۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

رد پای آیت‌الله خامنه‌ای در جبهه پایداری!

لازم به ذکر است این یادداشت برای برخی سایت‌ها ارسال شده که هیچ یک از سایت‌های دانشجو نیوز، ادوار نیوز، کلمه و حتی روز آن لاین حاضر به انتشار این مطلب نشدند؛

رد پای آیت الله . . .

مدتی پیش، اتحادی از اصولگرایان با عنوان "جبهه پایداری"، پی‌رو یک گردهمایی در بنیاد صدرا، طی بیانیه‌ای ورود خود را به جامعه سیاسی ایران اعلام نمود. این جلسه، در بنیاد حکمت صدرا برگزار شد که ریاست آن را سید محمد خامنه‌ای، برادر رهبر جمهوری اسلامی ایران بر عهده دارد. این اقدام ممکن است شاعبه حمایت رهبری از جبهه پایداری را تشدید نماید. بدان معنا که ایشان، پس از قطع امید از بازگشت احمدی‌نژاد به رویه گذشته، در تلاش برای جمع آوری اطرافیان و نیز حفظ آرای وی به نفع خود، مجمعی از هوادارن و اطرافیان احمدی‌نژاد، که هر یک به دلیلی از وی دل کنده‌اند را در یک حلقه گرد آورده است. البته برای نتیجه‌گیری و قضاوت در خصوص کمیت و کیفیت اعضای این جبهه، هنوز کمی زود به نظر می‌رسد زیرا جز بیانیه اعلام حضور، برون داد دیگری در خصوص مسایل کلان یا خرد کشور از سوی جبهه پایداری منتشر نگردیده است. هرچند در همین ابتدای کار، برخی هشدار انشعاب داده، برخی این جبهه را به کوچکی یک حزب سیاسی و برخی بزرگ‌تر از یک جبهه، که یک جناح تصور می‌کنند، اما برای قضاوت در خصوص سرانجام کار، زمان بیشتری نیاز است.

برای نمونه، می‌توان برخی اظهارنظرها در این گردهمایی را واکاوی نمود؛

محمدتقی مصباح یزدی در این خصوص بیان می‌دارد، این جبهه، «به معنای نفی و تضاد با دیگران نیست و حتا به معنای دکان دیگری نیست. چرا که در طول همه این سال‌ها، چیزی جز افترا و فحش از به وجود آمدن این دکان‌ها نصیب کسی نشده است» ! بی‌تردید جناب مصباح می‌دانند دکان به محلی اطلاق می‌شود که از آن کسب درآمد گردد! با فرض عالم بودن ایشان، باید نتیجه گرفت آقای مصباح اعتقاد دارند بساط هم‌فکران‌اش تا به امروز، مجامعی برای کسب درآمد بوده نه کارزار سیاسی برای خدمت به خلق و مملکت! به هر ترتیب، آقای مصباح معتقد است این دکان، دکان دیگری نیست؛ یعنی انشعاب بی انشعاب.

در آن سو، غلام علی حداد عادل، در بخشی از سخنان خود، ضمن ابراز نگرانی از احتمال انشعاب، از آینده‌ای «شبیه به مجلس ششم» یا چیزی به زعم ایشان«بدتر از آن» هشدار داده و گفت: «اگر دیدیم انشعاب ما باعث می‌شود که هم ما شکست بخوریم و هم آن‌هایی که با ما اختلاف سلیقه دارند شکست بخورند، نباید انشعاب کنیم.» وی هم‌چنین هشدار می‌دهد که نکند فضایی به وجود آید «که تبعات آن چیزی شبیه به مجلس ششم یا حتا بدتر از آن» شود.

در مقابل، خانم زهره الهیان، در مورد تشکیل جبهه پایداری عنوان می‌دارد این جبهه «در جهت مشارکت حداکثری و بصیرت بخشی در جامعه در انتخابات آتی مجلس تشکیل شده است» در حالی که صادق محصولی علت و انگیزه تشکیل جبهه پایداری را ایجاد یک گفتمان واحد می‌داند. محصولی ابراز می‌دارد «این جبهه، یک حزب سیاسی نیست و در واقع یک گفتمان است و تحت نظر فقهای بزرگوار فعالیت می‌کند»

به نظر می‌رسد گرداننده‌گان این به ظاهر اتحاد، هنوز خود توجیه نیستند که قرار است چه اقدام یا برون دادی داشته باشند! چرا که الهیان این اتحاد را در حد یک حزب سیاسی، با وظیفه «بصیرت بخشی در جامعه در انتخابات آتی» تنزل می‌دهد و در مقابل، محصولی جایگاه آن را در حد یک جناح سیاسی بالا می‌برد. شاید همین چندگانه گویی‌ها و اختلاف‌ها، که بی‌شک در روند اجرایی بیشتر رخ خواهد نمود، حداد عادل را بیم ناک از انشعاب می‌کند. از فحوای برخی صحبت‌ها می‌توان چنین فرض نمود که شاید یکی از علل سردرگمی عزیزان، استخوانی در گلو به نام محمود احمدی‌نژاد باشد!

از دیگر نکاتی که از پیش تاکنون، فراوان بر آن تاکید شده و در میان برخی شخصیت‌های حاضر در این گردهمایی نیز طرح شد، تلاش برای بازگرداندن احمدی‌نژاد به خیمه اصولگرایان بود. اما گویا این تمایل یک طرفه، برای آقای احمدی‌نژاد چندان محلی از اعراب ندارد. تجربه نشان داده آقای رییس، از مرشد و مراد خود برای هم‌نشینی با اصولگرایان گذر نخواهد نمود. با وجود این‌که خود نیز بر این مهم واقف گشته‌اند که احمدی‌نژاد را بازگشتی نیست، عجب دارم از این پای کوفتن! شاید از بابت شرمنده‌گی در قبال هواداران‌شان باشد. شاید

اصرار چند باره و بیش از اندازه اصولگرایان بر وجود تفاوت و تمایز میان احمدی‌نژاد و جریان انحرافی، کاری بیهوده به نظر می‌رسد. زیرا طی ماه‌های گذشته، اصولگرایان بارها تلاش کرده‌اند با این حربه، احمدی‌نژاد را از یار غارش جدا کرده و به سمت خود بکشانند. اما احمدی‌نژاد به کرات در مقابل صحبت‌ها و خواسته‌های ایشان ایستاده و در شفاف‌ترین موضع، کابینه را خط قرمز خود قلمداد کرده که بی‌شک منظور وی از کابینه، اسفندیار رحیم‌مشایی بوده است. به هر ترتیب، این موضع احمدی‌نژاد معنایی جز آن ندارد که خط قرمز او، نه مردم است، نه ایران، نه نظام و نه حتا رهبری! خط قرمز او اسفندیار رویین تن است! لذا ممکن است در حمایت از مرشد، از خیلی کسان و خیلی چیزها بگذرد.

البته به نظر می‌رسد اصرار اصولگرایان نیز از روی میل و خواست واقعی نباشد. شاید برای توجیه حمایت پیشین از احمدی‌نژاد، به گمان خود، برای پاسخ گفتن به افکار مخاطب خویش، میان احمدی‌نژاد و اطرافیان وی تفاوت قایل می‌شوند.

پافشاری بیش از اندازه اصولگرایان، در نخستین همایش جبهه پایداری، بر یاری و همراهی جریان انحرافی با جنبش سبز یا به قول ایشان «فتنه»، جای بسی تامل دارد. تاکیدی که هم در برخی از سخنرانی‌ها مطرح گشته و هم در بیانیه اعلام موجودیت که پایان اجلاس صادر شد، به آن تصریح شده است. در بخشی از این بیانیه آمده «جریان انحرافی، همراه فتنه است»! باید دید آقایان اصولگرا با این تناقض چه می‌کنند؛ وقتی جنبش سبز و جریان انحرافی را هم‌گام و هم‌راه و یاری رسان یک‌دیگر می‌دانند، چرا برخورد امنیتی و قضایی که با بسیاری از اندیشمندان یا بدنه جنبش سبز صورت گرفت، به همان شدت با جریان انحرافی صورت نمی‌گیرد؟ چه عذر و بهانه‌ای وجود دارد که مانع از اجرای قانون برابر، در شرایط برابر می‌شود؟ توجیه این تبعیض آشکار چیست؟ نکند چشم به راه بازگشت احمدی‌نژاد، حاضرند مملکت، قانون و آینده مردم را ذبح کنند تا مجبور به عذرخواهی از ملت، بابت انتخابات گذشته و قایله پس از آن نشوند! یا نکند توصیه‌ای فرا قانونی، مانع از اجرای قانون می‌گردد؟

در نگاهی دیگر، جبهه پایداری در بیانیه اعلام موجودیت، وجود خود را در تضاد با گروه و جریانی دیگر(جریان انحرافی و جنبش سبز) تعریف کرده است. بدان معنا که خود وجودی مستقل و غیر وابسته ندارد. این نشان دهنده آن است که عزیزان بی جهت شعار تک حزبی و یک دست سازی جامعه سر می‌دهند و نمی‌توانند بدون مخالف ادامه حیات داشته باشند. نکته دیگر آن‌که سعی دارند با تخریب بیش از پیش چهره تیم اسفندیار رحیم‌مشایی در میان اصولگرایان، اندک هواداران باقی مانده را نیز از آن‌ها جدا ساخته و برای بهره برداری، به تیم خود فراخوانند. اما در نیل به این هدف اندکی با مشکل مواجه‌اند. مشکل بزرگ آن‌ها شخص احمدی‌نژاد است.

شاید انگیزه رهبری از به وجود آوردن این جبهه، گذراندن روزهای باقی مانده تا انتخابات ریاست جمهوری سال92 و حفظ موقعیت خویش در میان طیف اصولگرا باشد. دولت در همین برزخ بماند تا تاریخ انقضایش به سر رسد. شاید هم به واقع قصد بازگرداندن احمدی‌نژاد و جدایی وی از مشایی، بساطی با این همه هزینه را روی دست ایشان نهاده است. احتمال این‌که اصولگرایانی در این سطح، بدون مشورت با ایشان، دست به این اقدام زده باشند، کمی دور از ذهن می‌نماید. شاید و شاید و شاید . . .

باید دید این اقدام جدید، می‌تواند طفل گریزپای اما عاشق قدرت را به دامان پدر بازگرداند یا معشوقه‌ی رویین تن، باز هم در این مصاف پیروز خواهد بود؟! باید دید نظر احمدی‌نژاد به کدام یک نزدیک‌تر است؟! اما تنها نکته واضح در هر دو سوی این نزاع، تلاش برای کسب قدرت مضاعف است. این میان، نه مردم از اهمیت چندانی برخوردارند نه ذرات گران‌بهای خاک میهن و سرمایه‌های آن که روز به روز، در حال اضمحلال بیش از پیش است. حقیقت عریان، این است که سوداگر قدرت، به اژدهایی همیشه گرسنه می‌ماند که برای بقا و دوام خویش، همه چیز را، حتا مغز آینده سازان این ملک را می‌بلعد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر