نامه بنده با صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه؛
فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا
حضرت آیت الله آملی لاریجانی
سلام علیکم؛
چندیست در نظر دارم از جهت وظیفه یا در بدترین حالت، از جهت رفع تکلیف و آرامش دل، مواردی را با شما باز گویم. سالگشت فاجعه 18تیر را از آن سو مناسب یافتم که ظلمی که در این روز بر فرزندان این ملک رفته، هرگز از فکر و جان ایران و ایرانیان برون نخواهد شد. بسیار مادرانی که عزادار یا دل چرکین شدند و بر شمار این مادران، در سالهای پس از 78 نیز بیش و کم افزون شد. بماند، غرض توضیح واضحات و بازگویی اتفاقات 78 و 88 نیست. همچنین، در آستانه چهلامین روز درگذشت مرحوم عزت الله سحابی هستیم که در ادامه، بخشی از عرض بنده پیرامون مراسم تشییع و کشته شدن فرزند آن بزرگوار خواهد بود.
حضرت آیت الله
به گمان بنده، شما انسانی دینمدار و شریعت محور هستید. لذا جا دارد از منظر شریعت تذکراتی خدمتتان عرض کنم. خود بهتر میدانید که دنیا دار مکافات است. شاید شنیدهاید «هرچه کنی کشت همان بدروی، کار بد و نیک چو کوه و صداست» و اعمال نهتنها در آخرت، که در دنیا نیز گریبان خواهد گرفت. پس آنگونه که شایسته بندهگان خداست با آنها رفتار کنید. از خالق هستی بهراسید و برای وی شریک قایل نشوید. این شریک میتواند مقام، مال، شخص یا هر چیز دیگر باشد. به طور خاص، هیچ یک از این مثالها مقصود بنده نیست. تنها از جهت برشمردن برخی موارد عرض کردم.
ریاست محترم دستگاه قضایی کشور
اتفاقاتی در این ملک اسلامی رخ داده و میدهد که گاهی تن مردهگان را در گور و تن زندهگان را حتا در پیله معذوریتها میلرزاند. فجایعی که برخی مستقیم و برخی غیر مستقیم به دستگاه قضایی کشور مرتبط است. از جمله در هفتههای گذشته، جنایتهایی از برخی ماموران دولتی شاهد بودهایم که در هیچ جای دنیا نظیر آن یافت نمیشود! کشته شدن یک دختر در مراسم تشییع جنازه پدر، از جمله عجایبیست که گویا تنها دولت مردان ما افتخار به وجود آوردنش را یدک میکشند.
در دنباله، بی اعتنایی نسبت به پیگیری علت واقعی مرگ هاله سحابی، موجب اعتصاب غذای هدی صابر شد. متانت و صبر صابر نیز حدی داشت، آنگونه که نتوانست در برابر جنایت آشکار سکوت کند. شاید مسوولان زندان، از حضور طولانی صابر در زندان به ستوه آمده بودند که وی را چند ساعت پس از آن که میباید، نزد پزشک بردند. شاید این حدس، دور از واقعیت باشد. قضاوت سخت است زیرا ابهام و ناگفته فراوان است. اما تنها نکته واضح، پاسخگو نبودن تمامی مسوولان امر است. در عجبم که آقایان علما را چه میشود؟! کسانی که یک تار بیرون افتاده یک دختر، دریای غیرتشان را متلاطم میکند و فریاد سر میدهند که واویلا، چرا در مملکت اسلامی با زنان بدحجاب برخورد نمیشود! در عجبم که چهگونه میتوانند در مملکت اسلامی ظلم را دیده و تاب بیاورند؟ چرا این دریا ناگهان خشک میشود؟ نکند حجاب دنیا، پرده بر دیدهگان و گوشهای برخی افکنده باشد. شاید مشاهدات مردم، با آن چه علما میبینند متفاوت است، شاید هم خیر. اما با تمام این گمانها، بعضی فریادها بلندتر از آناند که شنیده نشوند!
جناب آقای لاریجانی
چهگونه برخی در مملکت اسلامی، تجاوز را تاب میآورند؟ چهگونه است که در خمینی شهر، کاشمر و گلستان، به این راحتا به ناموس مسلمان تجاوز میشود اما ارادهای آشکار برای مقابله با عاملان آن مشاهده نمیگردد؟ در تجاوز خمینی شهر، در میان تجاوز شوندهگان، یک دختر 12 ساله و یک زن باردار نیز حضور داشتند. به واقع گمان میکنید میتوانید در دنیا یا آخرت، پاسخگوی این اتفاقات باشید؟ غالب مواضع مطرح شده از تریبونهای رسمی کشور، این تصور را به ذهن میرساند که نهادهای مسوول، چندان رغبتی برای پیگرد عاملان و پیگیری وضعیت بزهدیدهها ندارند. شاید از آنجهت که تصور میکنند ترس از تجاوز، موجب برچیده شدن بد حجابی خواهد گشت. برخی بهانه میکنند که در این تجاوزها، تقصیر بر گردن تجاوز شونده است که با ظاهر یا عمل خویش این امکان را فراهم میسازد! نمیدانم این تفکر، در صورت صحت ماجرای استخر صدف، حمله عدهای اوباش به استخر بانوان را چهگونه توجیه میکند؟! در استخر هم زنان بد حجاب، موجب تحریک مردان شدند؟ بدانید که رخدادهای اینچنینی، در طولانی مدت، ریشه حجاب خواهد خشکاند. گویا سایه انجمن ظاله حجتیه، بر کشور سیطره یافته که برخی افراد در برابر فساد، تکانی چندان به خود نمیدهند! خود بهتر میدانید که شما مسوول بازگرداندن امنیتی هستید که از جامعه رخت بربسته است.
مولا علی(ع) میفرماید: «چهار چیز نشانه اضمحلال و سقوط دولتهاست؛ نخست ضایع کردن اصول، دوم تمسک به فروع، سوم پیش انداختن فرومایهگان و چهارم پس راندن فرزانهگان» پر واضح است که دولت در منظور ایشان، در معنای عام به کار رفته، یعنی غرض حکومت است.
جناب آیت الله
بیگمان 22خرداد 88 نقطه چرخشی بود برای مردم ایران که بسیاری مرزها و صفها را شفاف و آشکار ساخت. تمیز میان همراه و همکلام مردم و مخالف یا دشمن مردم بسیار آسان شد. پردهها کنار رفت و برخی اثبات کردند بهدنبال منافع و موقعیت خویش، حاضر اند خیلی چیزها و خیلی کسان را قربانی کنند. فراوان فرزندان این مملکت که به ناچار، بهترین سالهای عمر خویش را، تنها به دلیل داشتن عقیده و اندیشهای دیگر، با آنچه صاحبان قدرت طلب میکردند، پشت میلههای زندان سپری میکنند. عدهای نیز حضور در سلول غربت را بر حبس در زندان وطن ترجیح دادند. اما جناب لاریجانی، تاکنون از خویش پرسیدهاید مصداق واقعی "فبشر عباد الذین یستمعون القول، فیتبعون احسنه" کجا و چه وقت محقق میگردد؟ تصور نمیکنید این آیه به نوعی بر آزادی بیان و عقیده دلالت دارد؟ آزادی عقیده، جز وجود و ابراز اندیشههای متضاد نیست. تنها زمانی میشود همه قولها را شنید و بهترین را انتخاب نمود که اجازه ابراز همه قولها، با تضمین امنیت پس از بیان، از سوی حکومت داده شود. مبرهن است، آنکه به حقانیت عقیده خویش، با استدلال و منطق ایمان دارد، از بروز اندیشههای مخالف هراسی نخواهد داشت.
این روزها، کسانی پشت میلههای زندان یا دیوار منزل، روز را در حبس به شب میرسانند که شاید تا چند سال پیش، اگر کسی ابروی بالای چشمشان را نشان میداد، به بدترین شکل مورد خشم و غضب دستگاهها و نهادها قرار میگرفت. کسانی که نه فقط فرزندان ایران عزیز که فرزندان این انقلاب نیز حساب میگردند. گویا "انقلاب فرزندان خود را میخورد" برای انقلاب سیری ناپذیر ما نیز صادق است. انقلابی که همچنان در حال بلعیدن فرزندان خویش است. حقیر بر این اندیشهام که اشکال از فرزندان نیست که بزرگ و بزرگتر شدهاند. اشکال را در این انقلاب میدانم که در رشد و روزآمدی، از فرزندان خویش جا ماند. این روزها افرادی پیشانی انقلاب ما تلقی میشوند که همه خوبیها را به حساب خویش و تمام کاستیها را به حساب امام زمان(عج) میگذارند! دلم برای مظلومیت امام زمان(عج) میسوزد وقتی کسی در تقابل با نقصی، میگوید "مملکت امام زمان است دیگر". شما حتا برای ستاندن حق امام عصر نیز قصور داشتهاید.
جناب لاریجانی
کسانی این روزها از حقوق اولیه انسانی محروم ماندهاند که برخیشان سابقه انقلابی و پس از انقلابیشان از شما و برادرانتان(که همهگی از مقامات ارشد این نظام هستید) درخشانتر بوده است. کسانی که برای این مرز و بوم گاه با جان خویش و گاه با عزیزان خویش، جاده صاف کردهاند و پله رشد و ترقی عدهای دیگر شدند. مهدی کروبی، در مقطعی در رویارویی با رژیم ستم شاهی، جان در کف گرفت و جنگید، در مقطعی دیگر فرزندان خویش را به دفاع از میهن، در برابر رژیم بعث عراق فرستاد. هم پیش از انقلاب با قهر حکومت مواجه گشت و هم پس از انقلاب، با وجود خدمات فراوان، عرصه به گونهای بر وی و خانوادهاش تنگ شد که فرزند جانبازش، حتا برای معالجعه حق خروج از کشور را ندارد! جانبازی که برای حفظ امنیت و صلابت این خاک، از راه رفتن بر روی دو پا محروم است.
