۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

فحاشی و هتاکی، دون شأن خانواده شهداست

بسم رب الشهداء و الصدیقین

برادر عزیزم، جناب آقای حسین قدیانی

چند روز پیش، توفیق شد نامه‌ای از شما به ریاست محترم قوه قضائیه و پس از آن، شکوِه‌نامه شما به جهت فیلتر شدن وبلاگ قطعه۲۶ را بخوانم. موارد متعددی در نوشتارتان می‌بینم که جا دارد برادرانه، تذکراتی عرض کنم اما، قبل از پرداختن به اصل موضوع، بد نیست خویش‌تن را مختصر حضورتان معرفی کنم. بنده، فرزند سردار شهید حجت نظری هستم. یکی از فرماندهان گیلان که پس از ۷۴ماه حضور موثر در جبهه، به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. ایشان در کارنامه خود، حضور در حلقه اولیه تشکیل سپاه قدس گیلان، تاسیس گردان حضرت ابوالفضل(ع) لشکر۱۶ قدس گیلان و تاسیس اولین پایگاه مقاومت شهرستان فومن را به یادگار نهادند. بنده البته هیچ‌گاه این سایه پر ثمر را بر سرم حس نکردم، زیرا ۱۹روز پس از شهادت آن بزرگوار، پای به این دنیای فانی نهادم. پدرم پس از شهادت برادر کوچک خود بشیر، دیگر تاب ماندن در این دنیای کوچک را نداشت. این بود که مرا بشیر نام نهادند و به یادبود پدر، حجت خطاب می‌کنند. گمان نمی‌کنم بیش از این نیاز به معرفی باشد.

دوست محترم

من در اعلام این مواضع تنها نیستم. هزاران نفر دیگر از اعضای این خانواده هستند که مثل شما فکر نمی‌کنند. یادگاران شهدای دفاع مقدس، شهدای دوران خفقان ستم شاهی، شهدای ترور، شهدای جهادی، شهدای سپاه پاسداران و بسیج و بسیاری بازماندگان این دوران هستند که همچون شما نمی‌اندیشند! اگر نیاز بود، نام آنها را نیز برایتان بازخواهم گفت. آنهایی هم که مثل شما فکر می‌کنند، این‌گونه هتاکانه و غیر محترمانه سخن نمی‌گویند! اگر باور ندارید، هر زمان که اراده کنید، بنده حاضرم همراه با شما، به ۱۰۰ها خانواده شهید و ایثارگر سری بزنیم و پای حرفشان بنشینیم. هم به جای آوردن صله ارحام است و در انجام این وظیفه، مسولین را یاری می‌کنیم و هم کمی از دیدگاه‌شان آگاهی خواهیم یافت. حتی تردید ندارم اگر پدر بزرگوارتان امروز از چشم ظاهر ما غایب نبود، هم ایشان به سختی در مقابل این ادبیات سخیف شما موضع می‌گرفتند.

حاصل خون پدر شما و من، به‌وجود آمدن نظام جمهوری اسلامی‌ست که متاسفانه، عده‌ای همواره در تلاش بوده‌اند تا ماحصل آن را مصادره به مطلوب کنند! عده‌ای که شک نکنید یا سهمی در این باروری نداشته و یا نسبت به پدران ما نقش بسیار بسیار کمتری برعهده داشته‌اند. در این میان اما، امام(ره) و یارانش، جایگاهی غیر قابل انکار و غیر قابل حذف از تاریخ تحولات انقلاب اسلامی داشته و دارند. حضرت آیت‌الله‌منتظری، آیت‌الله‌صانعی، آیت‌الله‌طالقانی، آیت‌الله‌هاشمی‌رفسنجانی، آیت‌الله‌موسوی‌اردبیلی، حجت‌الاسلام مهدی‌کروبی، حجت‌الاسلام سیدمحمدخاتمی، جناب مهندس میرحسین‌موسوی و ده‌ها یار صدیق امام(ره) راحل را نمی‌توان یک شبه و با حربه‌هایی که سر در پشت پرده کودتا دارد، از دایره نظام خارج کرد. البته از روزهای پیش‌بینی نشده بترسید. این حقیر به برادر عزیزم پیشنهاد می‌کنم هیزم در آتشی نریزد که شعله‌ور شدنش دامان همه نظام را بگیرد.

حسین عزیز

شاید تاکنون به عواقب و بازخورد سخنان و ادبیات خود نیاندیشیده‌اید اما، تردید نکنید، با این اوضاع که شما و البته مهم‌تر از شما، پشت پرده شما در پیش گرفته‌اید، با حذف تک‌تک نزدیکان امام(ره) کم‌کم نوبت به سایرین نیز خواهد رسید. هیچ فکر کرده‌اید اگر همه اینها، که آنها می‌خواهند و شما بیان می‌کنید را حذف شوند، دیگر چه کسی باقی خواهد ماند؟! شما عملن همه گروه‌ها را محذوف می‌خواهید و نظام را در سیطره عده‌ای خاص می‌پسندید که از قضا، خیلی‌شان بعد از انقلاب انقلابی شدند و کوچک‌ترهاشان بعد از جنگ، رزمنده شدند! اینکه چه راهی در زندگی شخصی پیش بگیرید، به هیچ‌کس مگر خودتان مربوط نیست اما، پدر معظم‌تان را هزینه زیاده خواهی‌های عده‌ای عوام فریب نکنید.

شما در جریده «وطن امروز» نیز قلم می‌زنید که سیاق و فروش خود را در فحاشی و بستن اتهامات بلاسند می‌بیند. خود نیک می‌دانید که این‌چنین گفتار و رفتار، نه اسلامی‌ست، نه اخلاقی‌ست و نه انسانی. البته به واسطه این خوش فحشی‌ها و نگارش یک مکتوب، ظاهرن از سوی جناب آقای‌احمدی‌نژاد نیز مورد تقدیر قرار گرفته‌اید۱. بالاخره هر خدمتی، مزدی دارد که ظاهرش را ما این‌گونه دیدیم و از باطنش البته بی‌خبریم! با شیوه‌ای که شما و پشت پرده شما در پیش گرفته‌اید، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. نمی‌دانم چرا از تاریخ عبرت نمی‌گیرید.

همه هراس من از آن است که ما که امروز با افتخار فریاد می‌زنیم فرزند شهید هستیم، روزی به واسطه اعمال چون شمایی، نتوانیم به راحتی پاسخ‌گوی افکار عمومی ملت عزیز ایران باشیم. کاری نکنید که روزی از ابراز موقعیت خود در مقابل ملت شرمگین باشید و احیانن پدر بزرگوارتان را از مخاطبین خود مخفی کنید! هیچ می‌دانید وقتی با عنوان فرزند شهید می‌نویسید، سوای مسولیت شرعی که به دنبال اعمال‌تان شما را رها نمی‌کند، مسولیتی نیز در قبال خانواده شهدا و ایثارگران متوجه شماست. جامعه، کلام شما را، کلام این خانواده فهیم و سرافراز می‌پندارد که البته ادبیات شما با ادبیات شهدا و خانواده‌های‌شان تفاوتی شگرف دارد. پس مراقب کلام و الفاظ خود باشید.

حسین جان

در نامه شما به آیت‌الله‌لاریجانی۲ که فکر می‌کنم تعمدن ایشان را دمادم «آملی» خطاب کرده‌اید(امیدوارم تصورم صحیح نباشد)، نوشته‌اید در مقابل «رکن یمانی» «که زادگاه امام عدالت پیشگان که شهید شدت عدل خویش شد» نشسته‌اید. دوست داشتم معنای عدالت را از نگاه خود ذکر می‌کردید تا شاید می‌شد فهمید بنیان بی‌عدالتی را چه گروه و تفکری در این کشور بنا نهاد! آن‌وقت می‌شد پی برد چه کسانی امروز داعیه‌دار آن تفکرند و کدام جریان به این بدعت‌ها دامن می‌زند. اگر تعبیر خود از عدالت را عنوان می‌کردید، شاید بسیاری از ابهامات احتمالی در سطور پسین به وجود نمی‌آمد.

اتفاقن من هم این نامه را از خانه خدا برای شما نگارش می‌کنم. کعبه و خانه خدای من، قلب من است که آشفته از دردها و بی‌مهری‌هاست. نگرانم از سرنوشت میراث پدرم که بهای آن را با خون خود داد. نگران و آشفته از اوضاع مردمی هستم که قرار بود دیگر دوران خوشی را تجربه کنند و کم‌کم، اثری از ظلم و بیداد در زندگی خویش نبینند. قرار نبود مردم ما این‌گونه روزمرگی کنند. این هرگز خواست شهدای آسمانی ما نبوده و نیست. گاهی برخی افراد، عرصه را آنقدر بر ملت تنگ می‌کنند که بندگان خدا به ناچار چیزی شبیه این ابیات را جاری می‌کنند “امیدوار بوَد آدمی به خیر کسان- مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان”! و متاسفم که شما نیز از آن‌گونه افراد هستید! شما ابتدای نامه خود را با عنوان «اگر اجازه دهید با احترام اما بی سلام» آغاز کرده‌اید اما در ادامه معنای واقعی «احترام» را از یاد برده‌اید.

فکر می‌کنید پدر شما و من، برای چه جنگیدند و برای چه کشته شدند؟ آیا برای کاشت نهالی بود که فقط نامی از اسلامیت و جمهوریت به دوش بکشد؟ آیا برای شما، از میان تمام آرمان‌های پدر شهید والامقامت، وجودی در حد یک نام کفایت می‌کند؟ برای چون منی هرگز چنین نیست. کجای اسلام گفته اراده و نظر یک نفر، به اراده و نظر یک ملت ارجح است؟ آن علی(ع) که شما از مقابل زادگاهش نامه نوشتید، علی‌رغم تمام عصمت و مشروعیتی که داشت، رای مردم را پذیرفت و خانه نشست. وای به حال یک غیر معصوم که خود را شیعه علی(ع) می‌خواند و عکس علی(ع) عمل می‌کند! حال به نظر شما، اگر کسی چنین کند، اسلامی عمل کرده؟ خیر! حتی اگر شهرت به اسلام نیز داشته باشد، عمل اسلامی نیست.

در جایی از این نامه، شما میرحسین موسوی را «رذل و خبیث» خوانده‌اید و همسرش را «لایق جایزه سکس و فلسفه» دانسته‌اید. واقعن فکر می‌کنید این خطابه‌ها اسلامی‌ست؟ موسوی، همان کسی‌ست که توانست با درایت و تعامل با نیروهای متخصص، تا حد قابل ملاحظه‌ای با بحران ناشی از جنگ تحمیلی که کشور را تهدید می‌کرد، مقابله کند. همان کسی که امام(ره) بیش‌تر از خیلی‌ها به او اعتماد داشت و در اختلاف، رای به نفع وی صادر نمود. شاید یکی از علل هزینه‌هایی که امروز می‌پردازد، کینه‌ای چندین ساله باشد. پر واضح است هیچ منظر متعادل و حقیقت بین، این رفتار و گفتار را اسلامی نمی‌داند و بی‌شک، پدر بزرگوارتان نیز با این ادبیات همسویی و موافقت ندارد.

در جایی دیگر، شما خواسته‌ای از آیت‌الله‌لاریجانی داشته‌اید که برایم قابل باور نبود این خواسته، از جانب کسی باشد که خود را روزنامه‌نگار می‌داند! شما از رئیس قوه قضائیه می‌خواهید «عده‌ای را مامور کند تا لااقل اجازه ندهند خواص بی‌بصیرت با رهبری عکس بگیرند»؟! نمی‌دانم تحصیلات شما در چه مقطع و چه رشته‌ای‌ست اما مشخصن شما از وظایف قوا، حداقل قوه قضائیه بی‌اطلاعید. یا شاید اطلاع دارید و قصد شما تخریب جایگاه یکی از ارکان نظام است. واقعن تصور کرده‌اید قوه قضائیه به این اندازه بی‌مقدار است که آن همه وظایف خطیر را کنار گذاشته و مامور برای ممانعت از عکس گرفتن بگمارد؟! از فردا می‌توانید از قوه قضائیه خیلی چیزهای دیگر هم بخواهید، مثلن . . . بگذریم!

در ادامه شما توهینی نثار سید محمد خاتمی کرده‌اید، رئیس پیشین جمهوری اسلامی ایران! یادتان که نرفته؟ از نظر شما، سکوت و کمرنگ بودن آقای‌خاتمی در واکنش به انتخابات مهندسی شده سال۸۸ وانمود کردن به پشیمانی است! و فرموده‌اید «این اداها از نفاق این ملعون است نه از پشیمانی او»! به نظر نمی‌رسد ایشان مرتکب عملی ناشایست شده که نیاز به پشیمانی داشته باشد اما، در خصوص فحش شما باید عرض کنم اطلاق واژه«ملعون» اهانت به شخص سیدمحمدخاتمی محسوب نمی‌شود! این، توهین به ۲۱میلیون رای دهنده در انتخابات ریاست جمهوری بود که اگر عذر از خاتمی نخواهید، اشتغال ذمه شما در دِین این مردم همچنان پابرجاست. البته جا دارد تاکید کنم ایشان رابطه نسبی با رسول‌الله دارد! رابطه سببی هم ندارد که به این راحتی از نسبت ایشان چشم بپوشید! حتمن می‌دانید منظورم به کجاست؟ خانواده شهید همت را که از یاد نبرده‌اید؟!

برادر عزیزم

در این نامه به آیت‌الله‌لاریجانی، شما بارها و بارها تقاضای اعدام آزادمردانی را داشته‌اید که برای احقاق حقوق مردم، از آرامش و آسایش خود گذر کردند و فحاشی‌ها و هتاکی‌های امثال شما را به جان خریدند. البته طبیعتن وجود این‌گونه افراد، به منافع برخی لطمات جدی وارد می‌کند اما، تعجب من از این‌همه علاقه شما به خون ریزی‌ست! شما عملن همه افراد و گروه‌های همراه و همگام با انقلاب و امام(ره) را از صف انقلابیون خارج نموده و در ذهن خود اعدام کردید. می‌شود از خوارج را فراموش کرده و آن دسته از همراهان امام(ره) که امروز نیز هستند و شما و پشت پرده شما تاییدشان می‌کنید را نام ببرید؟ نام ببرید تا نخست ببینیم دایره نظام برای شما در چند نفر خلاصه می‌شود و سپس واضح شود شعاع این دایره چه کسانی، با چه سابقه‌ای را شامل می‌شود! اینطور که هی حذف می‌کنید و باز حذف می‌کنید، بترسید از روزی که جامعه یا پشت پرده شما،‌ همه یاران امام(ره) را محذوف بخواهند! آن روز، شاید شما هم بشوید یکی مثل امیرفرشاد ابراهیمی و یا شاید سعید امامی! آیا پند نمی‌گیرید؟ راستی، تندروی‌های مسعودده‌نمکی را که از یاد نبرده‌اید؟ حتی ده‌نمکی هم امروز فهمیده که جامعه، این نوع گفتار را بر نمی‌تابد و ظاهر کلامش را متحول کرده است.

حسین جان

شما که تاب سوت و کف زدن در روز عاشورا را ندارید، در عجبم چگونه تحمل خون ریختن در روز عاشورا برایتان دشوار نیست! واقعن فکر می‌کنید قبح کف و سوت، از قبح قتل در ماه حرام، خصوصن در این روز عزیز، بیشتر است؟ قتل مردمی که فقط می‌خواستند حقوق شرعی و قانونی خود را فریاد بزنند، آن هم با سکوت! قبحی فراتر از قتل در یک نزاع و یا هرگونه قتل عمدی دارد. کمی اندیشه کنید.

شما که تاب فیلتر شدن وبلاگتان را ندارید و از یک تلفن، که از فحوای کلام شما دوستانه بودن آن برداشت می‌شود، به این اندازه برافروخته می‌شوید و آزادی خود را مخدوش می‌بینید، بد نیست دقایقی خود را جای جوانانی بگذارید که یکی ۷سال، یکی ۱۰سال و دیگری ۱۵سال از بهترین سالهای عمرشان را لاجرم در زندان می‌گذرانند! شما ظاهرن به دوستان خود و در باطن به ضابطین پیغام دادید باید نام پدر بزرگوارتان را کامل بنویسند، باید بنویسند «شهید اکبر قدیانی». برخی از فرزندان شهدایی که مثل شما فکر نمی‌کنند، وقتی به مهندسی انتخابات اعتراض کردند، بدون این همه نرمی و نازکی که در مواجهه با شما وجود داشت، بازداشت شدند و در حکم جلب هیچ کدام هم ننوشتند «فرزند شهید فلانی»! چرا آن موقع صدای شما درنیامد؟ نکند خون شما رنگی دگر دارد به نسبت سایرین؟

چرا آن هنگام که به یاران راستین امام(ره) توهین و بی حرمتی شد سکوت کردید؟ یادتان رفته شب‌هایی که به منزل مهدی کروبی حمله شد و شما و هم سنگرانتان، با لبخند رضایت از کنارش گذشتید؟ اهانت‌ها به میرحسین‌موسوی را از یاد برده‌اید؟ خانه نشینی آیات عظام، منتظری و صانعی را چطور؟ سکوت در برابر ظلم ظالم نکنید که دامن‍گیر خودتان نیز خواهد شد و آن هنگام، شاید کسی برای فریاد رنج رفته بر شما باقی نمانده باشد از ظلم این ظالمان!

و کلام پایانی برادر

هرگز به سه کس نیافکند چشم خدا

آن مرد که کار اوست بیداد و جفا

آن کس که به بیدادگران داد مدد

وان کس که به بیدادگری داد رضا

راستی، دنبال تنوین نگرد؛ استفاده از نون به جای تنوین، به جهت نزدیکی به نوع نگارش اصیل فارسی است.

ارادتمند شما و آرزومند بهروزی برای ایران و همه ملت شریف ایران زمین

حجت نظری، فرزند سردار شهید حجت نظری

۱- متن نامه محموداحمدی‌نژاد به حسین قدیانی

۲- متن نامه حسین قدیانی به آیت‌الله‌لاریجانی


* لینک همین مطلب در سایت سحام نیوز

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

خانه‌ي ملت يا خانه‌ي ذلت؟!

مدتی پیش، طرحی را خواندم که نظارت مجلس بر مجلس، عنوان آن و خاموشی صدای مردم، محتوای آن را تشکیل می‌داد. به جرات می‌توان ادعا کرد بزرگترین نقطه قوت هر نظام دموکراتیک، وجود نهاد قانون گذاری است. این مسولیت مهم در تمام دنیا، بر عهده نمایندگانی گذاشته می‌شود که با آرای مستقیم مردم انتخاب می‌شوند و می‌توان آن را از مصادیق اعمال اراده و حاکمیت ملت برشمرد.

قانون اساسی ما، آنقدر به مجلس اهمیت و اعتبار می‌بخشد که بر طبق اصل88، اساسن تشکیل دولت بدون مجلس امکان پذیر نیست. یا بر طبق اصل76، «مجلس وظیفه تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارد». در اصل77 نیز آمده، «عهدنامه‌ها، مقاوله نامه‌ها، قراردادها و موافقت نامه‌های بین‌المللی باید به تصویب مجلس برسد» اینها توجه ویژه قانون اساسی به مجلس را می‌رساند.

بی‌تردید، عقاید و اندیشه‌های بنیانگذار انقلاب، تفاوت فاحشی با عقاید و اعمال قدرت سواران امروز دارد. حرجی هم نیست! امام به دنبال چیزی دیگر بود و برخی امروز، به دنبال چیزی به غایت متفاوت! شاهد مثال، جمله مشهور ایشان که هر از گاهی عده‌ای از یاران و نزدیکان ایشان یادآوری می‌کنند؛ «مجلس در راس همه امور است». در مقابل، محمود احمدی‌نژاد که خود را مفسر بلامنازع انقلاب ایران و دستاوردهای آن می‌داند، به صراحت می‌گوید «در شرایط فعلی، مجلس در راس امور نیست»!! به نظر می‌رسد پیشنهاد طرح نظارت مجلس بر مجلس، دور از تفکرات هم‌سو با این جناب نباشد . . .

مجلس و جایگاه نظارتی آن، دستاورد خون‌های بسیاری‌ست که پای این مرز و بوم ریخته شده. از مشروطه تا به امروز، رویای رسیدن به مجلسی کاملن آزاد که گویای اراده واقعی ملت و نگاهبان حقوق حقه مردم باشد، به تحقق نپیوسته است. حتی مجلس ششم، با آن همه تنوع کاندیدا و آن قدرت مثال زدنی، بسیاری گروه‌ها را در خود حاضر نداشت. هم در مشروطه و هم در انقلاب اسلامی، متاسفانه دوره‌های مجالس 2رقمی نشده، فرمایشی شدند!

نمایندگان مردم، همان‌گونه که بر طبق اصل84 قانون اساسی، متعهد شده‌اند، در برابر تمام ملت مسول‌اند و باید از حق خود، برای اظهار نظر در تمام امور داخلی و خارجی استفاده کنند. نمایندگان در نخستین جلسه دوره نمایندگی خود بر طبق اصل67 قانون اساسی، سوگند یاد می‌کنند و متعهد می‌شوند از دستاوردهای انقلاب اسلامی ملت ایران پاسداری و حراست کرده و در انجام وظایف وکالت، امانت و تقوا را رعایت کنند. اما نمی‌دانم چرا سوگندها به راحتی به فراموشی سپرده می‌شوند! شاید برخی از آنها نمی‌دانند با تصویب این طرح، بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی، یعنی مجلس شورای اسلامی که امانتی در دستان نمایندگان است، با دست خودشان نابود می‌شود!

سلب مصونیت و آزادی از یک نماینده، یعنی نیستی و نابودی مجلس. ظاهرن عده‌ای می‌خواهند با احضار، توبیخ و اخراج، راه را بر آخرین قطره‌های عصاره اراده ملت، که خوشبتانه توانسته‌اند از فیلتر سلیقه‌ای و جناحی شورای نگهبان عبور کنند، ببندند! كساني كه همواره، خود را قيم مردم قلمداد كرده و مي‌كنند. حتي شايد در این میان، برخي قرباني غرض‌ورزي و انتقام جويي برخي ديگر شوند.

گواه این مدعا، موادی از همین طرح پیشنهادی‌ست. مواد 16 و 18 صراحتن از توبیخ و سلب حقوق و اختیارات بدیهی نمایندگی سخن می‌گوید. ماده21 بحث ابطال اعتبارنامه و اخراج را مطرح کرده و بیش از نیمی از مواد این طرح، گویی فقط در جهت ارعاب و ایجاد وحشت نگارش شده است! گویا عده‌ای به این باور رسیده اند که در این کشور، فقط می‌توانند عنان امور را با رعب و وحشت در دستان خود باقی بدارند!

برخی که به اعتقاد من، بیش از آنکه نماینده مردم باشند، نماینده دولت و حاکمیت در مجلس هستند، قصد دارند هرجور شده، نام خود را در تاریخ این کشور، به نفرت در ستور و اوراق بنشانند، آن هم در ازای مواهب مادی! حتمن می‌دانند این دنیا و مواهبش، برای هیچ‌کس ماندگار نبوده و نیست اما، از حب جاه و مال، چشم بر این حقایق بسته‌اند. اما شاید ندانند با تصویب قوانین این‌چنینی، همواره نمایندگان، حضور تیغی برنده را بر گرده خویش حس خواهند کرد و این‌چنین اگر شود، تنها چیزی که نمایندگان به آن خواهند اندیشید، حفظ آبرو، مال و یا شاید جان! خود است که مسلمن چنين نماينده‌اي، در انجام وظایف وکالت، بی‌اثر خواهد شد. آن‌گونه که در مواد 30، 31 و 32 آمده، هیچ مکان خصوصی و امنی، برای هیچ نماینده‌ای وجود نداشته و آنها همواره زیر ذره بین نهادهای مختلف خواهند بود. با وجود چنین قوانینی، اگر روزی آتش افروزان نیز بخواهند لب به سخن به نفع ملت بگشایند، چشمشان از دود خود ساخته بی‌نصیب نخواهد ماند!

نماینده، عصاره یک جامعه است و باید از اهانت و تیغ توهین مصون باشد. این‌گونه اهانت، به طریق اولی، توهین به موکلین آنها نیز محسوب می‌شود. نظارت، منافاتی با احترام ندارد. اگر نظارت نباشد، فساد به گونه‌ای فزاینده، همه وجود نهادها را فرا خواهد گرفت. من هم به وجود نظارت معتقدم اما نه این‌چنین نظارتی! اصل90 قانون اساسی، خود از بهترین مصادیق نظارت است. آئین‌نامه داخلی مجلس نیز در این خصوص، قابل بررسی ست. به نظرم اشکالی ندارد و بهتر هم می‌نماید اگر نظارت مدنظر را، با افزودن موادی به آئین‌نامه داخلی مجلس به مرحله اجرا در آورد. اما ظاهرن برخی قصد کرده‌اند از نظارت استصوابی شورای نگهبان هم فراتر بروند! بنده نظارت استصوابی را به هیچ وجه نمی‌پذیرم و معتقدم اگر نظارت استطلاعی شورای نگهبان، به نظارت کمسیون اصل90 و آئین‌نامه داخلی افزوده شود، بسیاری از مشکلات مرتفع خواهند شد.

به عنوان دلسوخته‌ای سهیم در این انقلاب، برای تاکید عرض می‌کنم؛ عده‌ای اکنون پروژه ذبح مجلس را کلید زده‌اند و آن‌چنان بر تحقق این امر مصرند و پای می‌فشارند که اگر به نتیجه برسند، در آینده نزدیک، صدای هیچ منتقدی از مجلس به گوش نخواهد رسید و مجلس را به جای خانه ملت، به خانه ذلت بدل خواهند کرد! مجلسی یک‌دست و بدون منتقد یا مخالف، در هیچ یک از شعارها و آرمانهای انقلابی مردم ایران یافت نمی‌شود!

حجت نظری - آبان89 (بنابر عللي دير منتشر كردم)

۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

قاضی مرتضوی، قربانی دیگری برای خدایان!

"مطلب اصلی در وبلاگ خورداد5 منتشر شد"
عصر جاهلیت را نه فقط دوره‌ای از تاریخ، بلکه باید سیر یک رفتار تاریخی و قابل تکرار دانست. عصری که سران و صاحبان قدرت به نام خدایان و به کام خود، دستورها صادر کردند و گردن‌ها زدند و به صلیب‌ها کشیدند و قربانی‌ها گرفتند. به بهانه معبود، برای تکریم خود معبدها ساختند و برای آسایه خویش، بر مخالفین تاختند.
امروزه گاهی دور از ذهن می‌نماید تکرار آن‌همه خودخواهی‌ها و خودکامگی‌ها اما، برخی وقایع یادآور آن تلخی‌ها می‌شوند و تمام آن جنایت را به عینه در دنیای پسا مدرن به تصویر می‌کشند. فی المثل، خبر محکومیت قاضی سعیدمرتضوی به بهانه آمریت در جنایات کهریزک، ذهن را ناخودآگاه، پس از بررسی اجمالی چند دهه اخیر، به صده‌های گذشته پرواز می‌دهد. بی‌راه نیست قیاس این اتفاق با رفتار سران جاهلیت! کسانی که برای خود بت‌ها می‌ساختند و برای منافع خویش، دون پایه‌ها را گاهی قربانی بت‌ها و تابوهای خود ساخته می‌کردند.
البته فی‌نفسه و فارغ از هرگونه نیت‌خوانی، شاید بتوان بر این رفتار دستگاه قضا صحه نهاد اما، با نگاه نقاد و باتوجه به عملکرد و سابقه این بیدادگاه قضایی، بی‌تردید خواهیم دانست مرتضوی هم مهره‌ای بود که عمرش به پایان رسیده و باید قربانی شود تا حرمت تابوها نشکند. این نیز اتفاق جدیدی نیست.
هنوز سعیدامامی از یاد ملت نرفته است. کسی که همچون مرتضوی، وقتی تاریخ مصرفش به پایان رسید، باید قربانی زیاده‌خواهی‌ها و فدایی‌طلب‌ها می‌شد. همه این قبیل اقدامات و اتفاقات، باید زنگ هشداری باشد برای سایرین! آنهایی که امروز می‌تازند و فرمان می‌دهند و شاید مصداق «مست از باده و دیوانه ز بنگ» بتوانشان خواند. یا حتی جای تامل دارد برای عده‌ای تازه به دوران رسیده که از رنگ و لعاب این مناصب، تن به هر منازعه‌ای می‌دهند و سپر هر بلایی می‌شوند.
همه‌شان باید بدانند این قربانگاه، قربانی بیش از این می‌طلبد و سپر بلا شدن، شاید روزگاری خوش و خرم برای عبد و معبود پدید آرد اما، هیچ یک از این به ظاهر جان برکفان را گریزی نیست! این قربانی‌طلب سیرایی نمی‌شناسد! تنها حکایت، حکایت زمان است که فرا خواهد رسید، با دیر و زود و بدون سوخت و سوز . . .

۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

درود بر مهدی کروبی به خاطر همه ایستادگی هایش

در پی درگیری های مقابل و درون منزل مهدی کروبی سحام نیوز گزارش لحظه به لحظه نوشت:

گزارش اول:

سحام نیوز: از دقایقی پیش به منزل مهدی کروبی حمله شد. نیروهای بسیج با استفاده از سلاح گرم اقدام به حمله به منزل مهدی کروبی نمودند. آنها پس از شکستن درب منزل اقدام به ورود به ساختمان کردند. نیروهای محافظ به مجبور به تیراندازی هوایی شدند. این افراد در شب قدر با هدف ایجاد رعب و وحشت اقدام به این کار کردند. متاسفانه نیروهای انتظامی علی رغم حضور در صحنه تاکنون اقدامی نکردند. اخبار تکمیلی متعاقباً اعلام میشود.

گزارش دوم:

سحام نیوز: آقای یاری سرتیم محافظان کروبی به بیمارستان منتقل شد. سر تیم محافظان مهدی کروبی که برای صحبت با مهاجمین به سمت آنان رفته بود، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت به حالت اغما فرو رفت. در پی این اقدام آقای یاری به سرعت به بیمارستان منتقل شد. به گزارش خبرنگار سحام نیوز، افراد مهاجم ضمن تیر اندازی به ساختمان، اقدام به قطع کردن تمامی چراغ های خیابان کرده اند. منزل همچنان در محاصره ی این نیروهای محاجم است. همچنین در اقدامی دیگر لوله های انتقال آب را تخریب کردند وموجب قطع آب شده اند. متاسفانه نیروهای انتظامی صحنه را به طور کامل ترک کردند. اخبار تکمیلی در ادامه خواهد آمد.

گزارش سوم:

سحام نیوز: به دنبال حمله شدید نیروهای مهاجم، یس از ساعاتی، نیروهای یگان ویژه در محل مستقر شدند. به گزارش خبرنگار سحام نیوز، از دقایقی قبل با استقرار نیروهای یگان ویژه، افراد مهاجم اقدام به عقب نشینی کردند. در حال حاضر این افراد در ابتدای کوچه مستقر شدند و درحال برگزاری مراسم احیاء هستند. آقای کروبی در کمال صحت و سلامت قرار دارند و این اقدام را در این شب مبارک بی خردی و جهل دینی نامیدند.

پیام مهدی کروبی به مردم شریف ایران:

سحام نیوز: مهدی کروبی در پیامی از مردم خواست تا امشب از حضور در اطراف منزل ایشان به شدت خودداری کنند.
به گزارش خبرنگار سحام نیوز مهدی کروبی در این پیام کوتاه بر حفظ جان و امنیت مردم تاکید کرده و از آنان درخواست نمود که امشب از حرکت به سمت منزل ایشان خودداری کنند. ایشان همچنین از همه همسایگان و عزیزانی که دراین پنج شب مورد آزار و اذیت قرار گرفتند پوزش خواسته و طلب بخشش نمودند.
مهدی کروبی در همین راستا به خبرنگار ما گفت: دراین شب مبارک، آنچه را که خداوند برایم مقدر کرده باشد با تمام وجود پذیرایم و تا آخرین لحظه از حقوق مردم کوتاه نخواهم آمد.
ایشان همچین در پی تاکید محافظان و اطرافیان حاضر به ترک ساختمان نشدند و گفتند که تا آخر ایستاده ام.

۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

چرا امام موسی صدر باید ربوده می­ شد؟

برای یادبود سالروز روبودنش؛ به نقل از سایت یاران صدر

حضور امام موسی صدر لبنان معادلات منطقه و حساب­های همه را به هم زد. همه، یعنی اسرائیل، گروه­های چپ فلسطینی و کشورهای عربی. دلیل خصومت موجود به نام اسرائیل با کسی چون امام صدر کاملا واضح است؛ تشکیل مقاومت در لبنان و مخالفت دائمی با موجودیت اسرائیل و تشویق همه مردم به مبارزه. گروه­های چپ فلسطینی اما با همه حمایت­هایی که امام موسی صدر مبارزه فلسطینی می­کرد و کمک به آزادی فلسطین را کمک به حفظ ارزش­های انسانی می­دانست، به دنبال نفوذ و کنترل جنوب لبنان بودند. آنان دنبال این بودند که خودشان حاکم و فرمانده باشند و شیعیان لبنان گوش به فرمان آنها. از سال ۱۳۵۶ هم که طرح اسکان فلسطینیان در جنوب لبنان مطرح شد، همه به آن راضی بودند، جز امام صدر که می­گفت فلسطینیان باید به وطن خود بازگردند، نه اینکه سرزمین دیگران به آنها بخشیده شود و مردمان دیگری آواره شوند. امام صدر همچنین بارها از فلسطینیان خواست جنوب لبنان را محل حمله به اسرائیل قرار ندهند، چرا که بمب­های اسرائیلی که در جواب حمله فلسطینیان شلیک می­شد، بر سر شیعیان ساکن منطقه فرود می­آمد، وقتی که فلسطینیان آنجا را ترک کرده بودند. فلسطینیان که اکثر رهبران آنان چپ بودند، این حرف­ها را مخالفت امام با فلسطین معنی می­کردند و به امام می­تاختند. تا جایی که چند بار به امام سوء قصد کردند و به محل سکونتش حمله کردند. با همه اینها، امام صدر می­گفت اسلحه شیعیان هرگز به سمت فلسطینیان نشانه نمی­رود. این حرف در حالی گفته می­شد که فلسطینیان رسما شیعیان جنوب را ازار و اذیت می­کردند، اما امام دعوت به صبر می­کرد تا مبارزه با اسرائیل جایش را به مبارزه لبنانی و فلسطینی ندهد.

از طرف دیگر کشورهای عربی مانند عراق، لیبی، سوریه، مصر، عربستان و … هر کدام جزبی و روزنامه­ای در لبنان داشتند تا نقشه­هایشان را عملی کند. لبنان محل معامله و خودنمایی شرق و غرب بود. حالا، این وسط مردی از ایران پیدا شده بود که همه این معادلات را به هم زده بود. مردی که مدام از لبنان واحد و روح ملی می­گفت. امام صدر هویت و خودباوری را بین همه مردم لبنان، بخصوص شیعیان دوباره ساخت تا برای خودشان و طنشان باشند و بازیچه این و آن نشوند. در نتیجه احزاب وابسته دیگر نیرو و سربازی نداشتند که برای درگیری و امتیاز گرفتن بفرستند وسط آتش و گلوله. لبنانی­ها سربرداشته بودند برای خودشان و امام صدر همه جا از حفظ لبنان دفاع می­کرد و نمی­گذاشت طرح­های تجزیه عروس مدیترانه عملی شود.

در نتیجه، توافق نانوشته­ای برای حذف امام موسی صدر بوجود آمد. همه اینها به این نتیجه رسیدند که تا موسی صدر در لبنان است، خواب و خیالشان عملی نمی­شود. در کنار همه اینها برخی ایرانیان مبارز و انقلابی بودند که روش امام صدر را مخالف مبارزه مردم ایران و نهضت فلسطین می­دانستند و بدشان نمی­آمد چنین کسی از صحنه غایب باشد. این گروه آخر، از همان روزهای قبل از ربوده شدن امام صدر تلویحا به این اتفاق اشاره کردند و در سال­های بعد درباره آن سکوت کردند و مخالف پیگیری سرنوشت او شدند. به این ترتیب پروژه ربودن امام موسی صدر کلید خورد.

چطور امام موسی صدر در روز روشن ربوده شد؟

سندی در بین اسناد ساواک درباره امام موسی صدر وجود داشت (که در چاپ مجموعه اسناد مربوط به او حذف شد) مربوط به تیر ۱۳۵۷ که در آن مامور ساواک در سوریه، به تهران گزارش می­دهد که مقامات سوریه اطمینان دادند قضیه موسی صدر تا دوماه دیگر حل شده است. این، شاید تا امروز مهمترین سندی باشد که درباره توطئه ربودن امام موسی صدر دیده شده است. محل این جنایت اما لیبی بود؛ کشوری که دیکتاتورش آنقدر دیوانه بود که انجام چنین کاری را قبول کند. اما مسئله رفتن امام به لیبی بود. رابطه امام با لیبی چندان مساعد نبود؛ علتش توهمات قذافی، دیکتاتور لیبی بود که خود را امیر عرب می­دانست و در تنها دیدارش با امام تا آن روز، خود را به خواب زده بود تا به امام توهین کرده باشد. در همان حال از خرج کردن پول در لبنان و تبلیغ علیه شیعیان کم نمی­گذاشت.

بهار سال ۵۷ اسرائیل حمله جدیدی به جنوب لبنان آغاز کرد. فلسطینیان و چپ­ها از معرکه فرار کردند و بچه­های امل و شاگردان چمران ماندند و دفاع کردند. امام صدر برای وادار کردن سران عرب به واکنش و اعتراض به این جمله سفری دوره­ای را شروع کرد. اما قرار نبود به لیبی برود. در الجزایر، هواری بومدین، رئیس جمهور، پیشنهاد کرد امام به لیبی هم برود، شاید که موثر باشد و کارشکنی­های لیبی کم شود. امام با سابقه­ای که از قذافی می­دانست راضی به این کار نبود، اما اصرارهای بومدین ادامه پیدا کرد و دیگرانی چون یاسر عرفات و پادشاه اردن و حافظ اسد هم به آن اضافه شد. سرانجام کاردار لیبی در لبنان در ۲۸ ژوئیه دعوتنامه رسمی دولتش را به امام صدر داد. امام تاریخ سفر را ۲۵ اوت اعلام کرد و گفت بدلیل بیماری همسرش، حتما قبل از اول سپتامبر از سفر برمی­گردد. در فرودگاه طرابلس، وزیر امور خارجه از امام و دو همراهش، شیخ محمد یعقوب، معاون امام و عباس بدرالدین، رئیس خبرگزاری لبنان استقبال کرد. محل سکونت امام در قسمت امنیتی هتل الشاطی تعیین شده بود. در روزهای بعد، بایکوت خبری و ارتباطی امام صدر شروع شد؛ نه خبری از حضور امام در لیبی منتشر شد و نه حتی امکان ارتباط امام با خارج از لیبی وجود داشت. حتی کاردار لبنان سه روز بعد از رسیدن امام به لیبی از سفر آنان باخبر شد. امام صدر تنها توانست تلگرافی بفرستد و به خانواده­اش خبر بدهد که برای اول سپتامبر خودش را به فرانسه (حایی که همسرش در آنجا تحت درمان بود) می­رساند.

آخرین باری که امام موسی صدر و دو همراهش دیده شده­اند، ساعت یک بعدازظهر ۹ شهریور ۵۷، ۳۱ اوت ۱۹۷۸ جلوی هتل بود که سوار ماشین­های تشریفات دولتی شدند و در جواب اینکه کجا می­روند، گفته­اند، به ملاقات قذافی. قذافی اما خودش را به ندانستن زد و گفت آنها به ایتالیا رفته­اند. دولت ایتالیا تحقیقات مفصلی انجام داد تا ثابت کند امام به آنجا نرفته است. این تحقیقات ثابت کردند امام موسی صدر هرگز ار خاک لیبی خارج نشده است.

۹ شهریور امسال سال­های ربودن شدن و غیبت امام موسی به ۳۳ می­رسد و داستان ربودن و اسارت و غربتش باز هم تکرار می­شود. باز هم چند خبر و تقدیر و تمجید…تا سال بعد و تکرار دوباره همه اینها. این وسط اما، دوران اسارت او و محرومیت ما از اوست که بیشتر می­شود.

هفته نامه همشهری جوان – شماره ۲۷۵ – صفحه روزها

۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

اذعان ضمنی کیهان به تولید سلاح اتمی توسط ایران!

روزنامه کیهان؛ شماره 19709، پنج‌شنبه 14مرداد1389
همیشه گشت و گذار در صفحات روزنامه کیهان، فضایی پرتنش و پرتوهم را تصویر می‌کند که به وضوح و برای همگان قابل دریافت است که هرآنکه با آنها نیست، نتنها بر علیه آنهاست، بلکه هر آینه در حال ایجاد بحران و توطئه‌ای جدید برای منافع عده‌ای خاص است که ظاهراً مردم ایران نامیده می‌شوند. به طور خاص، در خبر ویژه صفحه دوم این روزنامه که در تاریخ ۱۴ مردادماه منتشر شد، می‌توان نکات قابل تاملی یافت. واضح‌ترین و همیشگی‌ترین ویژگی که مرا به نگارش این یادداشت مجاب نمود، آزادی بی حد و حصر نویسندگان این مجلد است که گویی خود را به هیچ ناظری پاسخگو نمی‌دانند. از ابتدای مطلب بدون هیچ‌گونه تاملی، راه و بی‌راه به ملت تهمت و توهین نثار می‌کنند تا انتها. البته بالای چشمشان هم ابرو نیست!
این نشریه، تک‌تک افراد و فعالین سیاسی منتقد و مخالف را عامل دست بیگانگان معرفی کرده و برای تنوع، یکی را به انگلستان، یکی را به آمریکا، آن یکی را به اسرائیل و این یکی را به فرانسه می‌چسباند! تک‌تک تشکل‌ها و احزاب کشور که قرابت فکری در آنها نبیند، گروهک، حزب افراطی و یا امثال اینها خطاب می‌کند. هیچ‌گاه و تحت هیچ شرایطی هم خود را پاسخ‌گو ندیده و نمی‌پندارد!
از همه این درازه گویی‌ها که بگذریم، اگر این‌گونه نظام اسلامی را متهم کردن به تولید سلاح هسته‌ای، از دهان هر گوینده و یا از قلم نویسنده‌ای جاری شود، بی‌شک بدترین نوع برخوردهای قهریه از سوی حاکمیت و بدترین ناسزاها از سوی همین کیهان در انتظار اوست. اما چه می‌شود کرد؛ این‌جا کیهان است . . .
در صدر ستون سوم بخش خبر ویژه، به ماجرایی اشاره می‌شود تا شاید از خلال این گفتار، عده‌ای را علیه یک روحانی اصلاح طلب بشوراند. اما در عمل، خواسته یا ناخواسته، فعالیت‌های هسته‌ای ایران را، فعالیت جهت تولید سلاح اتمی معرفی می‌کند! نوشته کیهان را عیناً، بدون یک واو پیش و پس، با هم مرور می‌کنیم: «عناصری نظیر کدیور در این اواخر موفق شدند فتوایی از آقای‌منتظری علیه برنامه هسته‌ای ایران بگیرند. کدیور در نامه خود برنامه هسته‌ای کشورمان را به عنوان یک تهدید به تصویر کشیده و با جنگ‌طلب معرفی کردن جمهوری‌اسلامی، خواستار فتوای منتظری شده بود! منتظری هم با توجه به فضاسازی مفصل کدیور در نامه خود، 22مهر88 پاسخ داد "ساخت و نگهداری سلاح‌های کشتار جمعی، ممنوع می‌باشد و اگر کشوری در این جهت گام بردارد نه تنها مرتکب اسراف شده بلکه موجب تهدید برای کشورهای دیگر و در نتیجه بی‌اعتمادی گردیده و بسا موجب تیرگی روابط شود. در این فرض خود سردمداران آن کشور باید از هرگونه اقدام در جهت آن سلاح‌ها پرهیز کنند و اگر نکردند مردم از حاکمان بخواهند و در صورت تخلف، دیگر کشورها، به هر شکل از آنان ممانعت نمایند"»
پر واضح است که آیت‌الله‌منتظری(ره)، هیچ نامی از فعالیت‌های هسته‌ای ایران نبرده و یک فتوا و حکم کلی صادر کرده‌اند. اگر نگارنده خبر ویژه، با اصل کلام این فتوا مخالف‌اند، بحثی جداست و باید نظر فقهی خود را طرح کنند اما، اگر همه دانسته هایمان از کیهان را نیز کنار بگذاریم، در سطر اول این پاراگراف، نویسنده موضع خویش را آشکار می‌سازد. ایشان صراحتاً نوشته «فتوای آقای‌منتظری علیه برنامه هسته‌ای ایران» است. در حالی که آیت‌الله‌منتظری(ره)، علیه تولید سلاح کشتار جمعی فتوا صادر نموده و هیچ اشاره‌ای به ایران نداشته‌اند. با این همه، استنباط این روزنامه‌نگار در جای خود قابل بررسی‌ست. حتی اگر در فرض ضعیف، تصور کنیم فحوای کلام این نویسنده، اعلام تولید سلاح اتمی توسط ایران نیست، عصبانیت وی از فتوای آیت‌الله‌منتظری(رح) غیر قابل انکار است. این خشم شاید بتواند تاییدی بر موافقت این فرد و مضافاً این جریان، بر تولید سلاح‌های کشتار جمعی باشد!

۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

تلخ طنزی از ابراهیم نبوی!

سید ابراهیم نبوی، فعال سیاسی، نویسنده و طنزنویس ایرانی در یکی از آخرین نوشته هایش اشاره‌ای هم به مساله امام موسی صدر کرده است! او در مطلب خود برخی پرسش های اساسی پیرامون وضعیت قبلی و فعلی و بعدی مملکت را کرده است که سوال دوم آن مختص پیگیری سرنوشت امام موسی صدر است:

سووال دوم: با توجه به اینکه 33 سال قبل امام موسی صدر از لبنان به لیبی رفت و غیب شد و از آن موقع هیچ خبری از ایشان نیست، و اخیرا خانم امام موسی صدر از کندی پیگیری سرنوشت ایشان گلایه کرد. برای چی 33 سال است هیچ خبری از ایشان نیست؟

گزینه اول: چون مسوولان ایرانی و لیبی با هم دوست شدند، الآن سی سال است خجالت می‌کشند بپرسند بالاخره آن عزیز از دست رفته چی شد؟

گزینه دوم: فعلا لیبی با لبنان و ایران آب شان رفته توی یک جوب، کسی با غیبت طرف مشکل ندارد.

گزینه سوم: آن امام موسی صدر اگر همین الآن برود لبنان ترور می‌شود، بیاید ایران زندانی می‎شود، فعلا همانجا امن‌تر است.

گزینه چهارم: تازه 33 سال است خبری نیست، عجله نکنید. خودش می‌آید

پی‌نوشت:

از همه دوستان بابت این غیبت طولانی و عدم حضور در صفحاتشان پوزش می‌طلبم.

۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

هیچ‌کس را نمی‌توان منحصراً از آن خود دانست!

لینک اصلی مطلب
تقديم به دوتن از بهترين دوستان دنيا؛

غالباً به اشتباه تصور می‌کنیم اگر حرف دلمان را رک و راست به دیگران بگوییم، باعث رنجش آنها شده و در نهایت، ممکن است به پایان یک رابطه بیانجامد. متاسفانه، این نوع نگاه، اثرات منفی فراوانی را به همراه دارد که بعضاً اجتناب ناپذیر می‌نماید. جهت تمثیل، می‌تواند طرفین را به گفتن دروغ وادارد. به‌جهت انتظاری بیجا! طرف مقابل فرد را آنطوری می‌شناسد که تاکنون دیده و شنیده! لذا انتظاری از فرد دارد که شاید در توان و یا عقیده وی نگنجد. بنابراین وقتی صحبتی از موضوع مذکور به میان آمد، فرد ناچار به دروغ گفتن برای رهایی از اتهامی کذایی خواهد شد که در دل، قبحی برای آن قائل نیست!
البته در تمام اینگونه رفتار، دو اعتراف و اقرار بزرگ نهفته است. اول آنکه بی‌تردید، اشکالی در رفتار یا گفتار و یا افکار مخاطب وجود دارد(لااقل در نگاه فرد کنش‌گر). نگفتن حس و نظر واقعی به طرف مقابل، بی‌گمان اقراری رفتاری به این نقیصه است. اقرار دوم هم کاملاً پیداست. اشکال در خود فرد کنش‌گر! زیرا به نظر می‌رسد به ارتباط، مطلق می‌نگرد و شاید حتی در ناخودآگاه ذهن خود برای توجیه این رفتار، خود را با این جمله قانع می‌کند؛ ((تغییرش خواهم داد))!! اما غافل است که تغییری وجود ندارد! نمی‌توان انتظار داشت کسی که عمری را به سبکی خاص گذرانده، به این راحتی‌ها تغییر کند. فراوان دیده‌ام کسی که به این نحو تغییر کرده، به محض بروز و ظهور کوچکترین مشکل در ارتباطی که به موجب آن، خود را محکوم به تغییر یافته، به راحتی به سیاق گذشته خود رجوع نموده است.
در این‌گونه نگاه ناصحیح، به نظر می‌رسد جذابیت‌های موجود، مانع شناخت کافی و علاقه، مانع اتخاذ تصمیم صحیح و معقول می‌شود. شاید روزی جهان سوم ما نیز همچون عوالم پیشرفته به این رشد و باور برسد که همه کس را باید آنطور پذیرفت که هستند، نه آنطور که ما می‌طلبیم! می‌توان همه کس و همه چیز را آنطور که هستند دوست داشت و با همه چیز و همه کس، تعامل کرد. باید باور کنیم هیچ‌کس را نمی‌توان در حصر خود درآوریم و این باور غلط که فلان شخص فقط متعلق به من است، دروغ و رویایی دست نیافتنی‌ست. زیرا هر کس اولاً متعلق به خود و ثانیاً متعلق به تمام کسانی‌ست که دوستش دارند.
پی‌نوشت:
1- همه گفته‌های بالا، نفی تغییر انسان نیست. من کاملاً به تغییر پذیری انسان در گذر زمان و مکان معتقدم. اما به نظرم تغییر جبری، هرگز نافذ نبوده و نیست! زیرا فاقد عنصر قصد بوده و به راحتی قابل برگشت است. لذا پذیرش ضمنی واقعیت و تلاش برای رسیدن به حقیقت به تدریج حصول عینی خواهد یافت.
2- دیروز آخرین امتحان این ترم هم تمام شد و من مجددا سررسید معروفم را بدست گرفتم!

۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

22 خرداد، فرصتی که نباید از دست داد

لینک اصلی مطلب

سال گذشته را می‌توان دشواترین سال برای حاکمیت، پرهزینه ترین سال برای اپوزیسیون و بطور کلی نقطه عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی تا کنون بر شمرد. بسیاری از ما، روزهای قبل از انتخابات را بخوبی بیاد داریم. چه کسانی که در ستاد انتخاباتی کاندیداها فعالیت می‌کردند و چه سایرین، همگی فضای بی‌نظیر و آزاد پیش از انتخابات را اقرار می‌کنند. آن روزها، این سوال را همه جا با خود می‌بردیم و تا روز انتخابات هم به جواب نرسیدیم که حاکمیت، چگونه اینچنین فضایی را در اختیار مردم گذارده است! فضایی که هیچ گونه قرابت با گذشته جمهوری اسلامی نداشت.

ما هم از خوش باوری، با دوستان وعده کردیم که این‌بار همه تا صبح بیدار بمانیم! شاید بتوانیم با این کار، خواب را بر چشم متقلبان حرام کنیم. غافل بودیم! ندانستیم زمانی که در آن فضای باز، ما مشغول گفت و شنود و کنش و واکنش سیاسی بودیم، آنها در سرنوشت مردم دست می‌بردند. ندانستیم آرای مردم پیش از آنکه انتظار می‌رفت، مهندسی شده و کودتایی بی‌سابقه در شرف شکل گیری‌ست. ندانستیم این‌بار کودتاچیان نیز تغییر تاکتیک داده و سرنوشتمان را در دل شبهای شوم گذشته رقم زده‌اند. آن شب ما همه بیدار بودیم، آنها اما در خواب ناز و در رویای سرخ خود، به ما پوزخند می‌زدند!

اما درود بر مردم راد و آزاده ایران. از همان ابتدای روز پس از کودتا، مردم رویای پوشالی کودتاچیان را درهم شکستند! ایرانیان ثابت کردند روزگاری نو را پایه می‌گذارند که دیگر همچون گذشته، پاسخ ظلم و جنایت را با سکوت توام با سرخوردگی و خانه‌نشینی نخواهند داد. مردم اثبات کردند حاضرند در راه آرمانها، عقاید و حقوق‌شان، از جان خود هم گذرکنند. روزهای نخستین، اعتراض‌ها، به جهت بازپس گیری آرای معترضین بود اما، از آنجایی حاکمیت داشته‌های دیگری را در این دوران از معترضین سلب نمود، خواسته‌ها و علت اعتراض‌ها، به سمت جدی‌تر و پایه‌ای‌تر شدن پیش رفت.

در این میان، دو کاندیدای معترض به نتایج انتخابات نیز، با حضور در کنار مردم، رفته رفته جایگاه خود را بعنوان تنها رهبران جنبش، به همگان شناسانده و در رویارویی با مشکلات، سربلند از موانع گذشتند. مردم همواره آنها را بخاطر ازجان گذشتگی‌ها ستودند و بارها در جریان حملات مستقیم و غیرمستقیم، حمایت همه جانبه خود از رهبرانشان را همچون تیری به چشمان کودتاچیان فرود آوردند. از این نمونه حمایت‌ها می‌توان به کمپین محافظان کروبی و موسوی اشاره کرد.

اما این حمایت‌ها به چه علت و تا کجاست؟ آیا در جنبش سبز هم، رهبر و رهبری، همچون رهبریت در حاکمیت ایران، دارای قداست و جایگاهی غیر قابل تغییر است؟! اینطور به نظر نمی‌رسد. به عقیده بنده، اگر جنبش سبز هم به رهبریت، آنگونه جایگاه ببخشد که کوتاچیان می‌کنند، حتی در صورت پیروزی جنبش، هیچ اتفاق میمونی در این کشور نخواهد افتاد! واقعیت نیز همینطور می‌نماید. غالب افراد سبزاندیش، از اقتدارگرایی بدورند و حکومتی دموکرات را مطالبه می‌کنند. در یک حکومت دموکرات هم همه‌کس و همه‌چیز قابل نقد و حتی قابل گذر کردن‌اند.

از آقایان کروبی و موسوی می‌پرسم، حقیقتاً نظام برایتان ارجح است یا مردم؟! این مساله قابل تصور است که در شرایط فعلی و پس از تصویب قطعنامه 1929، با تمام فشارهای خارجی که بر گرده نظام سنگینی می‌کند، شما نخواهید فشار داخلی نیز برآن افزوده شود! البته از صمیم قلب آرزومندم علت بیانیه اخیر رهبران جنبش سبز، علتی غیر از این باشد. آقایان موسوی و کروبی در بیانیه عقب نشینی خود، پیشنهادهایی طرح کردند که من هم همچون هزاران، از آن استقبال می‌کنم. ایشان فرمودند ابتکار عمل را در دست بگیرید و خلاقانه نقش آفرینی خود را در این مسیر متجلی کنید. بنده هم به نوبه خود، نظرم را عرض نمودم و امیدوارم از عهده وظیفه خویش برآمده باشم.

22 خرداد، فرصتی کم نظیر است که در صورت از دست رفتنش، بسیار سخت خواهد بود که بزودی، جایگزینی برای آن یافت شود. من از همه آنها که توان برخاستن دارند، تقاضا می‌کنم در حرکتی آرام، در همان سکوت نجیبانه خود، به اعتراض قانون و مسالمت آمیز خود ادامه دهند. رهبران جنبش هم باید بدانند این جایگاه دائمی و غیرقابل تغییر نیست و اگر کلامشان از مردم فاصله گیرد، خدای ناکرده، ممکن است رهبری جنبش به دست کسانی بیافتد که در خارج از مرزها، با خیالی آسوده و بی‌خبر از همه سختی‌ها، برای مردم نسخه می‌پیچند.

انتظار چنین حرکتی از مردم ایران، دور از واقعیت نیست. کسی که برای عقاید خود، حتی از جان نیز می‌گذرد، از یک رهبر هم گذر خواهد کرد. نمی‌توان انتظار داشت مردم براحتی همه آن کشتار، شکنجه، تجاوز و . . . را فراموش کنند. نمی‌توان انتظار داشت، مادران عزادار، در قبال غم جانکاه فرزندانشان، بی‌اعتنا در خانه بنشینند. حقیقتاً زنان اثبات ایستادگی و دوام جنبش سبز هستند و این نتنها شایسته فراموش شدن نیست، بلکه تحرکی برای پاسداشت می‌طلبد.

حجت نظری 21/3/1389

لینک مطلب در سایت سحام نیوز
لینک مطلب در سایت امروز

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

ای امام آزادی، میلادت خجسته

لینک اصلی مطلب
امروز، امام موسی صدر 82 ساله شد. کسی که خیلی‌ها شاید بیش از یک نام از او نشنیده‌اند! اصالتاً لبنانی اما متولد ایران است. متعلق به همه دوره‌های زمان و همه عرض زمین. امامی که دشمنانش، همچنان به نابودی نامش کوشند! چه ساده لوح! آنان هنوز ندانسته‌اند که تا هست آزادی و نام آن، تا هست آزادگی و تلاش برای آن، تا هست امید برای محرومان، تا هست ایده و اندیشه‌های تاریخ ساز، نام و یاد و فکر امام زنده است.
دیروز، بمناسبت هشتاد و دومین سالروز میلاد امام، یاران جوان صدر در حرکتی ستودنی، با شاخه گل و بسته‌های فرهنگی، محتوی زندگی نامه و کتابی از امام در وصف مادرش زهرا(س) فضایی متفاوت در «خیابان امام موسی صدر» ایجاد کردند. برایم بسیار دلنشین بود وقتی برخورد صمیمی و گرم مردمی را می‌دیدم که گویی نام امام، امامی که هرگز او را ندیده‌اند به آنها هم امید می‌دهد. وقتی آن پیرمرد صاف‌دل، برای آزادی امام دعا می‌کرد، حس غریبی انگار ناخواسته من و او را به هم پیوند می‌زد.
اما جای گله و ناراحتی همچنان باقی‌ست. وقتی در پارک روبروی خیابان، منتظر رسیدن دوستان نشسته بودم، از دیدن تابلوی‌های ابتدای خیابان به شگفت آمدم. خیابانی یک‌طرفه! ناگهان با خود گفتم چه تصادف جالب و معناداری! خیابان امام صدر و نگاه برخی حکومتیان به ایشان! با خود گفتم واقعاً چرا؟ مگر این همان موسی صدر نیست که امام خمینی(ره) روزی او را برازنده جایگاه ولایت فقیه می‌دید؟ چرا امروز در حاکمیتی که بنیانگذارش صدر را گزینه‌ای مطلوب برای ولایت امت می‌داند، راه و اندیشه امام صدر، تفکر و روشی یک‌طرفه می‌نماید که راه بازگشتی از آن در نظر برخی حکومتیان وجود ندارد! مگر چه بلایی بر سر آرمان‌های بنیانگذار انقلاب آمده؟ این نگاه حاکمیت را می‌توان در پی‌گیری وضعیت امام صدر جست و جو کرد. تلاش‌ها برای بدست آوردن حتی خبری از حیات امام، بارها از سوی برخی دستان آلوده در داخل کشور ناکام مانده! کسانی که زمان حضور امام در لبنان نیز، از روی نادانی خود را رقیب ایشان می‌پنداشتند و امروز نیز، شنیدن نام امام، کابوسی برای لحظه لحظه‌های آنهاست.
از صمیم قلب، از خداوند آزادی همه اسرا، خصوصاً امام محرومان را طالبم و برای دشمنان آزادی و انسانیت، عذاب دنیا و آخرت، مسئلت می‌کنم.
پی نوشت:
1- میلاد بانوی دو عالم و روز زن مبارک باد
2- رحلت معمار کبیر انقلاب، حضرت روح‌الله را تسلیت عرض می‌کنم
3- ائمه محترم جمعه، این هفته در خطبه مناسبت‌ها، بسیار پرکار بودند! زیرا مناسبت‌های فراوان و قابل مانور همزمان شده‌اند!

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

8 خرداد، از بهترین روزهای امسال

امروز چه روز خوبی بود. بعد از حدوداً دو ماه دوندگی، امروز مجوز نشریه را از دانشگاه گرفتم. اگر اوضاع بر همین منوال باشد، به نظر نخستین شماره نشریه اندیشه در دور جدید، ابتدای هفته آینده منتشر خواهد شد. اتفاق خوب دیگر که امروز رخ داد، خبری بود که بیش از سه ماه انتظار شنیدنش را می کشیدم. بالاخره آن مشکل نیز حل شد و امید روزهای بهتر می رود.

پی نوشت:

آقای "عزیز بد قول" نشان داد، قول‌‌هایش دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

دوم‌خرداد را باید پاسداشت

دوم‌خرداد برایم یادآور خاطرات فراوانی‌ست که از یاد بردنش بسیار بعید می‌نماید. شاید از آن جهت که این روز، حماسه‌ای بود که زندگی مرا تحت‌الشعاع قرار داد، شاید از آن جهت که زندگی را در ایران تغییر داد، شاید هم از آن جهت که نگاه به ایران را در جهان تغییر داد. هرچه بود، فراوانی و شفافیت خاطرات ضبط شده توسط ذهن کودکانه‌ام، تصویری ماندگار در پساپرده افکارم نشانده. آن زمان که برای لحظه‌های سرخوشی و فرار از مدرسه، حاضر شدم به سید محمد خاتمی خیر مقدم بگویم، ندانستم اثر آن چند ثانیه، سایه‌ای همیشه همراه بر زندگی من خواهد شد. سایه‌ای که به من آرامش داد تا تفکر کنم، تا تامل کنم، تا بخوانم و بدانم آنچه را باید. فضایی که تا پیش از آن وجود نداشت. سایه‌ای آرام‌بخش، جایگزین آفتابی سوزان بود که التهاب و هیجان را بیشتر می‌طلبید. شور را بر شعور ارجح می‌دید!

اما از دوم‌خرداد به بعد، خیلی چیزها مثل سابق نبود. تمام آن تغییرات، نه بواسطه رفتن یک نفر و آمدن دیگری، بلکه بواسطه جایگزینی جریانی با جریان دیگر بود که گویا ادبیاتی جدید داشت، افکاری جدید داشت، رفتار و گفتاری جدید داشت. تجددی که برای خیلی ها جذاب بود، حتی برای من و امثال من که با ادبیاتی مشهور به ادبیات دفاع مقدس رشد یافته بودیم. ادبیاتی که شاید بسیاری از آن اعمال و افکار و گفتار را بر نمی‌تافت. تفکری که از اصل خود دور افتاده و در دست عده‌ای مصادره به مطلوب شده بود. همه چیز آنطور گفته می‌شد که خود می‌خواستند نه آنطور که به واقع باید طرح می‌شد. فراوان پیش می‌آمد که بی اندیشه به آخرت و عاقبت، حقیقت را قربانی مصلحت می‌کردند. شاید بتوان یکی از بزرگترین دلائل گرایش به اصلاحات را وجود چنین فضایی دانست. بماند که امروز نیز همان تفکر(بازتولید شده و به توان رسیده) مجدداً سوار بر قدرت است و کماکان، اشتباهات گذشته را تکرار می‌کند، پر ادعا و بدون توجه به خدا، دین خدا و خلق خدا!

به نظر می‌رسد اینبار با به قدرت رسیدن جریانی که خود را اصولگرا قلمداد می‌کند، کشور چه از بعد داخلی و چه از بعد خارجی، در معرض خطر بزرگتری نسبت به قبل قرار دارد. موارد فراوانی بر این مدعا صحه می‌گذارد که از آن جمله، سو رفتار و تزلزل در آرا و نظرات بین المللی، تلاش بی شائبه برای حذف کامل جریان رقیب و یکدست کردن کشور، ایجاد بستر مناسب برای پرورش باندهای فاسد اقتصادی در درون دولت و مواردی از این دست را می‌توان نام برد. حتی گاهی مشاهده می‌شود این جریان در تلاش است هم‌طیف‌های معتدل خود را نیز از گردونه قدرت خارج کند. البته گمان می‌کنم در صورت موفقیت در جبهه اول، اصولگرایان منطقی هدف بعدی این افراد تندرو قرار خواهند گرفت.

همه این تاسف خوردن‌ها وقتی بیشتر می‌شود که چشم عاقل و به دور از تعصب، سیر تزلزل اقتصادی، رفاهی، ورزشی، سیاسی، بین‌المللی و . . . نظاره می‌کند و جز سوختن و نهایتاً سخن گفتن، کاری از وی ساخته نیست. بماند که در موارد متعددی، سخن گفتن هم هزینه‌هایی همچون حبس، جریمه نقدی و . . . داشته است. البته این خود مصداق فقدان آزادی و نغض قانون اساسی، در فصل حقوق ملت است.

علی هذا، بر من و امثال من وظیفه‌ای سنگین‌تر است که مانع از سکوتمان می‌شود. این وظیفه را پدرم، همان زمان که شروع به جنگیدن کرد برایم به ارث گذاشت. او با جنگیدن خود به من آموخت در مقابل ظلم و ستم و بی عدالتی باید جنگید و با شهادتش به من آموخت در راه هدف متعالی جان باختن، خرسندی و رضایت الهی را دربر دارد. من با همین آموزه‌ها، اصلاحات را نبردی می‌بینم برای بازگرداندن مدعیان اصولگرایی، به اصول حقیقی اسلام و انقلاب. زیرا وقتی دقیق می‌شوم، پیروی از آن اصول والا دیده نمی‌شود و وقتی اصول را غایب یافتم، چطور باور کنم کسی به آنها گرایش داشته باشد؟! چطور ادعای عدالت گستری و مهرورزی دولت را باور کنم وقتی در این پنج سال، آنقدر به مردم فشار اقتصادی وارد شده که هر روز فقیر، فقیرتر و غنی، غنی‌تر می‌شود! امروز که هر سه قوه عملاً در دست یک جریان است، دیگر نمی‌توان بلف‌های فراوان سیاسی را باور کرد. چطور انتظار دارید تمام آن ادعاها را باور کنم، در حالی که دولت مدعی مبارزه با مفاسد اقتصادی، در بدنه خود از افرادی استفاده می‌کند که همچنان پرونده فساد اقتصادی آنها در قوه قضائیه مفتوح است! و اگر نبود دستور رهبری، شاید بزودی قوه قضائیه، حقایق مستوری را برملا می‌کرد.

برخی اتفاقات، مرا بر آن می‌دارد تا باور کنم اینگونه افراد، به اصول خویش هم گرایش ندارند، چه رسد به اصول انقلاب! لذا دوم‌خرداد و آن حماسه و آن تفکر را نعمتی برای این کشور و این انقلاب می‌دانم که باید آن را پاسداشت و همواره، در تلاش برای بهبود، از اشتباهات گذشته پند گرفت. حتی در این پند گرفتن، باید بر آن باشیم تا در مواردی، اصلاحات را نیز اصلاح کنیم. زیرا مقدمه هر موفقیت، می‌تواند نگاهی عمیق و نقادانه به چگونگی پیروزی‌ها و شکست‌های گذشته باشد.
حجت نظری - 2 خرداد 1389

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

مطالبه و خواست شما در جنبش سبز چیست؟

درود بر دوستان گرامی
مساله‌ای ذهنم را به خود مشغول کرده بود که به نظرم رسید با دوستان مشورت کنم، بلکه به جواب برسم؛ می‌خواهم بدانم دوستانم که عضو جنبش سبز هستند، هرکدام چه انتظار و مطالبه‌ای در ذهن دارند؟ کمی ساده‌تر: مطالبه شما در روند فعالیتهای جنبش سبز چیست؟ می‌خواهید به کجا برسید؟
پیشاپیش از پاسخ شما تشکر می‌کنم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

شايعه زلزله توسط رئيس دولت كودتا و تاثير بر يك كودك !!

در خيابان كودكي 12 ، 13 ساله را ديدم كه با زبان كودكانه، با پدر از شنيده‌هايش مي‌گفت. با همان مطلق انگاري كودكانه، بقدري محكم حرف مي‌زد كه گويي از اخبار دقيق و كاملاً موثقي سخن مي‌گويد.
مي‌گفت:((قرار است زلزله بيايد، شايد هم آمريكا مي‌خواهد به ما نگاه كند و بعد زلزله بيايد، حتماً خانه‌ها خراب مي‌شود. شايد هم خانه‌هاي خرابه را خراب كند(يحتمل منظورش خانه‌هاي فرسوده بود) مثلاً ممكن است خانه همسايه ما هم خراب شود))!!! پدر هيچ نمي‌گفت و فقط مي‌شنيد. نمي‌دانم در فكرش چه مي‌گذشت، به زندگي خود مي‌انديشيد؟ به حرفهاي فرزندش، به اخباري كه معلوم نبود از كجا آمده و تا چه اندازه صحت دارد؟ نمي‌دانم، هرچه بود و به هرچه مي‌انديشيد، هيچ نگفت و فقط شنفت!
من هم به زبان هيچ اما در انديشه، با خود گفتم؛ اين اخبار از كجا به اين كودك رسيده؟ اولين جايي كه به ذهنم رسيد، مدرسه بود. يا از طريق دوستان و يا يك معلم بي‌مسوليت! حالا آنها اين شايعات را از كجا آورده بودند؟ احتمالاً مستقيم و يا غير مستقيم از رسانه ميلي! اين احتمال نيز دور از ذهن نبود كه كودك، خود با ديدن اخبار و يا ساير برنامه‌هاي رسانه ميلي، از اين اراجيف آگاهي يافته و ناخواسته، به شايعات كودتاچيان دامن مي‌زند!
به هر ترتيب، اين را مي‌توان از مصاديق بارز استفاده ابزاري از مخاطب ناآگاه بشمار آورد! بنده بارها شاهد چنين جنايات هولناكي بوده‌ام. جنايت فقط جرم و جنحه و تخلف نيست. به عقيده من، جنايات فكري، نسلي و يا نسلهايي را از بين مي‌برد! لااقل آنها را فلج مي‌كند و از رسيدن به كمال مطلوب تا حد زيادي بازمي‌دارد. اينجاست كه شهيد بهشتي مي‌فرمايد((گناه بي‌سوادي مردم، به دوش دولتهايي‌ست كه از آن بي‌سوادي سود مي‌برند))
حال وظيفه ما، بيشتر برايمان آشكار مي‌شود. وظيفه قشر دانشگاهي، وظيفه قشر فرهنگي، وظيفه روزنامه‌نگاران و بطور كلي، هر طيف و گروه و صنفي كه مي‌تواند بر كسري از جامعه اثر گذار باشد. امروز از بزرگترين وظايف ما آگاهي بخشي، براي رهايي از چنگال دهشتناك ديكتاتوري‌ست. همانطور كه دكتر شريعتي فرمود((بخوان و بخوان و بخوان)) و حقير نيز عرض مي‌كنم، بنويس و بنويس و بنويس! باشد كه شاهد روزي بدون ديكتاتور، در اين دنياي فاني باشيم. به اميد آن روز
پي نوشت :
از همه عزيزان، بابت تاخير طولاني پوذش مي‌طلبم. علل زيادي در بين است كه يكي از آنها، دسترسي بسيار كم بنده به كامپيوتر، در اين مدت بوده‌است. يكي ديگر هم فيلتر شدن بلاگر كه كار را بسيار سخت كرده اما علي‌رغم همه سختي‌ها، نمي‌تواند مارا از نوشتن بازدارد! و دلايل ديگر . . . باز هم عذر تقصير بابت تاخير

۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

khovardad3..blogspot.com

نه! مثل اينكه اشتباه شد! ظاهراً فقط همون ISP مارو از فيلتر درآورده بود! بازهم با خورداد3 در خدمتم http://khovardad3.blogspot.com

خورداد دوباره آمد

مثل اینکه رفع فیلتر شده ها !!! جریان چیه؟؟

۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

چند عکس از بنده

انتخابات ریاست جمهوری 88

انتخابات ریاست جمهوری 88

عکس پدر و عکس من
عکس پدر و عکس من

کافی شاپ !
 کافی شاپ