حضرت حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی
سلام علیکم؛
صحبت فراوان با شما دارم. صحبت سالهای گذشته و پیشرو که برخی شایستهی بازگویی و برخی نیز جایگاهی بی مایهتر از آن دارند که واگویه گردند. درددلهایی از آنچه شاید به گوشتان رسیده و شاید خیر. شاید این مطالب توان عبور از دژ اطرافیان شما را نداشته و در گلچین مطالب رسیده به حضرتعالی، به نوعی دستخوش تغییر یا حذف گشتهاند.
جناب آقای خاتمی
گهگاه مطالبی به نام شما منتشر میشود که از سویی کیهان و از دیگر سو برخی هواداران جنبش سبز را به تب و تاب میاندازد. کیهان از آن جهت که تصور میکند باید کوچکترین تحرک در منتقدان و مخالفان را در نطفه خفه کند و مردم از آن جهت که بیمناک میشوند و هراسان. ترسان از ارادهای که شاید به دنبال بقای حیات سیاسی شخص یا گروهی خاص، بر سر منافع عمومی پای میز مذاکره(معامله) بنشیند. بنده به شخصه بعید میدانم غرض حضرتعالی از برخی صحبتها، تمایل به گفتگو با حکومت باشد. زیرا شما را عاقلتر از آن یافتهام که فریب عمروعاصها به این راحتا اثرگذار افتد. واضح و مبرهن است که شرط نخست و لازم برای مذاکره، رسمیت داشتن جایگاه هر یک از طرفین در نگاه دیگریست. در شرایطی که حکومت به انحای گوناگون، سعی در پایان یافته جلوه دادن جنبش اعتراضی مردم ایران دارد، حتا اندیشهی مذاکره نیز کاری بیهوده مینماید. ضمن اینکه در این شرایط، مذاکره کننده از سوی مردم، باید حساب قطره قطرهی خونهای ریخته شده و ثانیه ثانیهی عمر تلف شده فرزندان این ملک در زندان و نیز سرمایههای هدر رفتهی مادی و معنوی میهن عزیز را در ذهن داشته باشد تا خدای ناکرده، بیم تبانی نرود. البته این مهم از عهدهی هرکسی بر نمیآید.
آقای خاتمی
صحبت از انتخابات، آن هم در فضایی که فراوان عزیزان ملت با خون یا عمر خود، برای احقاق حق و استقرار تفکر خویش در جامعه، هزینهها پرداختهاند، کاری پسندیده نیست. بنده از نزدیک نظر حضرتعالی را در خصوص شرکت یا عدم شرکت در انتخابات شنیدهام. لذا معتقدم خبر منتشر شده از سامانهی شخصی شما، یک بداخلاقی سیاسی و رفتاری فریبکارانه است. نمیدانم این بداخلاقی را باید پای شما نوشت یا اطرافیان، اما در هر صورت مسوولیت از گردن شما برداشته نیست. هنگامی که شما به صراحت از عدم شرکت در انتخابات سخن میگویید، یا به گفتههای خویش اعتقاد دارید یا خیر. اگر با اعتقاد اعلام موضع نمودید، چرا خبر منتشر شده، با بحثهای طرح شده در تضاد بود؟ اگر به موارد مطرح شده در جلسه اعتقاد نداشتید و گفتید، فکر نمی کنید شعور حضار را به سخره گرفتید؟ آیا این کار را توهین به میهمانان خود نمیدانید؟
آب در آسیابی نریزید که موجب فخر فروشی دشمنان ملت گردد. بارها و بارها شاهد بودهایم که برخی، حضور ملت در پای صندوق رای(به خصوص برای سالهای 84 و 88) را ضمن ابراز خوشنودی و شعف، به پای خویش ریختهاند. نکند رفتاری کنید که تنور انتخابات ناسالم را گرم کرده و روزی در سالهای آتی، شرکت در انتخابات 90 را نیز همچون شرکت در انتخابات 84 اشتباه بدانید. تجربه نشان میدهد برخی اصلاحطلبان، چندان به پیش شرطهای خود وقعی ننهاده و در صورت عدم تحقق شرطهای خود نیز، ممکن است در انتخابات ناسالم شرکت نمایند! البته پس از شرکت، هایوهویها برقرار است. بنده، با توجه به فضای موجود، معتقدم انتخابات سالم و آزاد، آرزویی دست نیافتنی و بسیار دور است. بیتردید، پس از انتخابات 90 هم شبهه در برگزاری آن مطرح میشود و با تمام تجربیات گذشته، فضای حاضر و پیشرو، حتا صحبت از شرکت در انتخابات کاری عقلانی نمینماید. در شرایطی که ارباب قدرت، مست و غره از سرکوب و کنترل به هر شیوه ممکن است، لزومی در دادن امتیازاتی از جمله انتخابات سالم و آزاد به ملت نمیبیند! خواهش میکنم بیش از این، اعتبار خود و جناح متبوعتان را در نگاه جامعه تخریب نکنید.