میرحسین موسوی، در دوران جنگ، چنان با قدرت بر بحرانها فایق آمد که امام(ره) بقا و حمایت از ایشان را بر خیلی دیگر از اطرافیان ترجیح میداد. چه در ماجرای مجلس وقت و چه در ماجرای اختلاف ریاست جمهوری با نخست وزیر، همواره حضرت امام در مقام پشتیبانی از این بزرگ مرد بر آمد. بزرگ مردی که پس از سالها، با دیدن رنج و دردهای مردم، سکوت خود را شکست و شاید به نوعی، به فرموده معصوم، زندگی در حد اضعف مردم را برگزید. امروز میرحسین نیز هم چون بسیاری از مردم ایران در رنج، روز میگذراند.
از رهبران جنبش اعتراضی ملت ایران که بگذریم، جا دارد هرچند کوچک و کلی، اشارهای به سایر زندانیان نیز داشته باشم. متاسفانه شمار این عزیزان به قدری زیاد است که نام بردن از هر یک و از قلم انداختن دیگری، ممکن است موجب اجحاف در حقی شود. همان طور که میدانید، برخی از زندانیان عقیدتی که پس از اتفاقات سال88 بازداشت شدند، تا به امروز، حتا 1ساعت از مرخصی استفاده ننمودهاند. برخی عزیزان، ماههاست از حقوقی همچون تماس تلفنی یا ملاقات حضوری محروم اند. پیش آمده که کسی مورد ضرب و شتم قرار گرفته، پس از طرح شکایت، خود به سلول انفرادی منتقل شده است! بیمار را از پزشک و خدمات پزشکی محروم میدارند. اینها حق مردمی نیست که بنا بود رفاه و امنیت و آسایش، در راستای تعالیم اسلام عزیز، زندگیشان را دگرگون سازد. پیام و آرمان انقلاب اسلامی این نبود. درخواست دارم در آستانه میلاد منجی عالم بشریت، رحمت اسلام شامل حال عزیزانمان گردد. حرمت خون شهدای شریف این مرز و بوم را کفیل و ضامن این آزادیها بدانید.
آقای لاریجانی
گفتههای بالا، تردیدی پیش میآورد که در دو فرض میتوان بررسی نمود. یا قوه قضایی کشور از استقلال تصریح شده در قانون اساسی (اصل57 و اصل156) دور افتاده، یا اراده دستگاه قضا بر برخی بی قانونیها شکل گرفته است. تحقق هریک از این دو فرض، مرگ جمهوریت را در نظام اسلامی به اثبات میرساند. چه آنکه در فرض اول، برخی قضات با پذیرفتن توصیه از مقام بالاتر یا نهاد یا فردی، حکم به آن چه نباید داده باشند، چه آنکه در یقین دیگر، برخی از دادگاهها خلاف قانون اساسی(اصل168)، غیرعلنی برگزار شدند. آیین دادرسی به طور کامل برای آنها اجرا نشد و شاید همه اینها، در قصوری بزرگتر از قوه قضاییه نهفته باشد. عدم ارایه لایحه برای تصویب قانون عادی با محتوای "تعریف جرم سیاسی"، "نحوه انتخاب، شرایط و اختیارات هیات منصفه" در خصوص جرمهای سیاسی و مطبوعاتی، اشکالی بزرگ و غیر قابل گذشت است که دستگاه قضا طی سالهای متمادی، تمایلی به وجود آن نداشته است.
امید دارم این عرایض را بدون پیش زمینه خوانده و ترتیب اثر دهید. پیشاپیش از پیگیری و عنایت ویژه به این گفتهها تشکر کرده و تقاضا دارم صحبتهای حقیر را نه غرض سیاسی بدانید، نه توطئه و تمایل برای تشویش و تبانی، بلکه تمام این درددلها را از جهت وظیفه شرعی و قانونی خویش به شما عرضه داشتم. اصل هشتم قانون اساسی و آیاتی از قرآن مجید، از جمله آیه 72 سوره توبه، به این قلم اجازه سکوت نمیدهند. اگر نکتهای را لازم به توضیح یافتید، با واسطه و از طریق بازجو وارد نشوید، شاید استدلالهای این جانب، شما را قانع کند. امیدوارم
با احترام و تمنای مجدد جهت پیگیری
حجت(بشیر) نظری فرزند سردار شهید حجت نظری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر