدار و شریعت محور هستید. لذا جا دارد از منظر شریعت تذکراتی خدمتتان عرض کنم. خود بهتر میدانید که دنیا دار مکافات است. شاید شنیدهاید «هرچه کنی کشت همان بدروی، کار بد و نیک چو کوه و صداست» و اعمال نهتنها در آخرت، که در دنیا نیز گریبان خواهد گرفت. پس آنگونه که شایسته بندهگان خداست با آنها رفتار کنید. از خالق هستی بهراسید و برای وی شریک قایل نشوید. این شریک میتواند مقام، مال، شخص یا هر چیز دیگر باشد. به طور خاص، هیچ یک از این مثالها مقصود بنده نیست. تنها از جهت برشمردن برخی موارد عرض کردم.</span></p> <p><span style="font-size:130%;">ریاست محترم دستگاه قضایی کشور</span></p> <p><span style="font-size:130%;">اتفاقاتی در این ملک اسلامی رخ داده و میدهد که گاهی تن مردهگان را در گور و تن زندهگان را حتا در پیله معذوریتها میلرزاند. فجایعی که برخی مستقیم و برخی غیر مستقیم به دستگاه قضایی کشور مرتبط است. از جمله در هفتههای گذشته، جنایتهایی از برخی ماموران دولتی شاهد بودهایم که در هیچ جای دنیا نظیر آن یافت نمیشود! کشته شدن یک دختر در مراسم تشییع جنازه پدر، از جمله عجایبیست که گویا تنها دولت مردان ما افتخار به وجود آوردنش را یدک میکشند.</span></p> <p><span style="font-size:130%;">در دنباله، بی اعتنایی نسبت به پیگیری علت واقعی مرگ هاله سحابی، موجب اعتصاب غذای هدی صابر شد. متانت و صبر صابر نیز حدی داشت، آنگونه که نتوانست در برابر جنایت آشکار سکوت کند. شاید مسوولان زندان، از حضور طولانی صابر در زندان به ستوه آمده بودند که وی را چند ساعت پس از آن که میباید، نزد پزشک بردند. شاید این حدس، دور از واقعیت باشد. قضاوت سخت است زیرا ابهام و ناگفته فراوان است. اما تنها نکته واضح، پاسخگو نبودن تمامی مسوولان امر است. در عجبم که آقایان علما را چه میشود؟! کسانی که یک تار بیرون افتاده یک دختر، دریای غیرتشان را متلاطم میکند و فریاد سر میدهند که واویلا، چرا در مملکت اسلامی با زنان بدحجاب برخورد نمیشود! در عجبم که چهگونه میتوانند در مملکت اسلامی ظلم را دیده و تاب بیاورند؟ چرا این دریا ناگهان خشک میشود؟ نکند حجاب دنیا، پرده بر دیدهگان و گوشهای برخی افکنده باشد. شاید مشاهدات مردم، با آن چه علما میبینند متفاوت است، شاید هم خیر. اما با تمام این گمانها، بعضی فریادها بلندتر از آناند که شنیده نشوند!</span></p> <p><span style="font-size:130%;">جناب آقای لاریجانی</span></p> <p><span style="font-size:130%;">چهگونه برخی در مملکت اسلامی، تجاوز را تاب میآورند؟ چهگونه است که در خمینی شهر، کاشمر و گلستان، به این راحتا به ناموس مسلمان تجاوز میشود اما ارادهای آشکار برای مقابله با عاملان آن مشاهده نمیگردد؟ در تجاوز خمینی شهر، در میان تجاوز شوندهگان، یک دختر 12 ساله و یک زن باردار نیز حضور داشتند. به واقع گمان میکنید میتوانید در دنیا یا آخرت، پاسخگوی این اتفاقات باشید؟ غالب مواضع مطرح شده از تریبونهای رسمی کشور، این تصور را به ذهن میرساند که نهادهای مسوول، چندان رغبتی برای پیگرد عاملان و پیگیری وضعیت بزهدیدهها ندارند. شاید از آنجهت که تصور میکنند ترس از تجاوز، موجب برچیده شدن بد حجابی خواهد گشت. برخی بهانه میکنند که در این تجاوزها، تقصیر بر گردن تجاوز شونده است که با ظاهر یا عمل خویش این امکان را فراهم میسازد! نمیدانم این تفکر، در صورت صحت ماجرای استخر صدف، حمله عدهای اوباش به استخر بانوان را چهگونه توجیه میکند؟! در استخر هم زنان بد حجاب، موجب تحریک مردان شدند؟ بدانید که رخدادهای اینچنینی، در طولانی مدت، ریشه حجاب خواهد خشکاند. گویا سایه انجمن ظاله حجتیه، بر کشور سیطره یافته که برخی افراد در برابر فساد، تکانی چندان به خود نمیدهند! خود بهتر میدانید که شما مسوول بازگرداندن امنیتی هستید که از جامعه رخت بربسته است.</span></p> <p><span style="font-size:130%;">مولا علی(ع) میفرماید: «چهار چیز نشانه اضمحلال و سقوط دولتهاست؛ نخست ضایع کردن اصول، دوم تمسک به فروع، سوم پیش انداختن فرومایهگان و چهارم پس راندن فرزانهگان» پر واضح است که دولت در منظور ایشان، در معنای عام به کار رفته، یعنی غرض حکومت است.</span></p> <p><span style="font-size:130%;">جناب آیت الله</span></p> <p><span style="font-size:130%;">بیگمان 22خرداد 88 نقطه چرخشی بود برای مردم ایران که بسیاری مرزها و صفها را شفاف و آشکار ساخت. تمیز میان همراه و همکلام مردم و مخالف یا دشمن مردم بسیار آسان شد. پردهها کنار رفت و برخی اثبات کردند بهدنبال منافع و موقعیت خویش، حاضر اند خیلی چیزها و خیلی کسان را قربانی کنند. فراوان فرزندان این مملکت که به ناچار، بهترین سالهای عمر خویش را، تنها به دلیل داشتن عقیده و اندیشهای دیگر، با آنچه صاحبان قدرت طلب میکردند، پشت میلههای زندان سپری میکنند. عدهای نیز حضور در سلول غربت را بر حبس در زندان وطن ترجیح دادند. اما جناب لاریجانی، تاکنون از خویش پرسیدهاید مصداق واقعی "فبشر عباد الذین یستمعون القول، فیتبعون احسنه" کجا و چه وقت محقق میگردد؟ تصور نمیکنید این آیه به نوعی بر آزادی بیان و عقیده دلالت دارد؟ آزادی عقیده، جز وجود و ابراز اندیشههای متضاد نیست. تنها زمانی میشود همه قولها را شنید و بهترین را انتخاب نمود که اجازه ابراز همه قولها، با تضمین امنیت پس از بیان، از سوی حکومت داده شود. مبرهن است، آنکه به حقانیت عقیده خویش، با استدلال و منطق ایمان دارد، از بروز اندیشههای مخالف هراسی نخواهد داشت.</span></p> <p><span style="font-size:130%;">این روزها، کسانی پشت میلههای زندان یا دیوار منزل، روز را در حبس به شب میرسانند که شاید تا چند سال پیش، اگر کسی ابروی بالای چشمشان را نشان میداد، به بدترین شکل مورد خشم و غضب دستگاهها و نهادها قرار میگرفت. کسانی که نه فقط فرزندان ایران عزیز که فرزندان این انقلاب نیز حساب میگردند. گویا "انقلاب فرزندان خود را میخورد" برای انقلاب سیری ناپذیر ما نیز صادق است. انقلابی که همچنان در حال بلعیدن فرزندان خویش است. حقیر بر این اندیشهام که اشکال از فرزندان نیست که بزرگ و بزرگتر شدهاند. اشکال را در این انقلاب میدانم که در رشد و روزآمدی، از فرزندان خویش جا ماند. این روزها افرادی پیشانی انقلاب ما تلقی میشوند که همه خوبیها را به حساب خویش و تمام کاستیها را به حساب امام زمان(عج) میگذارند! دلم برای مظلومیت امام زمان(عج) میسوزد وقتی کسی در تقابل با نقصی، میگوید "مملکت امام زمان است دیگر". شما حتا برای ستاندن حق امام عصر نیز قصور داشتهاید.</span></p> <p><span style="font-size:130%;">جناب لاریجانی</span></p> <p><span style="font-size:130%;">کسانی این روزها از حقوق اولیه انسانی محروم ماندهاند که برخیشان سابقه انقلابی و پس از انقلابیشان از شما و برادرانتان(که همهگی از مقامات ارشد این نظام هستید) درخشانتر بوده است. کسانی که برای این مرز و بوم گاه با جان خویش و گاه با عزیزان خویش، جاده صاف کردهاند و پله رشد و ترقی عدهای دیگر شدند. مهدی کروبی، در مقطعی در رویارویی با رژیم ستم شاهی، جان در کف گرفت و جنگید، در مقطعی دیگر فرزندان خویش را به دفاع از میهن، در برابر رژیم بعث عراق فرستاد. هم پیش از انقلاب با قهر حکومت مواجه گشت و هم پس از انقلاب، با وجود خدمات فراوان، عرصه به گونهای بر وی و خانوادهاش تنگ شد که فرزند جانبازش، حتا برای معالجعه حق خروج از کشور را ندارد! جانبازی که برای حفظ امنیت و صلابت این خاک، از راه رفتن بر روی دو پا محروم است.</span></p> <p><span style="font-size:130%;">میرحسین موسوی، در دوران جنگ، چنان با قدرت بر بحرانها فایق آمد که امام(ره) بقا و حمایت از ایشان را بر خیلی دیگر از اطرافیان ترجیح میداد. چه در ماجرای مجلس وقت و چه در ماجرای اختلاف ریاست جمهوری با نخست وزیر، همواره حضرت امام در مقام پشتیبانی از این بزرگ مرد بر آمد. بزرگ مردی که پس از سالها، با دیدن رنج و دردهای مردم، سکوت خود را شکست و شاید به نوعی، به فرموده معصوم، زندگی در حد اضعف مردم را برگزید. امروز میرحسین نیز هم چون بسیاری از مردم ایران در رنج، روز میگذراند.</span></p> <p><span style="font-size:130%;">از رهبران جنبش اعتراضی ملت ایران که بگذریم، جا دارد هرچند کوچک و کلی، اشارهای به سایر زندانیان نیز داشته باشم. متاسفانه شمار این عزیزان به قدری زیاد است که نام بردن از هر یک و از قلم انداختن دیگری، ممکن است موجب اجحاف در حقی شود. همان طور که میدانید، برخی از زندانیان عقیدتی که پس از اتفاقات سال88 بازداشت شدند، تا به امروز، حتا 1ساعت از مرخصی استفاده ننمودهاند. برخی عزیزان، ماههاست از حقوقی همچون تماس تلفنی یا ملاقات حضوری محروم اند. پیش آمده که کسی مورد ضرب و شتم قرار گرفته، پس از طرح شکایت، خود به سلول انفرادی منتقل شده است! بیمار را از پزشک و خدمات پزشکی محروم میدارند. اینها حق مردمی نیست که بنا بود رفاه و امنیت و آسایش، در راستای تعالیم اسلام عزیز، زندگیشان را دگرگون سازد. پیام و آرمان انقلاب اسلامی این نبود. درخواست دارم در آستانه میلاد منجی عالم بشریت، رحمت اسلام شامل حال عزیزانمان گردد. حرمت خون شهدای شریف این مرز و بوم را کفیل و ضامن این آزادیها بدانید.</span></p> <p><span style="font-size:130%;">آقای لاریجانی</span></p> <p><span style="font-size:130%;">گفتههای بالا، تردیدی پیش میآورد که در دو فرض میتوان بررسی نمود. یا قوه قضایی کشور از استقلال تصریح شده در قانون اساسی (اصل57 و اصل156) دور افتاده، یا اراده دستگاه قضا بر برخی بی قانونیها شکل گرفته است. تحقق هریک از این دو فرض، مرگ جمهوریت را در نظام اسلامی به اثبات میرساند. چه آنکه در فرض اول، برخی قضات با پذیرفتن توصیه از مقام بالاتر یا نهاد یا فردی، حکم به آن چه نباید داده باشند، چه آنکه در یقین دیگر، برخی از دادگاهها خلاف قانون اساسی(اصل168)، غیرعلنی برگزار شدند. آیین دادرسی به طور کامل برای آنها اجرا نشد و شاید همه اینها، در قصوری بزرگتر از قوه قضاییه نهفته باشد. عدم ارایه لایحه برای تصویب قانون عادی با محتوای "تعریف جرم سیاسی"، "نحوه انتخاب، شرایط و اختیارات هیات منصفه" در خصوص جرمهای سیاسی و مطبوعاتی، اشکالی بزرگ و غیر قابل گذشت است که دستگاه قضا طی سالهای متمادی، تمایلی به وجود آن نداشته است.</span></p> <p><span style="font-size:130%;">امید دارم این عرایض را بدون پیش زمینه خوانده و ترتیب اثر دهید. پیشاپیش از پیگیری و عنایت ویژه به این گفتهها تشکر کرده و تقاضا دارم صحبتهای حقیر را نه غرض سیاسی بدانید، نه توطئه و تمایل برای تشویش و تبانی، بلکه تمام این درددلها را از جهت وظیفه شرعی و قانونی خویش به شما عرضه داشتم. اصل هشتم قانون اساسی و آیاتی از قرآن مجید، از جمله آیه 72 سوره توبه، به این قلم اجازه سکوت نمیدهند. اگر نکتهای را لازم به توضیح یافتید، با واسطه و از طریق بازجو وارد نشوید، شاید استدلالهای این جانب، شما را قانع کند. امیدوارم</span></p> <p><span style="font-size:130%;">با احترام و تمنای مجدد جهت پیگیری</span></p> <p><span style="font-size:130%;">حجت(بشیر) نظری فرزند سردار شهید حجت نظری</span></p></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-72279208288311038192011-06-09T04:36:00.000-07:002011-06-09T04:37:14.678-07:00همه به دنبال همه چیز الا امام موسی!<div dir="rtl" style="text-align: justify;"><div style="line-height: 150%; margin: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; direction: rtl;" dir="rtl"><span style="font-size:130%;"><b>به مناسبت 14 خرداد، سالروز میلاد امام موسی صدر</b></span></div> <div style="line-height: 150%; margin: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; direction: rtl;" dir="rtl"><span style="font-size:130%;">بیش از 32سال از ربوده شدن امام موسی صدر توسط معمر قذافی میگذرد. طی این 32سال، متاسفانه در هیچیک از دولتهای ایران، غیر از دولت موقت، ارادهای موثر مبنی بر پیگیری وضعیت و طلب آزادی ایشان وجود نداشته است. حتی ملیت و اصالت ایرانی این عالم شیعه نیز موجب نشد تا ایران، از حق خود در استفاده از حمایت دیپلماتیک بهره جوید. شاید بتوان دو موضوع عمده را علت این وادادگی عنوان داشت.</span></div> <div style="line-height: 150%; margin: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; direction: rtl;" dir="rtl"><span style="font-size:130%;">نخست آنکه براساس برخی شواهد ردپای بعضی اتباع ایرانی، در تراژدی ربوده شدن امام موسی صدر برداشت میشود. بنابراین احتمال آن میرود که برخی اشخاص، از هراس ظهور و بروز رازهای سر به مهر این پرونده، از هیچگونه تلاش برای جلوگیری از آشکار شدن اصل ماجرا دریغ نداشتهاند. از داخل، صاحبان قدرت را به عدم پیگیری(با هر توجیهی) مجاب نمودهاند و از خارج، لبنان و لیبی را به دیگر گونه از موضوع دور داشتهاند.</span></div> <div style="line-height: 150%; margin: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; direction: rtl;" dir="rtl"><span style="font-size:130%;">دومین دلیل، وجود ارتباط حسنه و پایدار میان دو حکومت ایران و لیبی، طی سالهای اسارت امام صدر است. لیبی را میتوان از نخستین متحدان جمهوری اسلامی ایران دانست که در دوران جنگ تحمیلی، مراودات خاصی با ایران داشته. فارغ از ارتباط حسنهی همهی دولتهای جمهوری اسلامی(غیر از دولت موقت) دو دولت، ارتباطی به مراتب صمیمانهتر نسبت به سایر دولتها، با معمر قذافی برقرار نمودند. البته دوران حساس و پرخطر جنگ، دولتمردان را ناچار به برخی ارتباطهای خواسته یا ناخواسته میکرد اما، دقیقتر که بنگریم، شاید بتوان سوای موقعیت خاص زمانی کشور، علت یا علتهای دیگر نیز یافت. محمود احمدی نژاد نیز دیگر رییس جمهور ایران است که شخصن با قذافی دیدار داشته و شباهتهای فراوانی که در دیدگاه این دو وجود دارد، میتواند به روشنتر شدن انگیزه ارتباط یاری رساند. گویی شباهت افکار موجب نزدیکی هرچه بیشتر انسانها میگردد. ماههای اخیر اما شرایط را به گونهای دیگر رقم زد. پس از آنکه در پی تحرکات آزادیخواهانه مردمی منطقه، مردم لیبی نیز از جمله غیور مردمی بودند که با اعتراض، وجود خود را به اثبات رسانیدند. ناگهان رویکرد ایران در قبال لیبی با چرخشی 180 درجه مواجه شد. اما شرایط هرگونه تغییر یابد، هر تفکر بیتعصب و منصفی این حقیقت را میپذیرد که موضع فعلی، آغوش سابق را نفی نمیسازد.</span></div> <div style="line-height: 150%; margin: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; direction: rtl;" dir="rtl"><span style="font-size:130%;">سوای این دو علت کلی و اصلی، دو علت دیگر را نیز میتوان برشمرد. نخست خانواده امام و دیگری دوستداران ایشان!</span></div> <div style="line-height: 150%; margin: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; direction: rtl;" dir="rtl"><span style="font-size:130%;">متاسفانه خانواده همواره از ترس مرگ تن به خودکشی داده است. در تمام سالهای اسارت، سیاست مداوم فرزندان و نزدیکان امام، تعامل و سازش بوده با ارباب قدرت، در لوای شعار "سازش هرگز"! از هراس زنده باز نگشتن امام، ترجیح دادند امام باز نگردد! ترجیحی بلا مرجح . . . شاید نیت از انجام برخی رفتارها، رسیدن به شرایط جاری نباشد اما، در عمل، کار را به همین نقطه رسانیده است.</span></div> <div style="line-height: 150%; margin: 0in 0in 0pt; unicode-bidi: embed; direction: rtl;" dir="rtl"><span style="font-size:130%;">دوست داران امام نیز هر یک فرمانروای قلمرو خویشاند! خود را امام شناس بلامنازع دانسته و معتقدند بهترین و تنها صلاح، همان است که خود تشخیص میدهند. شاید این قلم نیز مبتلا به همین ایراد باشد اما، تا امروز مصلحت را دیگران تشخیص دادهاند و حاصل آن مصلحت اندیشیها وضع موجود است! شاید با تفکری از نوع تفکر این قلم، میشد اوضاع متفاوتی را شاهد باشیم.</span></div> <span style="font-size:130%;">همه این غر و نقها، نمیتواند نتیجهای جز یک واقعیت داشته باشد؛ امام موسی صدر تنهاترین پیشواست! امامی که از رهبری مسلمین تنها نام امامت به دوش میکشد! امامی که کمتر کسی در پیگیری سرنوشت یا اندیشهاش خود را نادیده گرفت. از میان تمام فعالیتهای خالص و ناخالص، این امام مظلوم ما بود که بهرهای از هیچیک نبرد. در طول این 32سال فعالیتهای فراوان فکری، میدانی و از نوع اینها را شاهد بودهایم اما به جرات میتوان گفت، هیچکدام، گامی مناسب در روشنتر شدن ماجرا را نتیجه نداد. هرچند در یک سال گذشته، به لحاظ کمی، شاهد فعالیت بیشتری بودهایم اما، تا قبل از شروع بحران در لیبی، فعالیتها به مراتب خالصتر بود و عشق در نگاه علاقهمندان موج میزد. عشقی که در این مدت کوتاه، رنگ خود را به ریای حکومتیها باخته و میل به پیروزی، برق کریح شیطانی را جایگزین پاکی گذشته ساخته است و این میان، امام موسی تنها یک بهانه است.</span></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-91793085478409304442011-04-25T04:58:00.000-07:002011-04-25T05:01:34.024-07:00سیاست دوگانه ایران در قبال حرکتهای مردمی<div dir="rtl" style="text-align: right;"><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">حکومت فعلی سوریه، در زمره حکومتهایی برشمرده میشود که نام جمهوری بر خود نهاده اما در باطن، به شیوهای کاملا غیر دموکراتیک اداره میشوند. حکومتی که برآمده از یک کودتای نظامیست و سالهاست تحت سلطه یک حزب و یک خانواده اداره میشود. در این حکومت پس از فوت پدر(حافظ اسد)، فرزندش بشار به شیوهای غیردموکراتیک زمام امور را به دست گرفت. انتخابات ریاست جمهوری در سوریه بیشتر به یک بازی بچهگانه شباهت دارد تاهر چیز دیگر. در این پروسه، حزب بعث(حزب حاکم) که سالهاست به هر نحو ممکن، بیشترین کرسی را در مجلس در اختیار دارد، یک نفر را به مجلس پیشنهاد کرده و مجلس نیز آن یک نفر را در معرض آرای مردم قرار میدهد؛ مردم تنها میتوانند به وی آری یا خیر بگویند! حافظ اسد سالها با همین شیوه رییس جمهور سوریه بود و فرزندش بشار نیز به همین روش جانشین اوست. در این کشور، حدود 50 سال است که حالت فوقالعاده امنیتی جریان دارد و جو حاکم بر جامعه، جوی مبتنی بر ایجاد ترس و وحشت، توام با سرکوب و بسته نگاه داشتن فضای گفتمان سیاسی بوده است. </span></p><div> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">موارد پیشگفته و ناگفتههایی از این دست، زمینه بروز و ظهور قیام مردمی در شهرهای لاذقیه، درعا و دوما را بوجود آورد. مردم سوریه نیز همچون آزادیخواهان سایر کشورها، برای رسیدن به دالانی هرچند کوچک، برای حق تنفس سیاسی و البته برخی نیز بهجهت حصول وضع معیشتی بهتر، خیابان را عرصه اعتراض یافتند. حکام سوریه نیز مانند دیگر مستبدین، پاسخی جز گلوله برای مردم خویش نداشتند. بیش از یکصد کشته و صدها زخمی، تاوان حق خواهی ملتی مسلمان بود و حکومتی که بعضا خود را مذهبی معرفی کرده، برای دستیابی به مطلوب، از حمله به مسجد نیز دریغ نکرد. </span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">چنین حکومتی، حتی در مواجهه با گسترش اعتراضات، از نخست وزیر خود گذر میکند، فضای سیاسی کشور را تا حدی قابل پذیرش آزاد میگذارد، وعده اصلاحات سیاسی و اقتصادی میدهد و با ملت خود، با احترام سخن میگوید! بشار اسد علیرغم عدم مشروعیت منصبی که بر آن سوار است، با مردم خویش از در دوستی وارد شد و این جمله، یکی از یادگارهای ماندگار وی و درسی برای سایر حکام است در تقابل با مردم خویش؛ «بدون اصلاحات سیاسی، امر حکومت امری مهلک است» و با عذرخواهی از ملت، درایت و کیاست خود را به اثبات رسانید. اما متاسفانه برخی حکومتها، اعتراضات مردم خویش را چنان سرکوب میکنند که گویی عدهای در عصر حجر، بر دشمنان خونی خود میتازند. معمر قذافي، ديكتاتور ديوانه ليبي را ميتوان بارزترين نمونه اين نوع خشونت نام برد؛ جلادي كه براي سركوب مردم معترض، در استفاده از تانك و هواپيما نيز مضايقه نكرده و نميكند. </span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">سوريه، مهمترين و استراتژيكترين متحد جمهوري اسلامي، مانند بسياري از كشورهاي منطقه، از تحولات دامنگير ديكتاتورها دور نمانده است. بررسي اوضاع سوريه، به جهاتي، از اهميتي فراتر، نسبت به ساير كشورها برخوردار است. سوريه از سويي، هممرز با اسراييل، از سويي هممرز با لبنان، از سويي هممرز با تركيه و از ديگر سو، با عراق هممرز است. موضع خاص ايران نسبت به تكتك كشورهاي مذكور انكار ناپذير و بسيار پراهميت است. از جنبه ديگر، در شرايط فعلي، با توجه به تحريمهاي صورت گرفته عليه جمهورياسلامي، سوريه ميتواند مفري براي تبادلات تجاري ايران محسوب شود. چه از راه دريا و استفاده از بنادر، چه از زمين و چه از هوا، موقعيت سوريه براي ايران بياندازه استراتژیك و غيرقابل گذشت است. روابط خاص مالی دولت و برخی مسوولین ایرانی با سوریه را نیز نمیتوان نادیده گرفت. اوضاع داخلي و خارجي اين دو متحد، آنقدر براي يكديگر پراهميت است كه هيچيك از طرفين، نميتوانند نسبت به ديگري بيتفاوت باشد. </span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">در كنار اهميت شرايط و اتفاقات براي دولتها، اهمیت اوضاع برای دو ملت نیز محسوس است. در طول سال، بیش از 1میلیون ایرانی، برای زیارت یا سیاحت به سوریه سفر میکنند. شیعیان سوری نیز بعضا به زیارت حرم مطهر رضوی در مشهد مشرف میشوند. شمار قابل توجهی از اتباع ایرانی نیز در سوریه مشغول به تجارت یا ساکن هستند. همه پیشگفتهها، اهمیت موضوع برای دو دولت و دو ملت را میرساند. علیرغم مانور تبلیغاتی گسترده دولت جمهوری اسلامی حول تحولات منطقه، خصوصا کشورهایی همچون یمن و بحرین، غیر از رسانههای بینالمللی(العالم و press tv)، هیچیک از رسانههای داخلی دولتی، پیرامون اتفاقات اخیر سوریه خبر یا تحلیلی منتشر نساختند! این مهم، حتی به اندازه انعکاس اخبار در رسانههای دولتی سوریه نیز در مطبوعات، رادیو و تلویزیون دولتی ایران سهم نداشت. البته جسته و گریخته، اخباری مبنی بر دخالت و فتنه غرب عنوان داشتند اما، هرگز به اصل موضوع اشاره نشد. گویی حکایت بخشیدن شاه و نبخشیدن وزیر است. نیروهای امنیتی سوریه، تحصن معترضان غیرمسلح در مسجد العمرای شهر درعا را به خاک و خون کشیدند. حرمت مسجد را شکستند و تعدادی از مسلمانان معترض را از پای درآوردند، اما با نهایت تاسف، صدا و سیمای جمهوریاسلامی که پیشتر، ماجرای قرآن سوزی را به آن وسعت پوشش داده بود، در قبال حمله به مسجد و کشتار عدهای مسلمان متحصن سکوت اختیار کرد! </span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">در چرایی این رفتار جمهوری اسلامی، گمانههایی میتوان عنوان نمود که شاید درست و شاید نادرست باشد، اما بهجهت گشایش باب هم فکری، چند فرض قابل طرح است. نخست آنکه گویا غالب معترضین، از پیروان مذهب تشیع هستند که در مقابل دولتی سنی مذهب قیام کردهاند. دولتی که از نظر مذهبی، اکثریت مردم کشور را همراهی میکند. احتمال آنکه ایران نخواهد از سوی یکی از مهمترین متحدانش به حمایت و تحریک شیعه علیه سنی متهم شود، احتمالی نزدیک به یقین است. جمهوری اسلامی، در خصوص تحرکات مردم یمن و بحرین، از سوی حکام آن کشورها متهم به دخالت در امور داخلی کشورشان شده است و بیتردید، پرهیز از ایجاد تشنج مضاعف، میتواند تصمیمی منطقی از سوی مدیران دیپلماسی کشور باشد. در نگاهی دیگر، با توجه به تجربه سایر کشورها، جمهوری اسلامی احتمالا چه از سوی حکومت و چه از سوی معترضین مورد هجمه واقع میشد؛ اتفاقی که در مصر و بحرین رخ داد. با حمایت ایران از تحرکات مردمی، نه تنها دولتهای مورد اعتراض علیه ایران موضع گرفتند، که معترضین نیز هر یک به نوعی از چتر حمایتی جمهوری اسلامی برائت جستند. این امر نیز میتواند بر تصمیم آمرین اثر گذار بوده باشد؛ سکوت کرده اندتا مغضوب دولت فعلی یا دولت آینده نشوند. </span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">در فرضی دیگر، شاید بتوان سکوت جمهوری اسلامی را سرشار از سردی، یاس و اضمحلال دانست. زیرا با توجه به حجم و سطح روابط دو کشور، ادعای پیشین جمهوری اسلامی کمی خدشهدار میشود. دولت بارها درباره حوادث اخیر، از عنوان "بیداری اسلامی" استفاده کرده است. حال اگر سوریه نیز مشمول این بیداری اسلامی شود، تمام تایید و تمجید پیشین از سوریه و حکومت بعث، زیر سئوال خواهد رفت، و دیگر توجیهی برای ارتباطات حسنه با کشور دوست و برادر، وجود نخواهد داشت. لذا باید تمهیدی برای افکار عمومی اندیشیده میشد. بیگمان، کوتاهی وقت و سرعت انتقال اطلاعات، میتوانست معادلات دستگاه دیپلماسی و نهادهای تصمیم گیرنده را برهم زند. این بود که شاید سکوت را بر هر خرابی افزونتر ترجیح دادند. شاید. البته این تصمیم، به هر دلیلی اتخاذ شده باشد، همچنان این سئوال را میطلبد که چرا جمهوری اسلامی در قبال چند کشور همسایه، موضعی متفاوت اتخاذ نمود؟! </span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">محموداحمدینژاد، در یک نشست مطبوعاتی در روزهای آغازین سال 1390، ضمن محکوم کردن دخالت دولتهای غربی در اوضاع لیبی، ابراز داشت ایران از روز اول، برخورد با "مردم و انقلابهای مردمی" را محکوم کرده است. همچنین، رفتار حکومت بحرین با مردم معترض را "زشت" قلمداد کرد و حکومت بحرین را به تعامل و گفت و گو با مردم خود فرا خواند. با کمال تعجب، در همان جلسه، در پاسخ به پرسش خبرنگاری مبنی بر نظر جمهوریاسلامیایران نسبت به تحولات سوریه، این کشور را "دوست صمیمی" ایران خواند و گفت ایران در امور داخلی کشورها دخالت نمیکند. این تناقضگویی آشکار محموداحمدینژاد، نشان از سردرگمی و کم حافظگی در قبال بیان مواضع حکومت، در خصوص تحولات کشورهای عربی دارد؛ تناقضی که تنها راه حل آن اتخاذ سیاستی واحد و پرهیز از پنهانکاری در پیشگاه ملت است. </span></p></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-28557690977508923202011-03-06T09:57:00.000-08:002011-03-06T09:59:02.958-08:00به خاطر کروبی و موسوی هم که شده از خواب بیدار شویم<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">نامه سرگشاده من به پدرم، به مناسبت سالروز شهادتش</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">سلام پدر جان</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">امروز بیست و چهارمین سالروز عروج آسمانی توست و من باز رنج دورانم را با تو باز ميگويم. وقتي در زندگي و سیاق افكارت درنگ ميكنم، ظلمستیزی، حقخواهی و دفاع از مظلوم، هويداست و با چشمی باز، بهراحتی میتوان ظالم و مظلوم زمانه را شناخت اما، بودند کسانی که آن روزها چون تو میاندیشیدند و برای آن آرمان ها میجنگیدند و امروز، خلاف آن آرمانها، برای منافع خود میجنگند و خود بر ظلم ظالمان میافزایند. امروز بر خلاف گذشته، علمای دین نیز صاحب دکان شدهاند و به جای آنکه دادستان باشند، به تجارت چه و چه مشغولند. نه تنها داد مظلوم نمیستانند، که در بزنگاهها با ظالم همنوا شده و آب به آسیابش میریزند. امروز هرکه با غاطبه مردم همراه شود، در نهایت عاقبتی نامعلوم انتظارش میکشد. امروز حاكميت "يدالله مع الجماعه" را بر نميتابد!</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">پدر جان</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">روزی داد سردادم از بیداد عدهای که خون ملت ایران را در شیشه کردهاند اما، امروز غم دارم از دست برخی از این ملت. برخی که تا خرخره در سختی و مشکلات فرو رفتهاند و برای آتیه خویش، چشم به چندرغاز یارانه دوختهاند! راضیاند به رضای حاکم! خدایشان، کسیست که بر آنها حکومت میکند. آری این بعضی از این مردم مشرک شدهاند. انسانهایي كه عدهای را خود بر مسند مینشانند و به آنها جایگاه ربوبی میبخشند! تمام دستآورد تو و جانبرکفانی چون تو، ذره ذره در حال نابودیست. نه همرزمان باقی ماندهات زبان در کام میچرخانند، نه روحانیون و علمای دین! گویی همه ترجیح ميدهند تا ابد در همین دنیا، با هر وضعیتی که به آن خوگرفتهاند روزگار سپري كنند و معاد را نیز همچون سایر باورهای دینی از یاد بردهاند. شرم میکشم از همنوایی و همکلامی با کسانی که مدام ناله سر میدهند و اوضاع خویش را بدترین وضع میدانند اما، هنگامه عمل، به هر دلیل پذیرفتنی و ناپذیرفتنی، پای پس میکشند. کسانی که میخواهند و فقط میخواهند. نمیدانم چطور متوجه نميشوند كه در این زمانه، نان مفت به کسی نمیدهند، چه رسد به آزادی و آرامش! كسي نيست بگويد يا غر نزنيد يا پاي خواستتان بايستيد و تبعات آرزوهاتان را بدهيد. همیشه این کلام زیبای خداوند را که نخستین بار از زبان مادر گرانقدرم شنیدم، با خود تکرار و در آن تامل میکنم "ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم" همانا خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر به خواست و اراده خودشان" و اینجاست که گهگاه از خودم و اطرافیانم دل چرکین میشوم!</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">بابا جان</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">همانقدر که تو در آن جهان آزاد و رها و راحتی، ما همانقدر اینجا در بند و در قید و در حرجیم! همانقدر که آسایش و امینت در آنجا حکم فرماست، اینجا به همان اندازه ناامنی و بدبختی دامان ما را گرفته است. همانقدر که آنجا دروغ و فریب و ریا جایی ندارد، اینجا کارها بدون اینها پیش نمیرود. البته شاید بتوان دلیل اين تفاوت را حدس زد. آنجا که تو هستی خدا بی هیچ واسطهای حکم میراند و بیشک، همه چیز تحت اراده و همچون ذات مقدس اوست و شمایان نیز مانند حاکم خود رفتار میکنید. صد البته اینجا هم مردم همچون حاکمان خود رفتار میکنند. میتوان نتیجه گرفت رفتار حاکمان، در نگرش و نوع زندگی مردم يك جامعه، تاثیر بهسزایی دارد. اگر در یک جامعه، صلح، صداقت، آرامش، امنیت و نوع دوستی جریان داشته باشد، نشان از آن دارد که حاکمان آن جامعه، چنین رفتار میکنند. بیتردید عکس این قول نیز صادق است!</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">پدر عزیزم</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">حال که گفتههای هزار بارهام را یکبار دیگر برایت باز گفتم، جا دارد خواستهام را نيز اضافه كنم. پس از واگويه این دردها که دلم را میفشارد، از تو میخواهم برایمان دعا کنی. از خدای خودت بخواه ظلم را ریشه کن کند. از خدای مادرم بخواه خود دادستان مظلوم باشد، زیرا </span><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">"</span><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">آیات خدا</span><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">"</span><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA"> با چشم به دو روز دنیا، از انجام این مهم شانه خالی میکنند! از خداي من بخواه زندانیان بیگناه را آزادی عطا کند. ائمه اطهار را، خصوصن امام موسی کاظم را شافی قرار بده! آن امام همام بهتر از همگان درد بیگناهان دربند را حس میکند. از خدای ما بخواه که نوری به قلب مخلوقاتش ببارد و همه خفتهگان را بیدار کند. نوری آنقدر قوی که حتی کسانی که خود را به خواب زدهاند نیز بیدار شوند! از یگانه خدای عالم بخواه امتش را تنها نگذارد! البته میدانم خداوند بزرگ مرتبه، به تمام این امور واقف است اما، گویا گوش خلق سنگینتر و چشمشان کمسوتر از آن است که حضور خدا را حس کنند!</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">پدر عزیزم</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">آقایان کروبی و موسوی را نسل شما از یاد نبردهاند. یعنی نمیتوانند از یاد ببرند. دو انقلابی که راه و رسم انقلاب را از امام(ره) آموختند و رویه خویش را بر تدام آن حرکت مردمی بنا نهادهاند. این دو همانهایی هستند که همواره از حکومت مردم بر سرنوشت خود دفاع کرده و آن زمان که بر فرزندان این ملک، در خیابان و در زندان ظلم مضاعف روا داشتند، عافیت خود را برای امنيت مردم قربانی کردند. این دو امروز در چنگال عدهای که چون به خلوت میبرند آن کار دیگر میکنند! گرفتار شده و متاسفانه مردم، آنهایی که روزی خود را محافظ و یا پیرو این دو عزيز میخواندند، فارغ از ياد اين انسانهاي بزرگ به اعمال روزمره خود مشغولند.</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">پدرم</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">دست به دامانت میشوم و آزادی را، آزادی اندیشیدن و گفتن را از تو میخواهم. از تویی که "وجیه عندالله" هستی و میتوانی شفاعت کنی. میخواهم آزادی تمام آزادیخواهان را از خداوند بخواهی. میخواهم آزادی کسی را از خدا بخواهی که هرگز، چه در زمان جنگ و چه از آن پس، خانواده شهدا و ایثارگران را رها نساخت و مثل خیلی از مقامات، از شهدا و خانوادههاشان بهعنوان ویترین استفاده نکرد! کسی که بر خلاف بسیاری از مسوولین، فرزندان خود را نیز به خط مقدم دفاع از میهن فرستاد. نمیدانم اكنون این عزیز شب و روزش را در کدام زندان میگذراند اما، میدانم مستحق زندان نیست. آری از خداوند آزادی مهدی کروبی را بخواه.</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">از خدا آزادی کسی را بخواه که در زمان جنگ، توانست با مدیریت شایسته خویش، کشوری بحرانزده را از رفتن به ورطه نابودی نجات دهد. پس از جنگ اما از برای آنچه معاندین وی میخواستند و در زمان امام(ره) نمیتوانستند، چارهای جز خانهنشینی نیافت! زیرا کینهتوزان این بزرگ مرد، قدرت را به انحصار خویش در آورده و از هركه خواستند انتقام جستند! حالا این عزیز نیز دربند است. آری، از خدا آزادی میرحیسن موسوی را بخواه.</span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="AR-SA">همسران این دو بزرگوار و بسیاری از فرزندان دلیر این خاک، این روزها را پشت میلههایی سر میکنند که هرچه باشد و هر کجا باشد، نامش زندان است. زندانی كه تو خود تجربه کردهای! همان 48ساعتی که در سپاه فومن بازداشت بودی، کافیست تا متوجه تمام رنج این عزیزان باشی. عزیزانی که اولین حق طبیعی هر انسان، یعنی آزادی، فقط به خاطر داشتن عقیدهای متفاوت با حاکم از آنها سلب شده است! این با خواست خدایی که انسان را آزاد خلق کرد در تضاد است! متاسفانه، تبار شهدا نیز هریک به دلیلی، سر در گریبان خویش فرو بردهاند! بعضی از عزیزان که در هر مقطع حساس با کلام و یا حضور خود، تجدید پیمان با آرمانهای شهدای خویش میکردند، این روزها را در سکوت میگذرانند. چه در شوک باشند و چه در دورخیز و یا خدای ناکرده در یاس، باید بدانند زمان سخن گفتن همين حالاست. شاید فردا دیر شود و افسوس زمانهای از دست رفته، عذابی باشد برای وجدان بیدارشان که فرداها رهایشان نخواهد ساخت.</span><span style="font-size: 11pt;" lang="FA"></span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="font-family: arial; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-size: 11pt;" lang="FA">مشتاق ديدار ، فرزندت حجت 16اسفند1389</span></span></p> </div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-30793034026681717272011-02-27T10:03:00.000-08:002011-02-27T10:04:24.934-08:00مراجع تقلید باید نسبت به حصر کروبی و موسوی اعتراض کنند<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div style="text-align: justify;" class="art-postcontent"><p><span style="font-size: 130%;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 100%;">نامه بنده به آيت الله العظمي سيستاني</span></span><strong><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 100%;"><span id="more-17778"></span></span></span><br /></strong></span></p><p style="text-align: center;"><span style="font-size: 130%;">بسم الله الرحمن الرحیم</span></p><p><span style="font-size: 130%;">حضرت آیت الله العظمی سیستانی</span></p><p><span style="font-size: 130%;">سلام علیکم؛</span></p><p><span style="font-size: 130%;">همانگونه که خود میدانید، اوضاع نابسامانی بر این ملک اسلامی سایه افکنده و غبار تزویر و ریا، چنان بر روابط چیرهگی یافته است که هیچکس را در جایگاه واقعی خود نمیتوان یافت. دزد و کلاش و دروغگو آزادند بر اعمال شنیع خود بیافزایند و روزافزون، خون ملت بیگناه را در شیشه عمر دیو انبان سازند اما، در مقابل، غالب دلسوزان و نخبگان این سرزمین، یا در چهار توی زندانهای وطن گرفتارند و یا در هجرت، سلولی بزرگتر را تجربه میکنند. حضرتعالی که خود دوری از وطن را تجربه کردهاید، حتمن به احوال اینان آشنایید.</span></p><p><span style="font-size: 130%;">در کنار اینها، چند روزیست جوی ملتهبتر از گذشته دامان اوضاع نهچندان آرام ما را گرفته است. حصر خانگی آقایان کروبی و موسوی، قطع کلیه روابط با این دو عزیز، حتی محدودیت در ارتباط اعضای خانواده با آنها، تلاش برای مرتبط جلوه دادن رهبران معترضین در ایران با دستگاههای امنیتی سایر کشورها، انتساب اتهامات واهی به این دو رهبر و همراه مردم، همه و همه بر تشنج فضای مشوش ایران افزوده است. اقدام حکومت در برخورد با آقایان کروبی و موسوی موجب بروز واکنشهایی از سوی پیروان و دوستداران آنها شده که بیتردید در صورت ادامه روند غیرمنطقی صاحبان قدرت، عمق این صف بندیها و شکاف، بیش از پیش خود را عیان خواهد ساخت. گمان میکنم شما نیز با بنده هم نظر باشید که چنین شکافهایی، به هیچوجه به نفع ایران نبوده و نیست.</span></p><p><span style="font-size: 130%;">در این شرایط خطیر، اعلام موضع آیات عظام میتواند بسیار موثر و کارگشا باشد. البته ناگفته نماند؛ بیاندازه میستایم برخی مراجع محترم تقلید را که علیرغم فشارها و رایزنیهای فراوان، هیچ موضعی علیه خروش و اعتراضات بر حق مردم اتخاذ نکردند. بنده به عنوان فردی با پیشینه و نگاه مذهبی، از مراجع گرانقدر تقلید درخواست دارم در انجام رسالت دینی خود از هیچ تلاشی دریغ ننمایند. میدانم جسارت بنده را به بزرگی خویش خواهید بخشید زیرا بهتر از من میدانید که امر به معروف و نهی از منکر، سن و سال و مقام و منصب نمیشناسد.</span></p><p><span style="font-size: 130%;">حضرت آیت الله سیستانی</span></p><p><span style="font-size: 130%;">شما از جمله مراجعی هستید که مقلدین بسیاری را در عالم تشیع رهبری میکنند لذا از حضرتعالی انتظاری سوای خیلیها میرود. بنده به عنوان کسی که پدرم را در راه مبارزه با ظلم از دست دادهام، از شما انتظار دارم در مقابل ظلم سکوت نکنید. به عنوان کسی که هیچگاه سایه پدر بر سرم نبوده، از شما انتظار دارم حتی اگر نمیتوانید دادستان یتیمان مظلوم باشید، لااقل فریاد آنها باشید و این موهبت و حمایت پر مهر را از آنها دریغ ندارید. بنده در کسوت یک مسلمان، از شما به عنوان عالمی وارسته که خود را شیعه علی(ع) میخواند، انتظار دارم همچون علی(ع) بر ظالمان هجمه بگیرید و نگذارید منبر جد مبارکتان رسولالله، در سیطره منافع عدهای باشد برای حصول مطامع دنیا! همچون علی(ع) باشید که در قضاوت و حق ستانی، بین مسلمان و یهودی تفاوتی نمیدید. همان علی(ع) که نظر مردم را بر عصمت و امامت خود ارحج میدید. مانند علی(ع) باشید.</span></p><p><span style="font-size: 130%;">تمام عزت و افتخار شیعه در طول تاریخ، یعنی حرکت حول محور عدالت که بزرگترین دستاورد مولا علی(ع) بوده است، شاید با اعمال برخی، سکوت بعضی دیگر و یاری دیگری، در مدت کوتاهی در منظر جهانیان فرو ریزد. البته بنده به شخصه با نظر علامه اقبال موافقم که میفرمود “اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست از مسلمانی ماست” اما به واسطه زیاده کج رویها، بعید میدانم امروزه همراهان چندانی برای این تفکر خوشبین باقی مانده باشد! از شما استدعا دارم برای حفظ عزت شیعه، مواضع خود را در نکوهش رفتار ناشایست عدهای به ظاهر متدین، نسبت به مردم بیگناه این ملک، خصوصن زنان و کودکان ایران اسلامی ابراز دارید. زنانی که پرورش نسل آینده را عهدهدارند و کودکانی که آینده از آن آنهاست. برای تاریخ و عبرت ظالمان اعتراض کنید. از شما میخواهم اعتراض خود مبنی بر حصر خانگی و پرونده سازی برای یک روحانی متعهد و انقلابی را به گوش مقامات جمهوری اسلامی ایران برسانید. از شما میخواهم برای رهایی ایران و ملت مظلومش، خصوصن دو رهبر پاک نیت جنبش سبز، هرچه در توان دارید به این ملت هدیه کنید.</span></p><p><span style="font-size: 130%;">یک بار دیگر پوزش بنده را بابت جسارتم بپذیرید و تردید نکنید این خواستهها، خواست یک نفر نیست. خواست اکثریتیست که اگر مجال ابراز عقیده داشته باشند، جهانی را مجذوب حضور و متحیر عظمت، صلحطلبی و آزادیخواهی خود خواهند ساخت.</span></p><p style="text-align: center;"><span style="font-size: 130%;">با احترام</span></p><p style="text-align: center;"><span style="font-size: 130%;">حجت نظری، فرزند سردار شهید حجت نظری</span></p></div></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-64151765929637726182011-02-25T13:20:00.000-08:002011-02-25T13:23:59.697-08:00سرنوشت محتوم همه دیکتاتور ها زوال است!<div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span class="matn">صبح را با پیامکی از دوستی با محتوای سقوط دیکتاتور لیبی، معمر قذافی آغاز کردم. دیکتاتوری که امپراتوری وی بیش از 42سال طول کشید اما، در نهایت او نیز همچون بسیاری همتایان خویش، میبایست باقی مانده عمر را در تبعید و دور از وطن سپری کند! طولانیترین حکومت معاصر نیز با خواست و اراده مردم به زیر کشیده شد تا یک بار دیگر، فرمایش گوهر بار نبی مکرم اسلام در ذهن بالا و پایین رود "الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظم"<br />حکومت با کفر میماند اما با ظلم نمیماند!<br /><br />با سقوط بنغازی، مهمترین شهر لیبی پس از طرابلس، زمینه سقوط پایتخت و فرار دیکتاتور دیوانه که خود را ولی امر مسلمین نیز خطاب میکرد، فراهم آمد. دیکتاتوری که دستش به خون هزاران انسان بیگناه آلوده است و در این مدت کوتاه قیام مردمی نیز، بیش از 200 تن از معترضان را از پای در آورد.<br /><br />مردم آزادیخواه و حقطلب لیبی که زیر بار ظلم دژخیمان قذافی کمر خم کرده و آزادی وطن را فریاد میکردند، به زودی دریافتند که آزای را به بها دهند نه به بهانه و در این مسیر، علیرغم خونهای فراوان ریخته شده، مصرانه و سرسخت در مقابل اقدامات این دیو خونخوار ایستادند و در نهایت، خونهای بی گناهان، گریبان ظالم را گرفت. پاسخ تمام آن ایستادگیها و صبر، زوال و فروریزی طولانیترین دیکتاتوری معاصر جهان شد و به همگان اثبات گشت که ظالم تقاص ظلم خود را خواهد داد، حتی پس از 42 سال حکومت!<br /><br />وعده الهی حق است و محقق خواهد شد اما به شرطها و شروطها! در تمام این امیدها و شاید بیمها، خوب است این کلام خدا را هرگز از یاد نبریم:<br /><br />"ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم" خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر به خواست و اراده خودشان. مردم تونس و مصر و لیبی این مهم را دریافتند و نتیجه کار خویش را پس از کش و قوسهای فراوان دیدند. باشد که همواره اعمال انسانهای موفق، سرلوحه کار انسانهای امیدوار گردد<br /><br />امید آن دارم که به زودی، شاهد برچیده شدن بساط تمام دیکتاتورها باشیم و هر صبح، با پیامکی مبنی بر سقوط یکی از دیکتاتورها، روزها را با نشاط و همراه با امید به آینده، در سایه آرامش، آسایش و امینت به شب برسانیم! به امید روزهای بهتر برای جهانی عاری از ظلم و دیکتاتوری و استبداد، به هر نام و هر بهانهای!<br /></span></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-24589921284614707262011-02-19T13:00:00.000-08:002011-02-19T13:16:04.268-08:00سخنرانی امام موسی صدر در کلیسای کبوشین از نگاه عبدالحمید معصومی<div dir="rtl" style="text-align: justify;"><p dir="rtl">منبع : سایت یاران صدر<br /></p><p dir="rtl">36 سال از سخنرانى امام موسى صدر، در تاریخ ۱۹فوریه ۱۹۷۵ در قالب خطبه موعظه آغاز روزه، در کلیساى کبوشیین بیروت گذشت. در این مراسم، که بزرگان مسیحیت لبنان در آن شرکت جستند، در بالاترین سطوح سیاسى و دینىِ طوائف مسیحى، و به عنوان نماد «گفتگو و تعایش» از امام صدر تجلیل به عمل آمد. شارل حلو، رئیس جمهور اسبق لبنان، در این باره مىگوید: «براى نخستین بار در تاریخ مسیحیت یک روحانى غیرکاتولیک در یک کلیساى کاتولیک و براى جمعى از مؤمنان در جایگاه موعظه سخن مىراند. این اتفاق نهتنها اعجابانگیز بلکه موجب تأمل و تفکر عمیق و درازمدت است.» اقدام بعدى امام دعوت از بزرگان مسیحیت براى ایراد خطبه هاى نماز جمعه بود، اما به سبب جنگ داخلى این برنامه تحقق نیافت</p> <p dir="rtl">اما در طول این ۳۶ سال چنین واقعه ای تحقق نیافت تا حضور امام صدر در عید روزه کلیسای کبوشین، یگانه واقعه پیوند میان ادیان ابراهیمی در طول نیم قرن اخیر باشد.</p> <p dir="rtl">مقاله زیر از آقای عبدالحمید معصومی تهرانی است که سیری را در حوزه گفتگوی ادیان پی میگیرد. یاران صدر از مقالات اساتید، اندیشمندان و صاحبنظران بزرگوار در این زمینه استقبال می کند. باشد که مفید فایده افتد</p> <p style="text-align: center;" dir="rtl"><img style="width: 167px; height: 167px;" class="aligncenter" src="http://www.amasumi.net/images/uploads/galeri25.jpg" alt="" border="0" /></p> <p style="text-align: center;" dir="rtl"><strong>بسمالله الرحمن الرحیم</strong></p> <p dir="rtl">گفتگو میان شخصیتهای مذهبی ادیان ابراهیمی، سابقهای بس طولانی دارد که از اواسط قرن بیستم میلادی، توجه بیشتری از سوی علما و مراکز دینی به این موضوع شده است. برپایی کنفرانسها، همایشها، جلسات منظم سالیانه و تاسیس مرکزی تحت نام “سازمان گفتگوی ادیان” نشان از ضرورت و اهمیت این موضوع دارد. اما علیرغم تمامی نشستها، گفت و شنیدها و بعضا صرف هزینههای هنگفت، نهتنها تا کنون نتیجهی مشخص و مطلوبی از اینگونه جلسات و نشستها حاصل نشده بلکه امروزه تبدیل به نوعی تشریفات و عادت گردیده تا عدهای از صاحبنظران ادیان بزرگ کنار هم گرد آیند و سخنان و رفتاری تکراری و دیپلماتیک ارایه کنند. اما هر از چند گاهی اتفاقاتی رخ مینماید که از اختلافاتی ریشهدار حکایت میکند و نشان از عدم تفاهم و درک متقابل باورمندان ادیان ابراهیمی دارد. تنش اخیر جامعهی الازهر و واتیکان –که هر ساله این دو مرکز با یکدیگر به گفتگو مینشستند- خود نشانی از بی نتیجه بودن آن نشستها و گفتگوهاست.</p> <p dir="rtl"> لذا این سوال مشخص پیش میآید که برپایی این گفتگوها، نشستها و بعضا هزینههای هنگفت، قرار است منتج به چه نتیجهای شود، و چه فایده و سودی در پی آورد؟. برای پاسخگویی به آن سوال، ابتداء باید به این پرسشها پاسخ گفت که: مقصود و هدف از گفتگو میان علما و صاحبنظران ادیان ابراهیمی چیست؟. منقاد کردن دیگران به حقانیت مطلق یک دین و گرواندن آنها به مسلک خویش؟؛ یا تلاش در جهت شناخت عقاید و الهیات دیگر ادیان به منظور ایجاد تفاهم و درک صحیح و منصفانه، و یافتن مشترکات عقیدتی برای تحکیم زندگی مسالمتآمیز؟. و اساساً چگونه با افکاری که باطل مطلق، محرّف، انحرافی، کفرآمیز و شرکآلود ووو خوانده میشود، میتوان گفتگو کرد و انتظار داشت از آن تفاهمی ماندگار بیرون آید؟!.</p> <p dir="rtl"> آنها سوآلاتی است که متفکران و صاحبنظران ادیان بزرگ میبایست بدون عصبیت و مطلقگرایها بدان پاسخ دهند که هدفشان از “گفتگو” چیست و به چه نتیجهی مشخصی میخواهند دست پیدا کنند؟. در این میان نقش متفکران اسلامی به مراتب مهمتر است، زیرا امروزه آنچه که باعث بیشترین تنش و تقابل بین ادیان بزرگ گردیده، افراطگراییهای اسلامی میباشد که برخاسته از مطلقتراشیهای فکری و آیینی است که خود را عامل و مبیّن بی بدیل دستورات قرآن کریم و سنت نبوی(ص) معرفی مینمایند.</p> <p dir="rtl"> متفکران و صاحبنظران اسلامی باید بطور صریح و روشن، معلوم کنند که میزان و شاخص ارزشگذاری بر حیات دنیایی و مدنی بشر از دیدگاه معارف ثابتهی اسلام چیست؟، نوع و عقیده و دین او؟ یا انسانیت ذاتیاش که در عملکرد و گفتار نیکو متجلی میگردد؟.</p> <p dir="rtl"> امروزه این اشکال مطرح است که اگر بپذیریم، اسلام به حیات اجتماعی و مدنی انسان –بدون توجه به گرایشات فکری و دینی او- ارزش قایل بوده[۱] و پذیرفته است که هر قوم و ملتی بر اساس فرهنگ بومی و شرایط زمانی و جغرافیایی خود دارای قوانین و شرایع مخصوص خویش میباشد[۲]؛ اگر خداوند عالمیان نخواسته دنیایی یک دست از تمام جهات بوجود آورد و از این رو انسانها را با قومیتها، زبانها و فرهنگهای گوناگون خلق نموده است[۳]؛ اگر شرط سعادت اخرویی مسلمانان، یهودیان، مسیحیان و حتی صابئین ستاره پرست را عقیده به توحید، باورمندی به ثواب و عقاب اخروی و انجام عمل نیک(انسانیت) برشمرده و تاکید کرده است که هیچ خوف و هراسی در قیامت برای چنان افرادی وجود ندارد[۴]؛ اگر صحت رسالت پیامبر مکرمش(ص) را تصدیق کتب تورات و انجیلی که در دستان پیروانش بوده و هست میخواند و از یهودیان و مسیحیان بجهت عمل نکردن به آموزههای آن کتب گله میکند[۵]؛ این سوال ایجاد میشود که پس تکلیف:«جنگ و قتال کنید با کسانى که به خدا و به روز باز پسین ایمان نمیآورند و حرام نمیدانند آنچه را که خدا و رسولش حرام کردهاند؛ و متدین بدین حق(دین اسلام) نمیشوند از اهل کتاب(یهودیان و نصارى) تا آنکه در حال “خوارى” و “ذلت” بدست خود جزیه بمسلمین بدهند.»[۶] چیست؟.</p> <p dir="rtl"> با آموزههایی که دارای یک بام و دو هواست، خود را حق مطلق و دیگران را باطل مطلق میداند، و اگر چنانچه به گفتار نتوانست دیگران را منقاد خویش کند، بکار گیری ابزار قهریه را بنابر استطاعت فرض میداند، گفتگو چه معنایی میتواند داشته باشد، مگر به منظور منقاد کردن دیگران؟!. تا زمانی که صاحبنظران و متفکران اسلامی بدین پرسشها پاسخی کافی و منطقی ندهند، واشکالات را چارهجویی نکنند؛ ملاعمرها و بن لادنها هستند که مظاهر آموزهها و سخنگویان اسلام میشوند و بالتبع آن باید منتظر ظهور ملاعمرها و بن لادنهای یهودی و مسیحی نیز باشیم.</p> <p dir="rtl"> اما حقیقت معارف و آموزههای اسلام غیر از آن گفتار و رفتاری است که افراطگریان اسلامی یا علما عوامزده نشان میدهند و به زبان میرانند. قرآن کریم به عنوان شارع آخرین دین ابراهیمی؛ مبلغ و مشوق گفتگو میان پیروان دیگر ادیان است. گفتگویی نه به جهت منقاد کردن بلکه به منظور شناخت آموزههای یکدیگر با توجه به مشترکات اصولی ادیان، برای زندگی مسالمتآمیز ابناء بشر[۷]. قدر مسلم این است که تمام ادیان آسمانی دارای اصولی یکسان؛ و شرایع و مناسکی متفاوت میباشند. قرآن کریم آن مشترکات را در سه اصل کلی خلاصه کرده که هر کس در هر دین و مذهبی بدانها باورمند باشد در آخرت سعادتمند خواهد بود؛ اول: عقیده به یکتایی خداوند و خالق جهانیان (توحید و یکتاپرستی)؛ دوم: عقیده به ماندگاری اعمال و کردار و بازگشتن اثر آنها بسوی عامل(ثواب و عقاب اخروی) و سوم: انجام کردار و گفتار نیکو و پرهیز از اعمال غیر انسانی(عمل صالح)[۸]. چنانچه تاریخ انبیاء و موقعیتهای زمانی و مکانی بعثت آنان را به دقت و به دور از ذهنیتهای از پیش القاء شده مطالعه کنیم، خواهیم دید که هرگاه این سه اصل در میان قوم یا ملتی بی رنگ شده، خداوند پیامبری را به جانب آنها فرستاده است تا آن اصول را که در میان مردم مهجور مانده مجددا یادآور شود.</p> <p dir="rtl"> متاسفانه آنچه که تا امروز باعث ایجاد اختلافات و تنشها میان پیروان ادیان الهی گردیده و گفتگوهای متعدد را بینتیجه نموده، مطلقگرایهای آیینی و شریعتی است. بدین معنا که علما هر دینی عمل به احکام و مناسک شریعت خود را مایهی سعادت دنیوی و اخروی میپندارند و دیگر شرایع را مردود، منسوخ و انحرافی معرفی میکنند؛ در صورتی که قرآن کریم ضمن اذعان به تشریع شرایع و احکام متفاوت به حسب شرایط زمانی و جغرافیایی برای اقوام مختلف، هیچ شریعتی را ارجحتر و افضلتر نخوانده است. تجربهی چندین سالهی نگارنده –که آشنایی و تسلط بر عقاید و الهیات ادیان ابراهیمی دارد- این است که آنچه بنمایهی اختلاف میان علما و پیروان ادیان الهی گردیده است، اول: مطلقاندیشیهای آیینی و شرعی است؛ و دوم: عدم اطلاع و شناخت صحیح از آموزهها و الهیات ادیان دیگر میباشد. تا روزی که علما و اندیشمندان دینی مطلقانگاریهای خود را برطرف نکنند و نسبت به آموزهها و الهیات دیگر ادیان -بدور از تعصبات فرقهای- شناخت و اطلاع کافی و صحیح کسب ننمایند؛ تشتتها و اختلافات نه تنها رفع نشده، بلکه در عصر ارتباطات بر دامنهی تضادها و اختلافات خواهد افزود؛ و در چنین حالتی آتش افراطگرایهای دینی و مذهبی است که افروخته شده؛ و صلح، امنیت اجتماعی و حیات بشری را به خاکستر تبدیل خواهد کرد.</p> <p dir="rtl"> زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان همگی بر این باورند که خالق این جهان یکیست و مانند و شریک و انباز ندارد(توحید)؛ معتقدند که هر عملی ثبت و ضبط میگردد و دارای ثواب و عقابی است(قیامت)؛ و همگی ظلم، تعدی و تجاوز به جان، مال و ناموس دیگران را نفی میکنند و به حفظ حرمت و حقوق شخصی و اجتماعی انسانها سفارش مینمایند(عمل صالح). آیا با چنین وجه اشتراکاتی بهتر نیست که از مطلقگراییهای مسلکی دست برداریم، و از جانب خداوند عالم نسبت به عباداتمان قضاوت نکنیم و به تقسیم بهشت و جهنم دست نزنیم؟، چرا که خداوند بهتر از هر کسی به ادنای قلب بندگانش آگاه است.</p> <p dir="rtl"> پس بیاییم؛ تمامی مطلقگراییها و خود حقبینیها در فروعیات، بحثهای پوچ و بی ثمر، اختلافات بی بنیان و اساس، و دسته بندیها و فرقه سازیها را به دور بریزیم و همگی به ریسمان الهی چنگ بزنیم. به گاتاهای زرتشت، به ده فرمان موسی، به نصایح روح بخش عیسی، به قرآن همیشه جاودان و انسان ساز محمد و در واقع به دین حنیف ابراهیم خلیل الله.</p> <p dir="rtl"> پینوشت</p> <p dir="rtl"> ۱- یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ(حجرات-۱۳)</p> <p dir="rtl">۲- الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً(مائده-۴۸)</p> <p dir="rtl">۳- وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ (مائده-۴۸)</p> <p dir="rtl">۴- إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (مائده-۶۹)</p> <p dir="rtl">۵- نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ (العمران-۳)</p> <p dir="rtl">۶- قاتِلُوا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ (توبه-۲۹)</p> <p dir="rtl">۷- قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ(ال عمران – ۶۴)</p> <p dir="rtl">۸- إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (بقره-۶۲)<br /></p></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-51175975279893322502011-02-09T16:05:00.000-08:002011-02-09T16:11:04.660-08:00در تظاهرات ۲۵ بهمن شرکت نمیکنم!<div dir="rtl" style="text-align: right;"><p style="text-align: justify; font-weight: bold;" class="MsoNormal"><span dir="RTL" style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >من در تظاهرات </span><span dir="RTL" style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="AR-SA" >۲۵</span><span dir="RTL" style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" > بهمن شرکت نمیکنم زیرا</span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" >: </span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify;"><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ><span>1.<span style="font: 7pt "Times New Roman";"> </span></span></span><span dir="RTL" style="font-size:130%;"></span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >سرنوشت کشورم اهمیتی برایم ندارد.</span><span dir="LTR" style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ></span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify;"><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ><span>2.<span style="font: 7pt "Times New Roman";"> </span></span></span><span dir="RTL" style="font-size:130%;"></span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >آرامش و امنیت فعلیم را بر خطر سرکوب و دستگیری و زندان و شکنجه ترجیح میدهم.</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify;"><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ><span>3.<span style="font: 7pt "Times New Roman";"> </span></span></span><span dir="RTL" style="font-size:130%;"></span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >اعدامهای فلهای، سرکوب گسترده و دستگیریهای بیحد و نصاب عزیزترینهای این سرزمین کهن</span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >،</span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" > آزرده خاطرم نمیکند.</span><span dir="LTR" style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ></span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify;"><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ><span>4.<span style="font: 7pt "Times New Roman";"> </span></span></span><span dir="RTL" style="font-size:130%;"></span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >نگاههای منتظر دخترکان و پسرکان زندانیان سیاسی</span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >،</span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" > هیچ حسی در من ایجاد نمیکند.</span><span dir="LTR" style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ></span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify;"><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ><span>5.<span style="font: 7pt "Times New Roman";"> </span></span></span><span dir="RTL" style="font-size:130%;"></span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >اقتصاد رو به نابودی و بیکاری روزافزون کارگران و تعطیلی کارخانجات برایم اهمیتی ندارد.</span><span dir="LTR" style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ></span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify;"><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ><span>6.<span style="font: 7pt "Times New Roman";"> </span></span></span><span dir="RTL" style="font-size:130%;"></span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >چپاول و حیف و میل گسترده دارائیها و ذخایر سرزمینم توسط دولتمردان را امری طبیعی و متعلق به همه دوران و دولتها میدانم.</span><span dir="LTR" style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ></span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify;"><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ><span>7.<span style="font: 7pt "Times New Roman";"> </span></span></span><span dir="RTL" style="font-size:130%;"></span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >تقلب گسترده در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ </span><span dir="LTR" style="font-size:130%;"></span><span dir="LTR" style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ><span dir="LTR"></span> </span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >را باور ندارم و یا نتیجهاش را در هر حال بیارزش میدانم.</span><span dir="LTR" style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ></span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify;"><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ><span>8.<span style="font: 7pt "Times New Roman";"> </span></span></span><span dir="RTL" style="font-size:130%;"></span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >بازگشت ایران و ایرانی به فهرست کشورها و تمدنهای تراز اول دنیا</span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" > را</span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" > غیرممکن میدانم.</span><span dir="LTR" style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ></span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify;"><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ><span>9.<span style="font: 7pt "Times New Roman";"> </span></span></span><span dir="RTL" style="font-size:130%;"></span><span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >از وضعیت آلودگی هوا، ترافیک و آمار وحشتناک قتل و جنایت و تجاوز شکایتی ندارم.</span><span dir="LTR" style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" ></span></p><div style="text-align: justify;"> <span style="color: rgb(31, 73, 125);font-size:130%;" lang="FA" >+ راستی دلایل شما برای عدم شرکت در تظاهرات ۲۵ بهمن چیست؟</span></div></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-72996543618853858302010-12-23T03:25:00.000-08:002011-02-01T02:21:04.813-08:00فحاشی و هتاکی، دون شأن خانواده شهداست<span style="font-size:130%;">بسم رب الشهداء و الصدیقین</span><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">برادر عزیزم، جناب آقای حسین قدیانی</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">چند روز پیش، توفیق شد نامهای از شما به ریاست محترم قوه قضائیه و پس از آن، شکوِهنامه شما به جهت فیلتر شدن وبلاگ قطعه۲۶ را بخوانم. موارد متعددی در نوشتارتان</span><span style="font-size:130%;"> میبینم که جا دارد برادرانه، تذکراتی عرض کنم اما، قبل از پرداختن به اصل موضوع، بد نیست خویشتن را مختصر </span><span style="font-size:130%;">حضورتان معرفی کنم. بنده، فرزند سردار شهید حجت نظری هستم. یکی از فرماندهان گیلان که پس از ۷۴ماه حضور موثر در جبهه، به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. ایشان در کارنامه خود، حضور در حلقه اولیه تشکیل سپاه قدس گیلان، تاسیس گردان حضرت ابوالفضل(ع) لشکر۱۶ قدس گیلان و تاسیس اولین پایگاه مقاومت شهرستان فومن را به یادگار نهادند. بنده البته هیچگاه این سایه پر ثمر را بر سرم حس نکردم، زیرا ۱۹روز پس از شهادت آن بزرگوار، پای به این دنیای فانی نهادم. پدرم پس از شهادت برادر کوچک خود ب</span><span style="font-size:130%;">شیر</span><span style="font-size:130%;">، دیگر تاب ماندن در این دنیای کوچک را نداشت. این بود که مرا بشیر نام نهادند و به یادبود پدر، حجت خطاب میکنند. گمان نمیکنم بیش از ا</span><span style="font-size:130%;">ین نیاز به معرفی باشد.<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://up.iranblog.com/images/by8trbfxrt9091atufe7.jpg"><img style="display: block; margin: 0px auto 10px; text-align: center; cursor: pointer; width: 352px; height: 190px;" src="http://up.iranblog.com/images/by8trbfxrt9091atufe7.jpg" alt="" border="0" /></a></span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">دوست محترم</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">من در اعلام این مواضع تنها نیستم. هزاران نفر دیگر از اعضای این خانواده هستند که مثل شما فکر نمیکنند. یادگاران شهدای دفاع مقدس، شهدای دوران خفقان ستم شاهی، شهدای ترور، شهدای جهادی، شهدای سپاه پاسداران و بسیج و بسیاری بازماندگان این دوران هستند که همچون شما نمیاندیشند! اگر نیاز بود، نام آنها را نیز برایتان بازخواهم گفت. آنهایی هم که مثل شما فکر میکنند، اینگونه هتاکانه و غیر محترمانه سخن نمیگویند! اگر باور ندارید، هر زمان که اراده کنید، بنده حاضرم همراه با شما، به ۱۰۰ها خانواده شهید و ایثارگر سری بزنیم و پای حرفشان بنشینیم. هم به جای آوردن صله ارحام است و در انجام این وظیفه، مسولین را یاری میکنیم و هم کمی از دیدگاهشان آگاهی خواهیم یافت. حتی تردید ندارم اگر پدر بزرگوارتان امروز از چشم ظاهر ما غایب نبود، هم ایشان به سختی در مقابل این ادبیات سخیف شما موضع میگرفتند.</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">حاصل خون پدر شما و من، بهوجود آمدن نظام جمهوری اسلامیست که متاسفانه، عدهای همواره در تلاش بودهاند تا ماحصل آن را مصادره به مطلوب کنند! عدهای که شک نکنید یا سهمی در این باروری نداشته و یا نسبت به پدران ما نقش بسیار بسیار کمتری برعهده داشتهاند. در این میان اما، امام(ره) و یارانش، جایگاهی غیر قابل انکار و غیر قابل حذف از تاریخ تحولات انقلاب اسلامی داشته و دارند. حضرت آیتاللهمنتظری، آیتاللهصانعی، آیتاللهطالقانی، آیتاللههاشمیرفسنجانی، آیتاللهموسویاردبیلی، حجتالاسلام مهدیکروبی، حجتالاسلام سیدمحمدخاتمی، جناب مهندس میرحسینموسوی و دهها یار صدیق امام(ره) راحل را نمیتوان یک شبه و با حربههایی که سر در پشت پرده کودتا دارد، از دایره نظام خارج کرد. البته از روزهای پیشبینی نشده بترسید. این حقیر به برادر عزیزم پیشنهاد میکنم هیزم در آتشی نریزد که شعلهور شدنش دامان همه نظام را بگیرد.</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">حسین عزیز</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">شاید تاکنون به عواقب و بازخورد سخنان و ادبیات خود نیاندیشیدهاید اما، تردید نکنید، با این اوضاع که شما و البته مهمتر از شما، پشت پرده شما در پیش گرفتهاید، با حذف تکتک نزدیکان امام(ره) کمکم نوبت به سایرین نیز خواهد رسید. هیچ فکر کردهاید اگر همه اینها، که آنها میخواهند و شما بیان میکنید را حذف شوند، دیگر چه کسی باقی خواهد ماند؟! شما عملن همه گروهها را محذوف میخواهید و نظام را در سیطره عدهای خاص میپسندید که از قضا، خیلیشان بعد از انقلاب انقلابی شدند و کوچکترهاشان بعد از جنگ، رزمنده شدند! اینکه چه راهی در زندگی شخصی پیش بگیرید، به هیچکس مگر خودتان مربوط نیست اما، پدر معظمتان را هزینه زیاده خواهیهای عدهای عوام فریب نکنید.</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">شما در جریده «وطن امروز» نیز قلم میزنید که سیاق و فروش خود را در فحاشی و بستن اتهامات بلاسند میبیند. خود نیک میدانید که اینچنین گفتار و رفتار، نه اسلامیست، نه اخلاقیست و نه انسانی. البته به واسطه این خوش فحشیها و نگارش یک مکتوب، ظاهرن از سوی جناب آقایاحمدینژاد نیز مورد تقدیر قرار گرفتهاید<sup>۱</sup>. بالاخره هر خدمتی، مزدی دارد که ظاهرش را ما اینگونه دیدیم و از باطنش البته بیخبریم! با شیوهای که شما و پشت پرده شما در پیش گرفتهاید، سنگ روی سنگ بند نمیشود. نمیدانم چرا از تاریخ عبرت نمیگیرید.</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">همه هراس من از آن است که ما که امروز با افتخار فریاد میزنیم فرزند شهید هستیم، روزی به واسطه اعمال چون شمایی، نتوانیم به راحتی پاسخگوی افکار عمومی ملت عزیز ایران باشیم. کاری نکنید که روزی از ابراز موقعیت خود در مقابل ملت شرمگین باشید و احیانن پدر بزرگوارتان را از مخاطبین خود مخفی کنید! هیچ میدانید وقتی با عنوان فرزند شهید مینویسید، سوای مسولیت شرعی که به دنبال اعمالتان شما را رها نمیکند، مسولیتی نیز در قبال خانواده شهدا و ایثارگران متوجه شماست. جامعه، کلام شما را، کلام این خانواده فهیم و سرافراز میپندارد که البته ادبیات شما با ادبیات شهدا و خانوادههایشان تفاوتی شگرف دارد. پس مراقب کلام و الفاظ خود باشید.</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">حسین جان</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">در نامه شما به آیتاللهلاریجانی<sup>۲</sup> که فکر میکنم تعمدن ایشان را دمادم «آملی» خطاب کردهاید(امیدوارم تصورم صحیح نباشد)، نوشتهاید در مقابل «رکن یمانی» «که زادگاه امام عدالت پیشگان که شهید شدت عدل خویش شد» نشستهاید. دوست داشتم معنای عدالت را از نگاه خود ذکر میکردید تا شاید میشد فهمید بنیان بیعدالتی را چه گروه و تفکری در این کشور بنا نهاد! آنوقت میشد پی برد چه کسانی امروز داعیهدار آن تفکرند و کدام جریان به این بدعتها دامن میزند. اگر تعبیر خود از عدالت را عنوان میکردید، شاید بسیاری از ابهامات احتمالی در سطور پسین به وجود نمیآمد.</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">اتفاقن من هم این نامه را از خانه خدا برای شما نگارش میکنم. کعبه و خانه خدای من، قلب من است که آشفته از دردها و بیمهریهاست. نگرانم از سرنوشت میراث پدرم که بهای آن را با خون خود داد. نگران و آشفته از اوضاع مردمی هستم که قرار بود دیگر دوران خوشی را تجربه کنند و کمکم، اثری از ظلم و بیداد در زندگی خویش نبینند. قرار نبود مردم ما اینگونه روزمرگی کنند. این هرگز خواست شهدای آسمانی ما نبوده و نیست. گاهی برخی افراد، عرصه را آنقدر بر ملت تنگ میکنند که بندگان خدا به ناچار چیزی شبیه این ابیات را جاری میکنند “امیدوار بوَد آدمی به خیر کسان- مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان”! و متاسفم که شما نیز از آنگونه افراد هستید! شما ابتدای نامه خود را با عنوان «اگر اجازه دهید با </span><span style="text-decoration: underline;font-size:130%;" >احترام</span><span style="font-size:130%;"> اما بی سلام» آغاز کردهاید اما در ادامه معنای واقعی «احترام» را از یاد بردهاید.</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">فکر میکنید پدر شما و من، برای چه جنگیدند و برای چه کشته شدند؟ آیا برای کاشت نهالی بود که فقط نامی از اسلامیت و جمهوریت به دوش بکشد؟ آیا برای شما، از میان تمام آرمانهای پدر شهید والامقامت، وجودی در حد یک نام کفایت میکند؟ برای چون منی هرگز چنین نیست. کجای اسلام گفته اراده و نظر یک نفر، به اراده و نظر یک ملت ارجح است؟ آن علی(ع) که شما از مقابل زادگاهش نامه نوشتید، علیرغم تمام عصمت و مشروعیتی که داشت، رای مردم را پذیرفت و خانه نشست. وای به حال یک غیر معصوم که خود را شیعه علی(ع) میخواند و عکس علی(ع) عمل میکند! حال به نظر شما، اگر کسی چنین کند، اسلامی عمل کرده؟ خیر! حتی اگر شهرت به اسلام نیز داشته باشد، عمل اسلامی نیست.</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">در جایی از این نامه، شما میرحسین موسوی را «رذل و خبیث» خواندهاید و همسرش را «لایق جایزه سکس و فلسفه» دانستهاید. واقعن فکر میکنید این خطابهها اسلامیست؟ موسوی، همان کسیست که توانست با درایت و تعامل با نیروهای متخصص، تا حد قابل ملاحظهای با بحران ناشی از جنگ تحمیلی که کشور را تهدید میکرد، مقابله کند. همان کسی که امام(ره) بیشتر از خیلیها به او اعتماد داشت و در اختلاف، رای به نفع وی صادر نمود. شاید یکی از علل هزینههایی که امروز میپردازد، کینهای چندین ساله باشد. پر واضح است هیچ منظر متعادل و حقیقت بین، این رفتار و گفتار را اسلامی نمیداند و بیشک، پدر بزرگوارتان نیز با این ادبیات همسویی و موافقت ندارد.</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">در جایی دیگر، شما خواستهای از آیتاللهلاریجانی داشتهاید که برایم قابل باور نبود این خواسته، از جانب کسی باشد که خود را روزنامهنگار میداند! شما از رئیس قوه قضائیه میخواهید «عدهای را مامور کند تا لااقل اجازه ندهند خواص بیبصیرت با رهبری عکس بگیرند»؟! نمیدانم تحصیلات شما در چه مقطع و چه رشتهایست اما مشخصن شما از وظایف قوا، حداقل قوه قضائیه بیاطلاعید. یا شاید اطلاع دارید و قصد شما تخریب جایگاه یکی از ارکان نظام است. واقعن تصور کردهاید قوه قضائیه به این اندازه بیمقدار است که آن همه وظایف خطیر را کنار گذاشته و مامور برای ممانعت از عکس گرفتن بگمارد؟! از فردا میتوانید از قوه قضائیه خیلی چیزهای دیگر هم بخواهید، مثلن . . . بگذریم!</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">در ادامه شما توهینی نثار سید محمد خاتمی کردهاید، رئیس پیشین جمهوری اسلامی ایران! یادتان که نرفته؟ از نظر شما، سکوت و کمرنگ بودن آقایخاتمی در واکنش به انتخابات مهندسی شده سال۸۸ وانمود کردن به پشیمانی است! و فرمودهاید «این اداها از نفاق این ملعون است نه از پشیمانی او»! به نظر نمیرسد ایشان مرتکب عملی ناشایست شده که نیاز به پشیمانی داشته باشد اما، در خصوص فحش شما باید عرض کنم اطلاق واژه«ملعون» اهانت به شخص سیدمحمدخاتمی محسوب نمیشود! این، توهین به ۲۱میلیون رای دهنده در انتخابات ریاست جمهوری بود که اگر عذر از خاتمی نخواهید، اشتغال ذمه شما در دِین این مردم همچنان پابرجاست. البته جا دارد تاکید کنم ایشان رابطه نسبی با رسولالله دارد! رابطه سببی هم ندارد که به این راحتی از نسبت ایشان چشم بپوشید! حتمن میدانید منظورم به کجاست؟ خانواده شهید همت را که از یاد نبردهاید؟!</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">برادر عزیزم</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">در این نامه به آیتاللهلاریجانی، شما بارها و بارها تقاضای اعدام آزادمردانی را داشتهاید که برای احقاق حقوق مردم، از آرامش و آسایش خود گذر کردند و فحاشیها و هتاکیهای امثال شما را به جان خریدند. البته طبیعتن وجود اینگونه افراد، به منافع برخی لطمات جدی وارد میکند اما، تعجب من از اینهمه علاقه شما به خون ریزیست! شما عملن همه افراد و گروههای همراه و همگام با انقلاب و امام(ره) را از صف انقلابیون خارج نموده و در ذهن خود اعدام کردید. میشود از خوارج را فراموش کرده و آن دسته از همراهان امام(ره) که امروز نیز هستند و شما و پشت پرده شما تاییدشان میکنید را نام ببرید؟ نام ببرید تا نخست ببینیم دایره نظام برای شما در چند نفر خلاصه میشود و سپس واضح شود شعاع این دایره چه کسانی، با چه سابقهای را شامل میشود! اینطور که هی حذف میکنید و باز حذف میکنید، بترسید از روزی که جامعه یا پشت پرده شما، همه یاران امام(ره) را محذوف بخواهند! آن روز، شاید شما هم بشوید یکی مثل امیرفرشاد ابراهیمی و یا شاید سعید امامی! آیا پند نمیگیرید؟ راستی، تندرویهای مسعوددهنمکی را که از یاد نبردهاید؟ حتی دهنمکی هم امروز فهمیده که جامعه، این نوع گفتار را بر نمیتابد و ظاهر کلامش را متحول کرده است.</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">حسین جان</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">شما که تاب سوت و کف زدن در روز عاشورا را ندارید، در عجبم چگونه تحمل خون ریختن در روز عاشورا برایتان دشوار نیست! واقعن فکر میکنید قبح کف و سوت، از قبح قتل در ماه حرام، خصوصن در این روز عزیز، بیشتر است؟ قتل مردمی که فقط میخواستند حقوق شرعی و قانونی خود را فریاد بزنند، آن هم با سکوت! قبحی فراتر از قتل در یک نزاع و یا هرگونه قتل عمدی دارد. کمی اندیشه کنید.</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">شما که تاب فیلتر شدن وبلاگتان را ندارید و از یک تلفن، که از فحوای کلام شما دوستانه بودن آن برداشت میشود، به این اندازه برافروخته میشوید و آزادی خود را مخدوش میبینید، بد نیست دقایقی خود را جای جوانانی بگذارید که یکی ۷سال، یکی ۱۰سال و دیگری ۱۵سال از بهترین سالهای عمرشان را لاجرم در زندان میگذرانند! شما ظاهرن به دوستان خود و در باطن به ضابطین پیغام دادید باید نام پدر بزرگوارتان را کامل بنویسند، باید بنویسند «شهید اکبر قدیانی». برخی از فرزندان شهدایی که مثل شما فکر نمیکنند، وقتی به مهندسی انتخابات اعتراض کردند، بدون این همه نرمی و نازکی که در مواجهه با شما وجود داشت، بازداشت شدند و در حکم جلب هیچ کدام هم ننوشتند «فرزند شهید فلانی»! چرا آن موقع صدای شما درنیامد؟ نکند خون شما رنگی دگر دارد به نسبت سایرین؟</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">چرا آن هنگام که به یاران راستین امام(ره) توهین و بی حرمتی شد سکوت کردید؟ یادتان رفته شبهایی که به منزل مهدی کروبی حمله شد و شما و هم سنگرانتان، با لبخند رضایت از کنارش گذشتید؟ اهانتها به میرحسینموسوی را از یاد بردهاید؟ خانه نشینی آیات عظام، منتظری و صانعی را چطور؟ سکوت در برابر ظلم ظالم نکنید که دامنگیر خودتان نیز خواهد شد و آن هنگام، شاید کسی برای فریاد رنج رفته بر شما باقی نمانده باشد از ظلم این ظالمان!</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">و کلام پایانی برادر</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">هرگز به سه کس نیافکند چشم خدا</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">آن مرد که کار اوست بیداد و جفا</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">آن کس که به بیدادگران داد مدد</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">وان کس که به بیدادگری داد رضا</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">راستی، دنبال تنوین نگرد؛ استفاده از نون به جای تنوین، به جهت نزدیکی به نوع نگارش اصیل فارسی است.</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">ارادتمند شما و آرزومند بهروزی برای ایران و همه ملت شریف ایران زمین</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">حجت نظری، فرزند سردار شهید حجت نظری</span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">۱- <a href="http://www.fashnews.ir/archive/news/66-hot-news/7083-2010-12-18-10-57-26.html">متن نامه محموداحمدینژاد به حسین قدیانی</a></span></p><div style="text-align: justify;"> </div><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">۲- <a href="http://hamedtalebi.blogfa.com/post-364.aspx">متن نامه حسین قدیانی به آیتاللهلاریجانی</a></span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><br /></span></p><span style="font-size:130%;"><a href="http://sahamnews.org/?p=13239">* لینک همین مطلب در سایت سحام نیوز</a></span>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-13093205039691753912010-12-05T06:00:00.001-08:002010-12-05T06:00:43.912-08:00خانهي ملت يا خانهي ذلت؟!<div dir="rtl" style="text-align: right;"><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="line-height: 115%; font-family: ";font-size:100%;";" lang="FA">مدتی پیش، طرحی را خواندم که نظارت مجلس بر مجلس، عنوان آن و خاموشی صدای مردم، محتوای آن را تشکیل میداد. به جرات میتوان ادعا کرد بزرگترین نقطه قوت هر نظام دموکراتیک، وجود نهاد قانون گذاری است. این مسولیت مهم در تمام دنیا، بر عهده نمایندگانی گذاشته میشود که با آرای مستقیم مردم انتخاب میشوند و میتوان آن را از مصادیق اعمال اراده و حاکمیت ملت برشمرد.<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="line-height: 115%; font-family: ";font-size:100%;";" lang="FA">قانون اساسی ما، آنقدر به مجلس اهمیت و اعتبار میبخشد که بر طبق اصل88، اساسن تشکیل دولت بدون مجلس امکان پذیر نیست. یا بر طبق اصل76، «مجلس وظیفه تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارد». در اصل77 نیز آمده، «عهدنامهها، مقاوله نامهها، قراردادها و موافقت نامههای بینالمللی باید به تصویب مجلس برسد» اینها توجه ویژه قانون اساسی به مجلس را میرساند.<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="line-height: 115%; font-family: ";font-size:100%;";" lang="FA">بیتردید، عقاید و اندیشههای بنیانگذار انقلاب، تفاوت فاحشی با عقاید و اعمال قدرت سواران امروز دارد. حرجی هم نیست! امام به دنبال چیزی دیگر بود و برخی امروز، به دنبال چیزی به غایت متفاوت! شاهد مثال، جمله مشهور ایشان که هر از گاهی عدهای از یاران و نزدیکان ایشان یادآوری میکنند؛ «مجلس در راس همه امور است». در مقابل، محمود احمدینژاد که خود را مفسر بلامنازع انقلاب ایران و دستاوردهای آن میداند، به صراحت میگوید «در شرایط فعلی، مجلس در راس امور نیست»!! به نظر میرسد پیشنهاد طرح نظارت مجلس بر مجلس، دور از تفکرات همسو با این جناب نباشد . . .<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="line-height: 115%; font-family: ";font-size:100%;";" lang="FA">مجلس و جایگاه نظارتی آن، دستاورد خونهای بسیاریست که پای این مرز و بوم ریخته شده. از مشروطه تا به امروز، رویای رسیدن به مجلسی کاملن آزاد که گویای اراده واقعی ملت و نگاهبان حقوق حقه مردم باشد، به تحقق نپیوسته است. حتی مجلس ششم، با آن همه تنوع کاندیدا و آن قدرت مثال زدنی، بسیاری گروهها را در خود حاضر نداشت. هم در مشروطه و هم در انقلاب اسلامی، متاسفانه دورههای مجالس 2رقمی نشده، فرمایشی شدند!<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="line-height: 115%; font-family: ";font-size:100%;";" lang="FA">نمایندگان مردم، همانگونه که بر طبق اصل84 قانون اساسی، متعهد شدهاند، در برابر تمام ملت مسولاند و باید از حق خود، برای اظهار نظر در تمام امور داخلی و خارجی استفاده کنند. نمایندگان در نخستین جلسه دوره نمایندگی خود بر طبق اصل67 قانون اساسی، سوگند یاد میکنند و متعهد میشوند از دستاوردهای انقلاب اسلامی ملت ایران پاسداری و حراست کرده و در انجام وظایف وکالت، امانت و تقوا را رعایت کنند. اما نمیدانم چرا سوگندها به راحتی به فراموشی سپرده میشوند! شاید برخی از آنها نمیدانند با تصویب این طرح، بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی، یعنی مجلس شورای اسلامی که امانتی در دستان نمایندگان است، با دست خودشان نابود میشود!<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="line-height: 115%; font-family: ";font-size:100%;";" lang="FA">سلب مصونیت و آزادی از یک نماینده، یعنی نیستی و نابودی مجلس. ظاهرن عدهای میخواهند با احضار، توبیخ و اخراج، راه را بر آخرین قطرههای عصاره اراده ملت، که خوشبتانه توانستهاند از فیلتر سلیقهای و جناحی شورای نگهبان عبور کنند، ببندند! كساني كه همواره، خود را قيم مردم قلمداد كرده و ميكنند. حتي شايد در این میان، برخي قرباني غرضورزي و انتقام جويي برخي ديگر شوند. <o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="line-height: 115%; font-family: ";font-size:100%;";" lang="FA">گواه این مدعا، موادی از همین طرح پیشنهادیست. مواد 16 و 18 صراحتن از توبیخ و سلب حقوق و اختیارات بدیهی نمایندگی سخن میگوید. ماده21 بحث ابطال اعتبارنامه و اخراج را مطرح کرده و بیش از نیمی از مواد این طرح، گویی فقط در جهت ارعاب و ایجاد وحشت نگارش شده است! گویا عدهای به این باور رسیده اند که در این کشور، فقط میتوانند عنان امور را با رعب و وحشت در دستان خود باقی بدارند!<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="line-height: 115%; font-family: ";font-size:100%;";" lang="FA">برخی که به اعتقاد من، بیش از آنکه نماینده مردم باشند، نماینده دولت و حاکمیت در مجلس هستند، قصد دارند هرجور شده، نام خود را در تاریخ این کشور، به نفرت در ستور و اوراق بنشانند، آن هم در ازای مواهب مادی! حتمن میدانند این دنیا و مواهبش، برای هیچکس ماندگار نبوده و نیست اما، از حب جاه و مال، چشم بر این حقایق بستهاند. اما شاید ندانند با تصویب قوانین اینچنینی، همواره نمایندگان، حضور تیغی برنده را بر گرده خویش حس خواهند کرد و اینچنین اگر شود، تنها چیزی که نمایندگان به آن خواهند اندیشید، حفظ آبرو، مال و یا شاید جان! خود است که مسلمن چنين نمايندهاي، در انجام وظایف وکالت، بیاثر خواهد شد. آنگونه که در مواد 30، 31 و 32 آمده، هیچ مکان خصوصی و امنی، برای هیچ نمایندهای وجود نداشته و آنها همواره زیر ذره بین نهادهای مختلف خواهند بود. با وجود چنین قوانینی، اگر روزی آتش افروزان نیز بخواهند لب به سخن به نفع ملت بگشایند، چشمشان از دود خود ساخته بینصیب نخواهد ماند!<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="line-height: 115%; font-family: ";font-size:100%;";" lang="FA">نماینده، عصاره یک جامعه است و باید از اهانت و تیغ توهین مصون باشد. اینگونه اهانت، به طریق اولی، توهین به موکلین آنها نیز محسوب میشود. نظارت، منافاتی با احترام ندارد. اگر نظارت نباشد، فساد به گونهای فزاینده، همه وجود نهادها را فرا خواهد گرفت. من هم به وجود نظارت معتقدم اما نه اینچنین نظارتی! اصل90 قانون اساسی، خود از بهترین مصادیق نظارت است. آئیننامه داخلی مجلس نیز در این خصوص، قابل بررسی ست. به نظرم اشکالی ندارد و بهتر هم مینماید اگر نظارت مدنظر را، با افزودن موادی به آئیننامه داخلی مجلس به مرحله اجرا در آورد. اما ظاهرن برخی قصد کردهاند از نظارت استصوابی شورای نگهبان هم فراتر بروند! بنده نظارت استصوابی را به هیچ وجه نمیپذیرم و معتقدم اگر نظارت استطلاعی شورای نگهبان، به نظارت کمسیون اصل90 و آئیننامه داخلی افزوده شود، بسیاری از مشکلات مرتفع خواهند شد.<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="line-height: 115%; font-family: ";font-size:100%;";" lang="FA">به عنوان دلسوختهای سهیم در این انقلاب، برای تاکید عرض میکنم؛ عدهای اکنون پروژه ذبح مجلس را کلید زدهاند و آنچنان بر تحقق این امر مصرند و پای میفشارند که اگر به نتیجه برسند، در آینده نزدیک، صدای هیچ منتقدی از مجلس به گوش نخواهد رسید و مجلس را به جای خانه ملت، به خانه ذلت بدل خواهند کرد! مجلسی یکدست و بدون منتقد یا مخالف، در هیچ یک از شعارها و آرمانهای انقلابی مردم ایران یافت نمیشود!<o:p></o:p></span></p> <span style="font-size: 100%;"><span style="line-height: 115%; font-family: ";";" lang="FA">حجت نظری - آبان89<o:p></o:p></span> (بنابر عللي دير منتشر كردم) </span></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-15962767004601968552010-09-16T10:40:00.000-07:002010-09-16T10:41:56.829-07:00قاضی مرتضوی، قربانی دیگری برای خدایان!<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">"مطلب اصلی در وبلاگ خورداد5 منتشر شد"<br />عصر جاهلیت را نه فقط دورهای از تاریخ، بلکه باید سیر یک رفتار تاریخی و قابل تکرار دانست. عصری که سران و صاحبان قدرت به نام خدایان و به کام خود، دستورها صادر کردند و گردنها زدند و به صلیبها کشیدند و قربانیها گرفتند. به بهانه معبود، برای تکریم خود معبدها ساختند و برای آسایه خویش، بر مخالفین تاختند.<br />امروزه گاهی دور از ذهن مینماید تکرار آنهمه خودخواهیها و خودکامگیها اما، برخی وقایع یادآور آن تلخیها میشوند و تمام آن جنایت را به عینه در دنیای پسا مدرن به تصویر میکشند. فی المثل، خبر محکومیت قاضی سعیدمرتضوی به بهانه آمریت در جنایات کهریزک، ذهن را ناخودآگاه، پس از بررسی اجمالی چند دهه اخیر، به صدههای گذشته پرواز میدهد. بیراه نیست قیاس این اتفاق با رفتار سران جاهلیت! کسانی که برای خود بتها میساختند و برای منافع خویش، دون پایهها را گاهی قربانی بتها و تابوهای خود ساخته میکردند.<br />البته فینفسه و فارغ از هرگونه نیتخوانی، شاید بتوان بر این رفتار دستگاه قضا صحه نهاد اما، با نگاه نقاد و باتوجه به عملکرد و سابقه این بیدادگاه قضایی، بیتردید خواهیم دانست مرتضوی هم مهرهای بود که عمرش به پایان رسیده و باید قربانی شود تا حرمت تابوها نشکند. این نیز اتفاق جدیدی نیست.<br />هنوز سعیدامامی از یاد ملت نرفته است. کسی که همچون مرتضوی، وقتی تاریخ مصرفش به پایان رسید، باید قربانی زیادهخواهیها و فداییطلبها میشد. همه این قبیل اقدامات و اتفاقات، باید زنگ هشداری باشد برای سایرین! آنهایی که امروز میتازند و فرمان میدهند و شاید مصداق «مست از باده و دیوانه ز بنگ» بتوانشان خواند. یا حتی جای تامل دارد برای عدهای تازه به دوران رسیده که از رنگ و لعاب این مناصب، تن به هر منازعهای میدهند و سپر هر بلایی میشوند.<br />همهشان باید بدانند این قربانگاه، قربانی بیش از این میطلبد و سپر بلا شدن، شاید روزگاری خوش و خرم برای عبد و معبود پدید آرد اما، هیچ یک از این به ظاهر جان برکفان را گریزی نیست! این قربانیطلب سیرایی نمیشناسد! تنها حکایت، حکایت زمان است که فرا خواهد رسید، با دیر و زود و بدون سوخت و سوز . . .</span></div> </div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-24037991557515913732010-09-02T14:49:00.000-07:002010-09-02T14:50:17.585-07:00درود بر مهدی کروبی به خاطر همه ایستادگی هایش<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-weight: bold;">در پی درگیری های مقابل و درون منزل مهدی کروبی سحام نیوز گزارش لحظه به لحظه نوشت:</span><br /> <br /> </span> <div style="text-align: center;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-weight: bold;">گزارش اول:</span><br /> </span></div> <span style="font-size:130%;"><br />سحام نیوز: از دقایقی پیش به منزل مهدی کروبی حمله شد. نیروهای بسیج با استفاده از سلاح گرم اقدام به حمله به منزل مهدی کروبی نمودند. آنها پس از شکستن درب منزل اقدام به ورود به ساختمان کردند. نیروهای محافظ به مجبور به تیراندازی هوایی شدند. این افراد در شب قدر با هدف ایجاد رعب و وحشت اقدام به این کار کردند. متاسفانه نیروهای انتظامی علی رغم حضور در صحنه تاکنون اقدامی نکردند. اخبار تکمیلی متعاقباً اعلام میشود.<br /> <br /> </span> <div style="text-align: center;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-weight: bold;">گزارش دوم:</span><br /> </span></div> <span style="font-size:130%;"><br />سحام نیوز: آقای یاری سرتیم محافظان کروبی به بیمارستان منتقل شد. سر تیم محافظان مهدی کروبی که برای صحبت با مهاجمین به سمت آنان رفته بود، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت به حالت اغما فرو رفت. در پی این اقدام آقای یاری به سرعت به بیمارستان منتقل شد. به گزارش خبرنگار سحام نیوز، افراد مهاجم ضمن تیر اندازی به ساختمان، اقدام به قطع کردن تمامی چراغ های خیابان کرده اند. منزل همچنان در محاصره ی این نیروهای محاجم است. همچنین در اقدامی دیگر لوله های انتقال آب را تخریب کردند وموجب قطع آب شده اند. متاسفانه نیروهای انتظامی صحنه را به طور کامل ترک کردند. اخبار تکمیلی در ادامه خواهد آمد.<br /> <br /> </span> <div style="text-align: center;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-weight: bold;">گزارش سوم:</span><br /> </span></div> <span style="font-size:130%;"><br />سحام نیوز: به دنبال حمله شدید نیروهای مهاجم، یس از ساعاتی، نیروهای یگان ویژه در محل مستقر شدند. به گزارش خبرنگار سحام نیوز، از دقایقی قبل با استقرار نیروهای یگان ویژه، افراد مهاجم اقدام به عقب نشینی کردند. در حال حاضر این افراد در ابتدای کوچه مستقر شدند و درحال برگزاری مراسم احیاء هستند. آقای کروبی در کمال صحت و سلامت قرار دارند و این اقدام را در این شب مبارک بی خردی و جهل دینی نامیدند.<br /><br /> </span> <div style="text-align: center;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-weight: bold;">پیام مهدی کروبی به مردم شریف ایران:</span><br /> </span></div> <span style="font-size:130%;"><br />سحام نیوز: مهدی کروبی در پیامی از مردم خواست تا امشب از حضور در اطراف منزل ایشان به شدت خودداری کنند.<br />به گزارش خبرنگار سحام نیوز مهدی کروبی در این پیام کوتاه بر حفظ جان و امنیت مردم تاکید کرده و از آنان درخواست نمود که امشب از حرکت به سمت منزل ایشان خودداری کنند. ایشان همچنین از همه همسایگان و عزیزانی که دراین پنج شب مورد آزار و اذیت قرار گرفتند پوزش خواسته و طلب بخشش نمودند.<br />مهدی کروبی در همین راستا به خبرنگار ما گفت: دراین شب مبارک، آنچه را که خداوند برایم مقدر کرده باشد با تمام وجود پذیرایم و تا آخرین لحظه از حقوق مردم کوتاه نخواهم آمد.<br />ایشان همچین در پی تاکید محافظان و اطرافیان حاضر به ترک ساختمان نشدند و گفتند که تا آخر ایستاده ام.</span></div> </div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-78498397538559536312010-08-31T07:51:00.000-07:002010-08-31T07:53:23.392-07:00چرا امام موسی صدر باید ربوده می شد؟<div dir="rtl" style="text-align: right;"><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">برای یادبود سالروز روبودنش؛ <a href="http://www.yaranesadr.ir/farsi/1389/06/1832/">به نقل از سایت یاران صدر </a><br /></span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">حضور امام موسی صدر لبنان معادلات منطقه و حسابهای همه را به هم زد. همه، یعنی اسرائیل، گروههای چپ فلسطینی و کشورهای عربی. دلیل خصومت موجود به نام اسرائیل با کسی چون امام صدر کاملا واضح است؛ تشکیل مقاومت در لبنان و مخالفت دائمی با موجودیت اسرائیل و تشویق همه مردم به مبارزه. گروههای چپ فلسطینی اما با همه حمایتهایی که امام موسی صدر مبارزه فلسطینی میکرد و کمک به آزادی فلسطین را کمک به حفظ ارزشهای انسانی میدانست، به دنبال نفوذ و کنترل جنوب لبنان بودند. آنان دنبال این بودند که خودشان حاکم و فرمانده باشند و شیعیان لبنان گوش به فرمان آنها. از سال ۱۳۵۶ هم که طرح اسکان فلسطینیان در جنوب لبنان مطرح شد، همه به آن راضی بودند، جز امام صدر که میگفت فلسطینیان باید به وطن خود بازگردند، نه اینکه سرزمین دیگران به آنها بخشیده شود و مردمان دیگری آواره شوند. امام صدر همچنین بارها از فلسطینیان خواست جنوب لبنان را محل حمله به اسرائیل قرار ندهند، چرا که بمبهای اسرائیلی که در جواب حمله فلسطینیان شلیک میشد، بر سر شیعیان ساکن منطقه فرود میآمد، وقتی که فلسطینیان آنجا را ترک کرده بودند. فلسطینیان که اکثر رهبران آنان چپ بودند، این حرفها را مخالفت امام با فلسطین معنی میکردند و به امام میتاختند. تا جایی که چند بار به امام سوء قصد کردند و به محل سکونتش حمله کردند. با همه اینها، امام صدر میگفت اسلحه شیعیان هرگز به سمت فلسطینیان نشانه نمیرود. این حرف در حالی گفته میشد که فلسطینیان رسما شیعیان جنوب را ازار و اذیت میکردند، اما امام دعوت به صبر میکرد تا مبارزه با اسرائیل جایش را به مبارزه لبنانی و فلسطینی ندهد.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">از طرف دیگر کشورهای عربی مانند عراق، لیبی، سوریه، مصر، عربستان و … هر کدام جزبی و روزنامهای در لبنان داشتند تا نقشههایشان را عملی کند. لبنان محل معامله و خودنمایی شرق و غرب بود. حالا، این وسط مردی از ایران پیدا شده بود که همه این معادلات را به هم زده بود. مردی که مدام از لبنان واحد و روح ملی میگفت. امام صدر هویت و خودباوری را بین همه مردم لبنان، بخصوص شیعیان دوباره ساخت تا برای خودشان و طنشان باشند و بازیچه این و آن نشوند. در نتیجه احزاب وابسته دیگر نیرو و سربازی نداشتند که برای درگیری و امتیاز گرفتن بفرستند وسط آتش و گلوله. لبنانیها سربرداشته بودند برای خودشان و امام صدر همه جا از حفظ لبنان دفاع میکرد و نمیگذاشت طرحهای تجزیه عروس مدیترانه عملی شود.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">در نتیجه، توافق نانوشتهای برای حذف امام موسی صدر بوجود آمد. همه اینها به این نتیجه رسیدند که تا موسی صدر در لبنان است، خواب و خیالشان عملی نمیشود. در کنار همه اینها برخی ایرانیان مبارز و انقلابی بودند که روش امام صدر را مخالف مبارزه مردم ایران و نهضت فلسطین میدانستند و بدشان نمیآمد چنین کسی از صحنه غایب باشد. این گروه آخر، از همان روزهای قبل از ربوده شدن امام صدر تلویحا به این اتفاق اشاره کردند و در سالهای بعد درباره آن سکوت کردند و مخالف پیگیری سرنوشت او شدند. به این ترتیب پروژه ربودن امام موسی صدر کلید خورد.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;"><strong>چطور امام موسی صدر در روز روشن ربوده شد؟ </strong></span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">سندی در بین اسناد ساواک درباره امام موسی صدر وجود داشت (که در چاپ مجموعه اسناد مربوط به او حذف شد) مربوط به تیر ۱۳۵۷ که در آن مامور ساواک در سوریه، به تهران گزارش میدهد که مقامات سوریه اطمینان دادند قضیه موسی صدر تا دوماه دیگر حل شده است. این، شاید تا امروز مهمترین سندی باشد که درباره توطئه ربودن امام موسی صدر دیده شده است. محل این جنایت اما لیبی بود؛ کشوری که دیکتاتورش آنقدر دیوانه بود که انجام چنین کاری را قبول کند. اما مسئله رفتن امام به لیبی بود. رابطه امام با لیبی چندان مساعد نبود؛ علتش توهمات قذافی، دیکتاتور لیبی بود که خود را امیر عرب میدانست و در تنها دیدارش با امام تا آن روز، خود را به خواب زده بود تا به امام توهین کرده باشد. در همان حال از خرج کردن پول در لبنان و تبلیغ علیه شیعیان کم نمیگذاشت.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">بهار سال ۵۷ اسرائیل حمله جدیدی به جنوب لبنان آغاز کرد. فلسطینیان و چپها از معرکه فرار کردند و بچههای امل و شاگردان چمران ماندند و دفاع کردند. امام صدر برای وادار کردن سران عرب به واکنش و اعتراض به این جمله سفری دورهای را شروع کرد. اما قرار نبود به لیبی برود. در الجزایر، هواری بومدین، رئیس جمهور، پیشنهاد کرد امام به لیبی هم برود، شاید که موثر باشد و کارشکنیهای لیبی کم شود. امام با سابقهای که از قذافی میدانست راضی به این کار نبود، اما اصرارهای بومدین ادامه پیدا کرد و دیگرانی چون یاسر عرفات و پادشاه اردن و حافظ اسد هم به آن اضافه شد. سرانجام کاردار لیبی در لبنان در ۲۸ ژوئیه دعوتنامه رسمی دولتش را به امام صدر داد. امام تاریخ سفر را ۲۵ اوت اعلام کرد و گفت بدلیل بیماری همسرش، حتما قبل از اول سپتامبر از سفر برمیگردد. در فرودگاه طرابلس، وزیر امور خارجه از امام و دو همراهش، شیخ محمد یعقوب، معاون امام و عباس بدرالدین، رئیس خبرگزاری لبنان استقبال کرد. محل سکونت امام در قسمت امنیتی هتل الشاطی تعیین شده بود. در روزهای بعد، بایکوت خبری و ارتباطی امام صدر شروع شد؛ نه خبری از حضور امام در لیبی منتشر شد و نه حتی امکان ارتباط امام با خارج از لیبی وجود داشت. حتی کاردار لبنان سه روز بعد از رسیدن امام به لیبی از سفر آنان باخبر شد. امام صدر تنها توانست تلگرافی بفرستد و به خانوادهاش خبر بدهد که برای اول سپتامبر خودش را به فرانسه (حایی که همسرش در آنجا تحت درمان بود) میرساند.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">آخرین باری که امام موسی صدر و دو همراهش دیده شدهاند، ساعت یک بعدازظهر ۹ شهریور ۵۷، ۳۱ اوت ۱۹۷۸ جلوی هتل بود که سوار ماشینهای تشریفات دولتی شدند و در جواب اینکه کجا میروند، گفتهاند، به ملاقات قذافی. قذافی اما خودش را به ندانستن زد و گفت آنها به ایتالیا رفتهاند. دولت ایتالیا تحقیقات مفصلی انجام داد تا ثابت کند امام به آنجا نرفته است. این تحقیقات ثابت کردند امام موسی صدر هرگز ار خاک لیبی خارج نشده است.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">۹ شهریور امسال سالهای ربودن شدن و غیبت امام موسی به ۳۳ میرسد و داستان ربودن و اسارت و غربتش باز هم تکرار میشود. باز هم چند خبر و تقدیر و تمجید…تا سال بعد و تکرار دوباره همه اینها. این وسط اما، دوران اسارت او و محرومیت ما از اوست که بیشتر میشود.</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">هفته نامه همشهری جوان – شماره ۲۷۵ – صفحه روزها</span></p></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-29410281317222371422010-08-12T14:50:00.000-07:002010-08-16T13:27:16.677-07:00اذعان ضمنی کیهان به تولید سلاح اتمی توسط ایران!<div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">روزنامه کیهان؛ شماره 19709، پنجشنبه 14مرداد1389<br />همیشه گشت و گذار در صفحات روزنامه کیهان، فضایی پرتنش و پرتوهم را تصویر میکند که به وضوح و برای همگان قابل دریافت است که هرآنکه با آنها نیست، نتنها بر علیه آنهاست، بلکه هر آینه در حال ایجاد بحران و توطئهای جدید برای منافع عدهای خاص است که ظاهراً مردم ایران نامیده میشوند. به طور خاص، در خبر ویژه صفحه دوم این روزنامه که در تاریخ ۱۴ مردادماه منتشر شد، میتوان نکات قابل تاملی یافت. واضحترین و همیشگیترین ویژگی که مرا به نگارش این یادداشت مجاب نمود، آزادی بی حد و حصر نویسندگان این مجلد است که گویی خود را به هیچ ناظری پاسخگو نمیدانند. از ابتدای مطلب بدون هیچگونه تاملی، راه و بیراه به ملت تهمت و توهین نثار میکنند تا انتها. البته بالای چشمشان هم ابرو نیست!<br />این نشریه، تکتک افراد و فعالین سیاسی منتقد و مخالف را عامل دست بیگانگان معرفی کرده و برای تنوع، یکی را به انگلستان، یکی را به آمریکا، آن یکی را به اسرائیل و این یکی را به فرانسه میچسباند! تکتک تشکلها و احزاب کشور که قرابت فکری در آنها نبیند، گروهک، حزب افراطی و یا امثال اینها خطاب میکند. هیچگاه و تحت هیچ شرایطی هم خود را پاسخگو ندیده و نمیپندارد!<br />از همه این درازه گوییها که بگذریم، اگر اینگونه نظام اسلامی را متهم کردن به تولید سلاح هستهای، از دهان هر گوینده و یا از قلم نویسندهای جاری شود، بیشک بدترین نوع برخوردهای قهریه از سوی حاکمیت و بدترین ناسزاها از سوی همین کیهان در انتظار اوست. اما چه میشود کرد؛ اینجا کیهان است . . .<br />در صدر ستون سوم بخش خبر ویژه، به ماجرایی اشاره میشود تا شاید از خلال این گفتار، عدهای را علیه یک روحانی اصلاح طلب بشوراند. اما در عمل، خواسته یا ناخواسته، فعالیتهای هستهای ایران را، فعالیت جهت تولید سلاح اتمی معرفی میکند! نوشته کیهان را عیناً، بدون یک واو پیش و پس، با هم مرور میکنیم: «عناصری نظیر کدیور در این اواخر موفق شدند فتوایی از آقایمنتظری علیه برنامه هستهای ایران بگیرند. کدیور در نامه خود برنامه هستهای کشورمان را به عنوان یک تهدید به تصویر کشیده و با جنگطلب معرفی کردن جمهوریاسلامی، خواستار فتوای منتظری شده بود! منتظری هم با توجه به فضاسازی مفصل کدیور در نامه خود، 22مهر88 پاسخ داد "ساخت و نگهداری سلاحهای کشتار جمعی، ممنوع میباشد و اگر کشوری در این جهت گام بردارد نه تنها مرتکب اسراف شده بلکه موجب تهدید برای کشورهای دیگر و در نتیجه بیاعتمادی گردیده و بسا موجب تیرگی روابط شود. در این فرض خود سردمداران آن کشور باید از هرگونه اقدام در جهت آن سلاحها پرهیز کنند و اگر نکردند مردم از حاکمان بخواهند و در صورت تخلف، دیگر کشورها، به هر شکل از آنان ممانعت نمایند"»<br />پر واضح است که آیتاللهمنتظری(ره)، هیچ نامی از فعالیتهای هستهای ایران نبرده و یک فتوا و حکم کلی صادر کردهاند. اگر نگارنده خبر ویژه، با اصل کلام این فتوا مخالفاند، بحثی جداست و باید نظر فقهی خود را طرح کنند اما، اگر همه دانسته هایمان از کیهان را نیز کنار بگذاریم، در سطر اول این پاراگراف، نویسنده موضع خویش را آشکار میسازد. ایشان صراحتاً نوشته «فتوای آقایمنتظری علیه برنامه هستهای ایران» است. در حالی که آیتاللهمنتظری(ره)، علیه تولید سلاح کشتار جمعی فتوا صادر نموده و هیچ اشارهای به ایران نداشتهاند. با این همه، استنباط این روزنامهنگار در جای خود قابل بررسیست. حتی اگر در فرض ضعیف، تصور کنیم فحوای کلام این نویسنده، اعلام تولید سلاح اتمی توسط ایران نیست، عصبانیت وی از فتوای آیتاللهمنتظری(رح) غیر قابل انکار است. این خشم شاید بتواند تاییدی بر موافقت این فرد و مضافاً این جریان، بر تولید سلاحهای کشتار جمعی باشد!</span></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-73869989571934847082010-08-07T10:17:00.000-07:002010-08-07T10:18:19.286-07:00تلخ طنزی از ابراهیم نبوی!<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div dir="rtl" style="text-align: right;"><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;"><strong>سید ابراهیم نبوی</strong>، فعال سیاسی، نویسنده و طنزنویس ایرانی در یکی از آخرین نوشته هایش اشارهای هم به مساله امام موسی صدر کرده است! او در مطلب خود برخی پرسش های اساسی پیرامون وضعیت قبلی و فعلی و بعدی مملکت را کرده است که سوال دوم آن مختص پیگیری سرنوشت امام موسی صدر است:</span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;"><strong>سووال دوم: با توجه به اینکه 33 سال قبل امام موسی صدر از لبنان به لیبی رفت و غیب شد و از آن موقع هیچ خبری از ایشان نیست، و اخیرا خانم امام موسی صدر از کندی پیگیری سرنوشت ایشان گلایه کرد. برای چی 33 سال است هیچ خبری از ایشان نیست؟</strong></span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">گزینه اول: چون مسوولان ایرانی و لیبی با هم دوست شدند، الآن سی سال است خجالت میکشند بپرسند بالاخره آن عزیز از دست رفته چی شد؟</span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">گزینه دوم: فعلا لیبی با لبنان و ایران آب شان رفته توی یک جوب، کسی با غیبت طرف مشکل ندارد.</span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">گزینه سوم: آن امام موسی صدر اگر همین الآن برود لبنان ترور میشود، بیاید ایران زندانی میشود، فعلا همانجا امنتر است.</span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">گزینه چهارم: تازه 33 سال است خبری نیست، عجله نکنید. خودش میآید</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">پینوشت:</span></p> <p style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;">از همه دوستان بابت این غیبت طولانی و عدم حضور در صفحاتشان پوزش میطلبم.</span></p></div></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-57987266192964611322010-07-08T09:13:00.001-07:002010-07-08T09:13:53.392-07:00هیچکس را نمیتوان منحصراً از آن خود دانست!<div style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;"><a href="http://khovardad5.blogspot.com/2010/07/blog-post_06.html">لینک اصلی مطلب</a><br />تقديم به دوتن از بهترين دوستان دنيا؛</span><br /><span style="font-size: 130%;">غالباً به اشتباه تصور میکنیم اگر حرف دلمان را رک و راست به دیگران بگوییم، باعث رنجش آنها شده و در نهایت، ممکن است به پایان یک رابطه بیانجامد. متاسفانه، این نوع نگاه، اثرات منفی فراوانی را به همراه دارد که بعضاً اجتناب ناپذیر مینماید. جهت تمثیل، میتواند طرفین را به گفتن دروغ وادارد. بهجهت انتظاری بیجا! طرف مقابل فرد را آنطوری میشناسد که تاکنون دیده و شنیده! لذا انتظاری از فرد دارد که شاید در توان و یا عقیده وی نگنجد. بنابراین وقتی صحبتی از موضوع مذکور به میان آمد، فرد ناچار به دروغ گفتن برای رهایی از اتهامی کذایی خواهد شد که در دل، قبحی برای آن قائل نیست!</span><br /><span style="font-size: 130%;">البته در تمام اینگونه رفتار، دو اعتراف و اقرار بزرگ نهفته است. اول آنکه بیتردید، اشکالی در رفتار یا گفتار و یا افکار مخاطب وجود دارد(لااقل در نگاه فرد کنشگر). نگفتن حس و نظر واقعی به طرف مقابل، بیگمان اقراری رفتاری به این نقیصه است. اقرار دوم هم کاملاً پیداست. اشکال در خود فرد کنشگر! زیرا به نظر میرسد به ارتباط، مطلق مینگرد و شاید حتی در ناخودآگاه ذهن خود برای توجیه این رفتار، خود را با این جمله قانع میکند؛ ((تغییرش خواهم داد))!! اما غافل است که تغییری وجود ندارد! نمیتوان انتظار داشت کسی که عمری را به سبکی خاص گذرانده، به این راحتیها تغییر کند. فراوان دیدهام کسی که به این نحو تغییر کرده، به محض بروز و ظهور کوچکترین مشکل در ارتباطی که به موجب آن، خود را محکوم به تغییر یافته، به راحتی به سیاق گذشته خود رجوع نموده است.</span><br /><span style="font-size: 130%;">در اینگونه نگاه ناصحیح، به نظر میرسد جذابیتهای موجود، مانع شناخت کافی و علاقه، مانع اتخاذ تصمیم صحیح و معقول میشود. شاید روزی جهان سوم ما نیز همچون عوالم پیشرفته به این رشد و باور برسد که همه کس را باید آنطور پذیرفت که هستند، نه آنطور که ما میطلبیم! میتوان همه کس و همه چیز را آنطور که هستند دوست داشت و با همه چیز و همه کس، تعامل کرد. باید باور کنیم هیچکس را نمیتوان در حصر خود درآوریم و این باور غلط که فلان شخص فقط متعلق به من است، دروغ و رویایی دست نیافتنیست. زیرا هر کس اولاً متعلق به خود و ثانیاً متعلق به تمام کسانیست که دوستش دارند.</span><br /><span style="font-size: 130%;">پینوشت:</span><br /><span style="font-size: 130%;">1- همه گفتههای بالا، نفی تغییر انسان نیست. من کاملاً به تغییر پذیری انسان در گذر زمان و مکان معتقدم. اما به نظرم تغییر جبری، هرگز نافذ نبوده و نیست! زیرا فاقد عنصر قصد بوده و به راحتی قابل برگشت است. لذا پذیرش ضمنی واقعیت و تلاش برای رسیدن به حقیقت به تدریج حصول عینی خواهد یافت.</span><br /><span style="font-size: 130%;">2- دیروز آخرین امتحان این ترم هم تمام شد و من مجددا سررسید معروفم را بدست گرفتم!</span></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-62441927591227152762010-06-14T08:35:00.000-07:002010-06-14T08:38:09.349-07:0022 خرداد، فرصتی که نباید از دست داد<div dir="rtl" style="text-align: right;"><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 11pt;" lang="FA"><a href="http://khovardad5.blogspot.com">لینک اصلی مطلب</a><br /></span></p><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 11pt;" lang="FA">سال گذشته را میتوان دشواترین سال برای حاکمیت، پرهزینه ترین سال برای اپوزیسیون و بطور کلی نقطه عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی تا کنون بر شمرد. بسیاری از ما، روزهای قبل از انتخابات را بخوبی بیاد داریم. چه کسانی که در ستاد انتخاباتی کاندیداها فعالیت میکردند و چه سایرین، همگی فضای بینظیر و آزاد پیش از انتخابات را اقرار میکنند. آن روزها، این سوال را همه جا با خود میبردیم و تا روز انتخابات هم به جواب نرسیدیم که حاکمیت، چگونه اینچنین فضایی را در اختیار مردم گذارده است! فضایی که هیچ گونه قرابت با گذشته جمهوری اسلامی نداشت.<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 11pt;" lang="FA">ما هم از خوش باوری، با دوستان وعده کردیم که اینبار همه تا صبح بیدار بمانیم! شاید بتوانیم با این کار، خواب را بر چشم متقلبان حرام کنیم. غافل بودیم! ندانستیم زمانی که در آن فضای باز، ما مشغول گفت و شنود و کنش و واکنش سیاسی بودیم، آنها در سرنوشت مردم دست میبردند. ندانستیم آرای مردم پیش از آنکه انتظار میرفت، مهندسی شده و کودتایی بیسابقه در شرف شکل گیریست. ندانستیم اینبار کودتاچیان نیز تغییر تاکتیک داده و سرنوشتمان را در دل شبهای شوم گذشته رقم زدهاند. آن شب ما همه بیدار بودیم، آنها اما در خواب ناز و در رویای سرخ خود، به ما پوزخند میزدند!<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 11pt;" lang="FA">اما درود بر مردم راد و آزاده ایران. از همان ابتدای روز پس از کودتا، مردم رویای پوشالی کودتاچیان را درهم شکستند! ایرانیان ثابت کردند روزگاری نو را پایه میگذارند که دیگر همچون گذشته، پاسخ ظلم و جنایت را با سکوت توام با سرخوردگی و خانهنشینی نخواهند داد. مردم اثبات کردند حاضرند در راه آرمانها، عقاید و حقوقشان، از جان خود هم گذرکنند. روزهای نخستین، اعتراضها، به جهت بازپس گیری آرای معترضین بود اما، از آنجایی حاکمیت داشتههای دیگری را در این دوران از معترضین سلب نمود، خواستهها و علت اعتراضها، به سمت جدیتر و پایهایتر شدن پیش رفت.<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 11pt;" lang="FA">در این میان، دو کاندیدای معترض به نتایج انتخابات نیز، با حضور در کنار مردم، رفته رفته جایگاه خود را بعنوان تنها رهبران جنبش، به همگان شناسانده و در رویارویی با مشکلات، سربلند از موانع گذشتند. مردم همواره آنها را بخاطر ازجان گذشتگیها ستودند و بارها در جریان حملات مستقیم و غیرمستقیم، حمایت همه جانبه خود از رهبرانشان را همچون تیری به چشمان کودتاچیان فرود آوردند. از این نمونه حمایتها میتوان به کمپین محافظان کروبی و موسوی اشاره کرد.<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 11pt;" lang="FA">اما این حمایتها به چه علت و تا کجاست؟ آیا در جنبش سبز هم، رهبر و رهبری، همچون رهبریت در حاکمیت ایران، دارای قداست و جایگاهی غیر قابل تغییر است؟! اینطور به نظر نمیرسد. به عقیده بنده، اگر جنبش سبز هم به رهبریت، آنگونه جایگاه ببخشد که کوتاچیان میکنند، حتی در صورت پیروزی جنبش، هیچ اتفاق میمونی در این کشور نخواهد افتاد! واقعیت نیز همینطور مینماید. غالب افراد سبزاندیش، از اقتدارگرایی بدورند و حکومتی دموکرات را مطالبه میکنند. در یک حکومت دموکرات هم همهکس و همهچیز قابل نقد و حتی قابل گذر کردناند.<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 11pt;" lang="FA">از آقایان کروبی و موسوی میپرسم، حقیقتاً نظام برایتان ارجح است یا مردم؟! این مساله قابل تصور است که در شرایط فعلی و پس از تصویب قطعنامه 1929، با تمام فشارهای خارجی که بر گرده نظام سنگینی میکند، شما نخواهید فشار داخلی نیز برآن افزوده شود! البته از صمیم قلب آرزومندم علت بیانیه اخیر رهبران جنبش سبز، علتی غیر از این باشد. آقایان موسوی و کروبی در بیانیه عقب نشینی خود، پیشنهادهایی طرح کردند که من هم همچون هزاران، از آن استقبال میکنم. ایشان فرمودند ابتکار عمل را در دست بگیرید و خلاقانه نقش آفرینی خود را در این مسیر متجلی کنید. بنده هم به نوبه خود، نظرم را عرض نمودم و امیدوارم از عهده وظیفه خویش برآمده باشم.</span><span dir="LTR" style="font-family: Tahoma; font-size: 11pt;"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><span dir="RTL"></span><span style="font-family: Tahoma; font-size: 11pt;" lang="FA"><span dir="RTL"></span>22 خرداد، فرصتی کم نظیر است که در صورت از دست رفتنش، بسیار سخت خواهد بود که بزودی، جایگزینی برای آن یافت شود. من از همه آنها که توان برخاستن دارند، تقاضا میکنم در حرکتی آرام، در همان سکوت نجیبانه خود، به اعتراض قانون و مسالمت آمیز خود ادامه دهند. رهبران جنبش هم باید بدانند این جایگاه دائمی و غیرقابل تغییر نیست و اگر کلامشان از مردم فاصله گیرد، خدای ناکرده، ممکن است رهبری جنبش به دست کسانی بیافتد که در خارج از مرزها، با خیالی آسوده و بیخبر از همه سختیها، برای مردم نسخه میپیچند.<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 11pt;" lang="FA">انتظار چنین حرکتی از مردم ایران، دور از واقعیت نیست. کسی که برای عقاید خود، حتی از جان نیز میگذرد، از یک رهبر هم گذر خواهد کرد. نمیتوان انتظار داشت مردم براحتی همه آن کشتار، شکنجه، تجاوز و . . . را فراموش کنند. نمیتوان انتظار داشت، مادران عزادار، در قبال غم جانکاه فرزندانشان، بیاعتنا در خانه بنشینند. حقیقتاً زنان اثبات ایستادگی و دوام جنبش سبز هستند و این نتنها شایسته فراموش شدن نیست، بلکه تحرکی برای پاسداشت میطلبد.<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 11pt;" lang="FA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: center;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: 11pt;" lang="FA">حجت نظری 21/3/1389</span></p><a href="http://www.sahamnews.org/?p=3760">لینک مطلب در سایت سحام نیوز</a><br /><a href="http://www.emruznews.com/2010/06/22.php">لینک مطلب در سایت امروز</a> </div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-5246040932958287132010-06-04T07:01:00.000-07:002010-06-04T07:03:11.839-07:00ای امام آزادی، میلادت خجسته<div dir="rtl" style="text-align: right;"><span style="font-size: 130%;"><a href="http://khovardad4.blogspot.com/2010/06/blog-post.html">لینک اصلی مطلب</a><br />امروز، امام موسی صدر 82 ساله شد. کسی که خیلیها شاید بیش از یک نام از او نشنیدهاند! اصالتاً لبنانی اما متولد ایران است. متعلق به همه دورههای زمان و همه عرض زمین. امامی که دشمنانش، همچنان به نابودی نامش کوشند! چه ساده لوح! آنان هنوز ندانستهاند که تا هست آزادی و نام آن، تا هست آزادگی و تلاش برای آن، تا هست امید برای محرومان، تا هست ایده و اندیشههای تاریخ ساز، نام و یاد و فکر امام زنده است.<br />دیروز، بمناسبت هشتاد و دومین سالروز میلاد امام، یاران جوان صدر در حرکتی ستودنی، با شاخه گل و بستههای فرهنگی، محتوی زندگی نامه و کتابی از امام در وصف مادرش زهرا(س) فضایی متفاوت در «خیابان امام موسی صدر» ایجاد کردند. برایم بسیار دلنشین بود وقتی برخورد صمیمی و گرم مردمی را میدیدم که گویی نام امام، امامی که هرگز او را ندیدهاند به آنها هم امید میدهد. وقتی آن پیرمرد صافدل، برای آزادی امام دعا میکرد، حس غریبی انگار ناخواسته من و او را به هم پیوند میزد.<br />اما جای گله و ناراحتی همچنان باقیست. وقتی در پارک روبروی خیابان، منتظر رسیدن دوستان نشسته بودم، از دیدن تابلویهای ابتدای خیابان به شگفت آمدم. خیابانی یکطرفه! ناگهان با خود گفتم چه تصادف جالب و معناداری! خیابان امام صدر و نگاه برخی حکومتیان به ایشان! با خود گفتم واقعاً چرا؟ مگر این همان موسی صدر نیست که امام خمینی(ره) روزی او را برازنده جایگاه ولایت فقیه میدید؟ چرا امروز در حاکمیتی که بنیانگذارش صدر را گزینهای مطلوب برای ولایت امت میداند، راه و اندیشه امام صدر، تفکر و روشی یکطرفه مینماید که راه بازگشتی از آن در نظر برخی حکومتیان وجود ندارد! مگر چه بلایی بر سر آرمانهای بنیانگذار انقلاب آمده؟ این نگاه حاکمیت را میتوان در پیگیری وضعیت امام صدر جست و جو کرد. تلاشها برای بدست آوردن حتی خبری از حیات امام، بارها از سوی برخی دستان آلوده در داخل کشور ناکام مانده! کسانی که زمان حضور امام در لبنان نیز، از روی نادانی خود را رقیب ایشان میپنداشتند و امروز نیز، شنیدن نام امام، کابوسی برای لحظه لحظههای آنهاست.<br />از صمیم قلب، از خداوند آزادی همه اسرا، خصوصاً امام محرومان را طالبم و برای دشمنان آزادی و انسانیت، عذاب دنیا و آخرت، مسئلت میکنم.<br />پی نوشت:<br />1- میلاد بانوی دو عالم و روز زن مبارک باد<br />2- رحلت معمار کبیر انقلاب، حضرت روحالله را تسلیت عرض میکنم<br />3- ائمه محترم جمعه، این هفته در خطبه مناسبتها، بسیار پرکار بودند! زیرا مناسبتهای فراوان و قابل مانور همزمان شدهاند!</span></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-36246851723705982752010-05-29T08:19:00.000-07:002010-05-29T08:20:07.539-07:008 خرداد، از بهترین روزهای امسال<div dir="rtl" style="text-align: right;"><p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; unicode-bidi: embed; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">امروز چه روز خوبی بود. بعد از حدوداً دو ماه دوندگی، امروز مجوز نشریه را از دانشگاه گرفتم. اگر اوضاع بر همین منوال باشد، به نظر نخستین شماره نشریه اندیشه در دور جدید، ابتدای هفته آینده منتشر خواهد شد. اتفاق خوب دیگر که امروز رخ داد، خبری بود که بیش از سه ماه انتظار شنیدنش را می کشیدم. بالاخره آن مشکل نیز حل شد و امید روزهای بهتر می رود.<o:p></o:p></span></span></p> <div style="text-align: justify;"> </div> <p class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; unicode-bidi: embed; text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><span style="" lang="FA">پی نوشت:<o:p></o:p></span></span></p> <div style="text-align: justify;"> <span style="font-size:130%;"><span dir="RTL" style="font-size: 12pt; font-family: "Times New Roman";" lang="FA">آقای "عزیز بد قول" نشان داد، قولهایش دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.</span></span></div> </div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-29295884191522918362010-05-23T06:37:00.000-07:002010-05-23T06:39:03.556-07:00دومخرداد را باید پاسداشت<div style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">دومخرداد برایم یادآور خاطرات فراوانیست که از یاد بردنش بسیار بعید مینماید. شاید از آن جهت که این روز، حماسهای بود که زندگی مرا تحتالشعاع قرار داد، شاید از آن جهت که زندگی را در ایران تغییر داد، شاید هم از آن جهت که نگاه به ایران را در جهان تغییر داد. هرچه بود، فراوانی و شفافیت خاطرات ضبط شده توسط ذهن کودکانهام، تصویری ماندگار در پساپرده افکارم نشانده. آن زمان که برای لحظههای سرخوشی و فرار از مدرسه، حاضر شدم به سید محمد خاتمی خیر مقدم بگویم، ندانستم اثر آن چند ثانیه، سایهای همیشه همراه بر زندگی من خواهد شد. سایهای که به من آرامش داد تا تفکر کنم، تا تامل کنم، تا بخوانم و بدانم آنچه را باید. فضایی که تا پیش از آن وجود نداشت. سایهای آرامبخش، جایگزین آفتابی سوزان بود که التهاب و هیجان را بیشتر میطلبید. شور را بر شعور ارجح میدید!</span><br /></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;"><br /></span><div style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">اما از دومخرداد به بعد، خیلی چیزها مثل سابق نبود. تمام آن تغییرات، نه بواسطه رفتن یک نفر و آمدن دیگری، بلکه بواسطه جایگزینی جریانی با جریان دیگر بود که گویا ادبیاتی جدید داشت، افکاری جدید داشت، رفتار و گفتاری جدید داشت. تجددی که برای خیلی ها جذاب بود، حتی برای من و امثال من که با ادبیاتی مشهور به ادبیات دفاع مقدس رشد یافته بودیم. ادبیاتی که شاید بسیاری از آن اعمال و افکار و گفتار را بر نمیتافت. تفکری که از اصل خود دور افتاده و در دست عدهای مصادره به مطلوب شده بود. همه چیز آنطور گفته میشد که خود میخواستند نه آنطور که به واقع باید طرح میشد. فراوان پیش میآمد که بی اندیشه به آخرت و عاقبت، حقیقت را قربانی مصلحت میکردند. شاید بتوان یکی از بزرگترین دلائل گرایش به اصلاحات را وجود چنین فضایی دانست. بماند که امروز نیز همان تفکر(بازتولید شده و به توان رسیده) مجدداً سوار بر قدرت است و کماکان، اشتباهات گذشته را تکرار میکند، پر ادعا و بدون توجه به خدا، دین خدا و خلق خدا!</span><br /></div><span style="font-size:130%;"><br />به نظر میرسد اینبار با به قدرت رسیدن جریانی که خود را اصولگرا قلمداد میکند، کشور چه از بعد داخلی و چه از بعد خارجی، در معرض خطر بزرگتری نسبت به قبل قرار دارد. موارد فراوانی بر این مدعا صحه میگذارد که از آن جمله، سو رفتار و تزلزل در آرا و نظرات بین المللی، تلاش بی شائبه برای حذف کامل جریان رقیب و یکدست کردن کشور، ایجاد بستر مناسب برای پرورش باندهای فاسد اقتصادی در درون دولت و مواردی از این دست را میتوان نام برد. حتی گاهی مشاهده میشود این جریان در تلاش است همطیفهای معتدل خود را نیز از گردونه قدرت خارج کند. البته گمان میکنم در صورت موفقیت در جبهه اول، اصولگرایان منطقی هدف بعدی این افراد تندرو قرار خواهند گرفت.<br /><br />همه این تاسف خوردنها وقتی بیشتر میشود که چشم عاقل و به دور از تعصب، سیر تزلزل اقتصادی، رفاهی، ورزشی، سیاسی، بینالمللی و . . . نظاره میکند و جز سوختن و نهایتاً سخن گفتن، کاری از وی ساخته نیست. بماند که در موارد متعددی، سخن گفتن هم هزینههایی همچون حبس، جریمه نقدی و . . . داشته است. البته این خود مصداق فقدان آزادی و نغض قانون اساسی، در فصل حقوق ملت است.<br /><br />علی هذا، بر من و امثال من وظیفهای سنگینتر است که مانع از سکوتمان میشود. این وظیفه را پدرم، همان زمان که شروع به جنگیدن کرد برایم به ارث گذاشت. او با جنگیدن خود به من آموخت در مقابل ظلم و ستم و بی عدالتی باید جنگید و با شهادتش به من آموخت در راه هدف متعالی جان باختن، خرسندی و رضایت الهی را دربر دارد. من با همین آموزهها، اصلاحات را نبردی میبینم برای بازگرداندن مدعیان اصولگرایی، به اصول حقیقی اسلام و انقلاب. زیرا وقتی دقیق میشوم، پیروی از آن اصول والا دیده نمیشود و وقتی اصول را غایب یافتم، چطور باور کنم کسی به آنها گرایش داشته باشد؟! چطور ادعای عدالت گستری و مهرورزی دولت را باور کنم وقتی در این پنج سال، آنقدر به مردم فشار اقتصادی وارد شده که هر روز فقیر، فقیرتر و غنی، غنیتر میشود! امروز که هر سه قوه عملاً در دست یک جریان است، دیگر نمیتوان بلفهای فراوان سیاسی را باور کرد. چطور انتظار دارید تمام آن ادعاها را باور کنم، در حالی که دولت مدعی مبارزه با مفاسد اقتصادی، در بدنه خود از افرادی استفاده میکند که همچنان پرونده فساد اقتصادی آنها در قوه قضائیه مفتوح است! و اگر نبود دستور رهبری، شاید بزودی قوه قضائیه، حقایق مستوری را برملا میکرد.<br /><br />برخی اتفاقات، مرا بر آن میدارد تا باور کنم اینگونه افراد، به اصول خویش هم گرایش ندارند، چه رسد به اصول انقلاب! لذا دومخرداد و آن حماسه و آن تفکر را نعمتی برای این کشور و این انقلاب میدانم که باید آن را پاسداشت و همواره، در تلاش برای بهبود، از اشتباهات گذشته پند گرفت. حتی در این پند گرفتن، باید بر آن باشیم تا در مواردی، اصلاحات را نیز اصلاح کنیم. زیرا مقدمه هر موفقیت، میتواند نگاهی عمیق و نقادانه به چگونگی پیروزیها و شکستهای گذشته باشد.<br /></span><div style="text-align: center;"><span style="font-size:130%;">حجت نظری - 2 خرداد 1389<br /></span><div style="text-align: justify;"><a href="http://khovardad4.blogspot.com">لينك اصلي مطلب</a><br /></div></div></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-53536737416084761512010-05-16T02:43:00.001-07:002010-05-16T02:43:21.927-07:00مطالبه و خواست شما در جنبش سبز چیست؟<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: 130%;"><span class="UIStory_Message">درود بر دوستان گرامی</span><br /><span class="UIStory_Message">مسالهای ذهنم را به خود مشغول کرده بود که به نظرم رسید با دوستان مشورت کنم، بلکه به جواب برسم؛ </span><span class="UIStory_Message">میخواهم بدانم دوستانم که عضو جنبش سبز هستند، هرکدام چه انتظار و مطالبهای در ذهن دارند؟ کمی سادهتر: </span><span class="UIStory_Message">مطالبه شما در روند فعالیتهای جنبش سبز چیست؟ میخواهید به کجا برسید؟<br />پیشاپیش از پاسخ شما تشکر میکنم</span></span></div></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-8907618212753500852010-05-02T10:36:00.000-07:002010-05-02T10:37:39.134-07:00شايعه زلزله توسط رئيس دولت كودتا و تاثير بر يك كودك !!<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div align="justify"><span style="font-size: 130%;">در خيابان كودكي 12 ، 13 ساله را ديدم كه با زبان كودكانه، با پدر از شنيدههايش ميگفت. با همان مطلق انگاري كودكانه، بقدري محكم حرف ميزد كه گويي از اخبار دقيق و كاملاً موثقي سخن ميگويد.</span></div><div align="justify"><span style="font-size: 130%;">ميگفت:((قرار است زلزله بيايد، شايد هم آمريكا ميخواهد به ما نگاه كند و بعد زلزله بيايد، حتماً خانهها خراب ميشود. شايد هم خانههاي خرابه را خراب كند(يحتمل منظورش خانههاي فرسوده بود) مثلاً ممكن است خانه همسايه ما هم خراب شود))!!! پدر هيچ نميگفت و فقط ميشنيد. نميدانم در فكرش چه ميگذشت، به زندگي خود ميانديشيد؟ به حرفهاي فرزندش، به اخباري كه معلوم نبود از كجا آمده و تا چه اندازه صحت دارد؟ نميدانم، هرچه بود و به هرچه ميانديشيد، هيچ نگفت و فقط شنفت!</span></div><div align="justify"><span style="font-size: 130%;">من هم به زبان هيچ اما در انديشه، با خود گفتم؛ اين اخبار از كجا به اين كودك رسيده؟ اولين جايي كه به ذهنم رسيد، مدرسه بود. يا از طريق دوستان و يا يك معلم بيمسوليت! حالا آنها اين شايعات را از كجا آورده بودند؟ احتمالاً مستقيم و يا غير مستقيم از رسانه ميلي! اين احتمال نيز دور از ذهن نبود كه كودك، خود با ديدن اخبار و يا ساير برنامههاي رسانه ميلي، از اين اراجيف آگاهي يافته و ناخواسته، به شايعات كودتاچيان دامن ميزند!</span></div><div align="justify"><span style="font-size: 130%;">به هر ترتيب، اين را ميتوان از مصاديق بارز استفاده ابزاري از مخاطب ناآگاه بشمار آورد! بنده بارها شاهد چنين جنايات هولناكي بودهام. جنايت فقط جرم و جنحه و تخلف نيست. به عقيده من، جنايات فكري، نسلي و يا نسلهايي را از بين ميبرد! لااقل آنها را فلج ميكند و از رسيدن به كمال مطلوب تا حد زيادي بازميدارد. اينجاست كه شهيد بهشتي ميفرمايد((گناه بيسوادي مردم، به دوش دولتهاييست كه از آن بيسوادي سود ميبرند))</span></div><div align="justify"><span style="font-size: 130%;">حال وظيفه ما، بيشتر برايمان آشكار ميشود. وظيفه قشر دانشگاهي، وظيفه قشر فرهنگي، وظيفه روزنامهنگاران و بطور كلي، هر طيف و گروه و صنفي كه ميتواند بر كسري از جامعه اثر گذار باشد. امروز از بزرگترين وظايف ما آگاهي بخشي، براي رهايي از چنگال دهشتناك ديكتاتوريست. همانطور كه دكتر شريعتي فرمود((بخوان و بخوان و بخوان)) و حقير نيز عرض ميكنم، بنويس و بنويس و بنويس! باشد كه شاهد روزي بدون ديكتاتور، در اين دنياي فاني باشيم. به اميد آن رو</span><span style="font-size: 130%;">ز</span></div><div align="justify"><span style="font-size: 130%;"></span> </div><div align="justify"><span style="font-size: 130%;">پي نوشت :</span></div><div align="justify"><span style="font-size: 130%;"></span> </div><div align="justify"><span style="font-size: 130%;">از همه عزيزان، بابت تاخير طولاني پوذش ميطلبم. علل زيادي در بين است كه يكي از آنها، دسترسي بسيار كم بنده به كامپيوتر، در اين مدت بودهاست. يكي ديگر هم فيلتر شدن بلاگر كه كار را بسيار سخت كرده اما عليرغم همه سختيها، نميتواند مارا از نوشتن بازدارد! و دلايل ديگر . . . باز هم عذر تقصير بابت تاخير</span></div></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7871555421539721066.post-80631130661047609262010-04-04T22:00:00.000-07:002010-04-04T22:07:13.369-07:00khovardad3..blogspot.com<div style="text-align: justify;"><span style="font-size:130%;">نه! مثل اينكه اشتباه شد! ظاهراً فقط همون ISP مارو از فيلتر درآورده بود! بازهم با خورداد3 در خدمتم http://khovardad3.blogspot.com<br /></span></div>حجتhttp://www.blogger.com/profile/03383882461640964115noreply@blogger.com0