نمیتوانم تصور کنم که نگاه اقتدارگرا، تن به برگزاری انتخابات آزاد بدهد، اما سوال بنده این است که اگر انتخابات آزاد شود، به همین راحتا همهی گذشته و حال را فراموش میکنید و آهنگ انتخابات سر میدهید؟ شاید شما و اطرافیانتان از آن زمره افراد باشید که عمر و بقای خویش را در انتخابات ببینید، همانطور که خیلیها در هفتههای گذشته پس از مدتها زبان گشوده و در خصوص انتخابات و مسایل مربوط به آن اظهارنظر میکنند. کسانی که دو سال و چند ماه گذشته را در خواب زمستانی سپری کردهاند! سوال اساسیتر این است که بر فرض، بیشتر کرسیهای مجلس از چنگال اقتدارگرایان بیرون آید و به نمایندگان واقعی مردم برسد، ریاست جمهوری نیز همچنین. با تمام این فرضهای محال تصور میکنید کاری از پیش میرود؟ تردید نکنید این مجلس خیالی نیز، همچون مجلس ششم در تصویب کوچکترین شعارها ناتوان خواهد بود . . .
جناب آقای خاتمی
چهگونه میتوان چشم بر گذشته بست و بیتوجه به تجربهی گذشته، از آینده سخن گفت؟ ممکن است همانطور که پیشتر خواسته بودید، یک یا چند نفر از خون عزیزان خود بگذرند، اما چهگونه میشود از سلب آزادیهای اولیه، که دایرهی شمول آن کل جامعه را در بر میگیرد گذشت نمود؟ آیا میشود شکستن کمر جامعه، زیر بار تحریمهای فراوان جهانی را نادیده انگاشت و بیمهابا و دستپاچه، از آینده سخن گفت؟ آیا میشود جنایاتی که ضمن تخریب نام مقدس اسلام، ملت ایران را از درون پوسانده است فراموش کرد؟ آیا میشود تولید بنزین زیانبار، به بهانه خودکفایی و ایستادهگی در مقابل تحریم را نادیده گرفت؟ آیا می شود از عقب ماندن کشور از پیشرفت چشم پوشید؟ برخی از این ظلمها نه فقط در حق شما و من، که در حق نسل آینده ایران روا شدهاند. گذشت زیباست، اما در برخی موارد نمیتوان گذشت نمود.
آقای خاتمی
این گفتهها تنها بخشی از دردهایی است که دلم را میفشارد. حیف میدانم که تنها به نق زدن و گلایه اکتفا نموده و فقط نفی کنم. لازم و وظیفه میدانم آنچه در نظرم صحیح میآید، به عنوان پیشنهاد خدمتتان عرض کنم. نخست خواهش میکنم تکلیف خود را با خود، ملت و به خصوص با اطرافیان خویش روشن سازید. گویی نفوذ اطرافیان بر شما، به قدری زیاد است که صحبتهای علنی شما را نیز آنگونه که خود مصلحت بدانند باز میگویند. خواهش دارم در صدد اصلاح این ردیف اصلاحطلبان یا اصلاح مفهوم اصلاحطلبی برآیید!
دیگر آنکه از نظر بنده، لازم نیست شما به عنوان یک همراه با نفوذ در جنبش سبز(بخش اصلاحطلب آن) وارد کنشها و درگیریهای سیاسی شوید. بنده معتقدم برای استفادهی صحیح از نفوذ خود در بخشی از جنبش، بد نیست بدون حاشیه و شفاف، مطالبات مردم را طرح کنید و از دعوای سیاسی با حکومت بپرهیزید. مطالباتی از جنس آنچه مردم میگویند و میخواهند. چیزهایی را طرح کنید که نیاز مردم و غالب جامعه باشد نه خواستههای سیاسی صرف که خوش آیند عدهای محدود و محصور باشد. دعوای سیاسی را بگذارید برای کنش گران. شما میتوانید نقش یک ایدئولوگ یا یک رهبر را برای منتقدین و معترضین ایفا نمایید اما این مهم، شرایط و صفاتی خاص میطلبد. از جمله آنکه نباید تمام جامعه را در کسانی ببینید که از گروه یا تفکری خاص، با شما دیدار میکنند یا به شما خبر یا مشورت میرسانند. این افراد، تنها بخشی از جامعه هستند که به هر دلیلی امکان ملاقات یا ارتباط با شما برایشان فراهم است. شاید غالب جامعه، نگاهی متفاوت داشته باشد. غرض توضیح خصایص یک رهبر نبود، تنها اشارهای مختصر به یک معضل داشتم.
در پایان جا دارد عرض کنم، عدهای که خود توان عرض اندام و جولان نداشته باشند، با پیش انداختن و اسطورهسازی کسی که زمینهی بت شدن داشته باشد، سعی میکنند از جایگاه و سیطرهی بت، استفادهی خویش را ببرند! بازیچه دست این تفکر نشوید که خطری به مراتب بزرگ تر و عمیق تر از نگاه بنیادگرایانه بر جای خواهد نهاد. اگر چنین شود، شاید هیزم آشتی شوید که بالهای ایران را بسوزید! این سطور را در حالی با شما باز گفتم که میدانم در صورت انتشار، باید منتظر آماج حملات "شریعتمداری"های اصلاحطلب باشم! اما در راه عقیده، این را نیز به جان میخرم.
شاد باشید و سربلند
حجت نظری 5/5/1390
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر