۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه

همه به دنبال همه چیز الا امام موسی!

به مناسبت 14 خرداد، سال‌روز میلاد امام موسی صدر
بیش از 32سال از ربوده شدن امام موسی صدر توسط معمر قذافی می‌گذرد. طی این 32سال، متاسفانه در هیچ‌یک از دولت‌های ایران، غیر از دولت موقت، اراده‌ای موثر مبنی بر پی‌گیری وضعیت و طلب آزادی ایشان وجود نداشته است. حتی ملیت و اصالت ایرانی این عالم شیعه نیز موجب نشد تا ایران، از حق خود در استفاده از حمایت دیپلماتیک بهره جوید. شاید بتوان دو موضوع عمده را علت این وادادگی عنوان داشت.
نخست آنکه براساس برخی شواهد ردپای بعضی اتباع ایرانی، در تراژدی ربوده شدن امام موسی صدر برداشت می‌شود. بنابراین احتمال آن می‌رود که برخی اشخاص، از هراس ظهور و بروز رازهای سر به مهر این پرونده، از هیچ‌گونه تلاش برای جلوگیری از آشکار شدن اصل ماجرا دریغ نداشته‌اند. از داخل، صاحبان قدرت را به عدم پی‌گیری(با هر توجیهی) مجاب نموده‌اند و از خارج، لبنان و لیبی را به دیگر گونه از موضوع دور داشته‌اند.
دومین دلیل، وجود ارتباط حسنه و پایدار میان دو حکومت ایران و لیبی، طی سال‌های اسارت امام صدر است. لیبی را میتوان از نخستین متحدان جمهوری اسلامی ایران دانست که در دوران جنگ تحمیلی، مراودات خاصی با ایران داشته. فارغ از ارتباط حسنه‌ی همه‌ی دولت‌های جمهوری اسلامی(غیر از دولت موقت) دو دولت، ارتباطی به مراتب صمیمانه‌تر نسبت به سایر دولت‌ها، با معمر قذافی برقرار نمودند. البته دوران حساس و پرخطر جنگ، دولت‌مردان را ناچار به برخی ارتباط‌های خواسته یا ناخواسته می‌کرد اما، دقیق‌تر که بنگریم، شاید بتوان سوای موقعیت خاص زمانی کشور، علت یا علت‌های دیگر نیز یافت. محمود احمدی نژاد نیز دیگر رییس جمهور ایران است که شخصن با قذافی دیدار داشته و شباهت‌های فراوانی که در دیدگاه‌ این دو وجود دارد، می‌تواند به روشن‌تر شدن انگیزه ارتباط یاری رساند. گویی شباهت افکار موجب نزدیکی هرچه بیشتر انسان‌ها می‌گردد. ماه‌های اخیر اما شرایط را به گونه‌ای دیگر رقم زد. پس از آن‌که در پی تحرکات آزادی‌خواهانه مردمی منطقه، مردم لیبی نیز از جمله غیور مردمی بودند که با اعتراض، وجود خود را به اثبات رسانیدند. ناگهان روی‌کرد ایران در قبال لیبی با چرخشی 180 درجه مواجه شد. اما شرایط هرگونه تغییر یابد، هر تفکر بی‌تعصب و منصفی این حقیقت را می‌پذیرد که موضع فعلی، آغوش سابق را نفی نمی‌سازد.
سوای این دو علت کلی و اصلی، دو علت دیگر را نیز می‌توان برشمرد. نخست خانواده امام و دیگری دوست‌داران ایشان!
متاسفانه خانواده همواره از ترس مرگ تن به خودکشی داده است. در تمام سال‌های اسارت، سیاست مداوم فرزندان و نزدیکان امام، تعامل و سازش بوده با ارباب قدرت، در لوای شعار "سازش هرگز"! از هراس زنده باز نگشتن امام، ترجیح دادند امام باز نگردد! ترجیحی بلا مرجح . . . شاید نیت از انجام برخی رفتارها، رسیدن به شرایط جاری نباشد اما، در عمل، کار را به همین نقطه رسانیده است.
دوست داران امام نیز هر یک فرمانروای قلمرو خویش‌اند! خود را امام شناس بلامنازع دانسته و معتقدند بهترین و تنها صلاح، همان است که خود تشخیص می‌دهند. شاید این قلم نیز مبتلا به همین ایراد باشد اما، تا امروز مصلحت را دیگران تشخیص داده‌اند و حاصل آن مصلحت اندیشی‌ها وضع موجود است! شاید با تفکری از نوع تفکر این قلم، می‌شد اوضاع متفاوتی را شاهد باشیم.
همه این غر و نق‌ها، نمی‌تواند نتیجه‌ای جز یک واقعیت داشته باشد؛ امام موسی صدر تنهاترین پیشواست! امامی که از رهبری مسلمین تنها نام امامت به دوش می‌کشد! امامی که کمتر کسی در پی‌گیری سرنوشت یا اندیشه‌اش خود را نادیده گرفت. از میان تمام فعالیت‌های خالص و ناخالص، این امام مظلوم ما بود که بهره‌ای از هیچ‌یک نبرد. در طول این 32سال فعالیت‌های فراوان فکری، میدانی و از نوع این‌ها را شاهد بوده‌ایم اما به جرات می‌توان گفت، هیچ‌کدام، گامی مناسب در روشن‌تر شدن ماجرا را نتیجه نداد. هرچند در یک سال گذشته، به لحاظ کمی، شاهد فعالیت بیشتری بوده‌ایم اما، تا قبل از شروع بحران در لیبی، فعالیت‌ها به مراتب خالص‌تر بود و عشق در نگاه علاقه‌مندان موج می‌زد. عشقی که در این مدت کوتاه، رنگ خود را به ریای حکومتی‌ها باخته و میل به پیروزی، برق کریح شیطانی را جای‌گزین پاکی گذشته ساخته است و این میان، امام موسی تنها یک بهانه است.

۲ نظر:

  1. سلام. حجت عزیز! تنها شخصی که به لحاظ وزنه علمی و میراث مبارزه قبل از انقلاب وزنه‌ای معادل آیت‌الله «خمینی» محسوب می‌شد، آیت‌الله «منتظری» بود.البته از هر دو نظر ایشان به مراتب از آیت‌الله «خمینی» سرتر بودند. این سخنی به گزافه نیست. خاطرات ایت‌الله «منتظری» را بخوانید و شرح شکنجه‌های قبل از انقلاب را بشنوید. متوجه باشید که در تمام این زمانها آیت‌الله «خمینی» به همراه خانواده خود در تبعید بوده است. فقط تبعید نه اینکه از سلول مجاور صدای دردآور شکنجه فرزند را بشنود(شرح شکنجه نمودن محمد منتظری در سلول مجاور اقامت آیت‌الله منتظری).ازنقطه نظر علمی نیز دوست و دشمن به ارزش‌های بی‌نظیر آن مرحوم در سایه حافظه، ذکاوت، و هوش سرشار، به علاوه برنامه ریزی دقیق برای استفاده از تمام وقت در بدترین شرایط(آموختن زبان انگلیسی در زندان توسط دکتر پیمان در قبال آموختن فلسفه به ایشان)، اعتراف می‌نمایند. با اینهمه آن مرحوم توسط هیچ‌یک از فرزندان و نوه‌های آیت‌الله «خمینی» تحمل نشد و اکنون نیز تحمل نمی‌شود.حسن خمینی که اتفاقا از بقیه فررندان روح‌الله بهتر است، مهم‌ترین دغدغه‌اش اینست که با پسوند «خمینی» خطاب شود.(تذکر ایشان به سردار نجار 14 خرداد سال گذشته) با این دلایل به نظر بنده که بانظر اکبر اعلمی منطبق است دولت امروز بیشترین قرابت را با آرای ایت‌الله «خمینی» دارد. دولت‌های قبلی نیز هر کدام با درجات مختلف با نظر و رای آیت‌الله «خمینی» منطبق بوده‌اند الا دولت موقت. الا مهندس سحابی. الا ابراهیم یزدی. الا مهندس بازرگان و... و بزرگترین افتخار هاشمی و خاتمی و کروبی این بوده است که به نفع آیت‌الله «خمینی» با اینها مبارزه نموده‌اند. تمام پیام‌های تسلیت امروز اینها بر مرگ مهندس سحابی مظلوم دروغ است. البته اگر مهدی کروبی پیام بدهد دروغ نیست چون سیاهی تفکر بنیانگذار را تجربه نموده‌است. با اینهمه توقع داری دل اینها بر سرنوشت کسی بسوزد که از همه نظر بر حتی منتظری هم سر بوده‌است؟

    پاسخحذف
  2. علی آقا کاملن با شما موافقم، اما چه کنم، درد دارم و درمان نمی یابم، لاجرم می نگارم بل‌که تسکین یابم

    پاسخحذف